روزه در قرآن (1)اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ؛ روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شايد با تقوا شويد (183). و اين روزهائي چند است پس هر كس از شما مريض و يا مسافر باشد بايد ايامي ديگر بجاي آن بگيريد و اما كساني كه به هيچ وجه نمي‌توانند روزه بگيرند عوض روزه براي هر روز يك مسكين طعام دهند.

نويسنده: علامه سيد محمد حسين طباطبايي

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (*)أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (*) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأنْثَى بِالأنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره/183و ١٨٤و ١٨٥)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ؛ روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شايد با تقوا شويد (183). و اين روزهائي چند است پس هر كس از شما مريض و يا مسافر باشد بايد ايامي ديگر بجاي آن بگيريد و اما كساني كه به هيچ وجه نمي‌توانند روزه بگيرند عوض روزه براي هر روز يك مسكين طعام دهند و اگر كسي عمل خيري را داوطلبانه انجام دهد برايش بهتر است و اينكه روزه بگيريد برايتان خير است اگر بناي عمل كردن داريد (184). و آن ايام كوتاه ماه رمضان است كه قرآن در آن نازل شده تا هدايت مردم و بياناتي از هدايت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر كس اين ماه را درك كرد بايد روزه‌اش بگيرد و هر كس مريض و يا مسافر باشد بجاي آن چند روزي از ماههاي ديگر بگيرد خدا براي شما آساني و سهولت را خواسته و دشواري نخواسته و منظور اين‌ست كه عده سي روزه ماه را تكميل كرده باشيد و خدا را در برابر اينكه هدايت‌تان كرد تكبير گفته و شايد شكرگزاري كرده باشيد (185).

بيان آيات : ويژگي‌هاي بياني آيات تشريع روزه

سياق اين سه آيه دلالت دارد بر اينكه: اولا هر سه با هم نازل شده‌اند، براي اينكه ظرف (ايام) در ابتداي آيه دوم متعلق به كلمه (صيام) در آيه اول است و جمله (شهر رمضان) در آيه سوم يا خبر است‌براي مبتدائي حذف شده كه عبارت است از ضميري كه به كلمه (اياما) بر مي‌گردد، و تقدير جمله (هي شهر رمضان) است و يا مبتدائي است‌براي خبري كه حذف شده و تقديرش”شهر رمضان هو الذي كتب عليكم صيامه”است و يا بدل از كلمه صيام در جمله (كتب عليكم الصيام) در آيه اول است، و به هر تقدير جمله (شهر رمضان) بيان و توضيحي است‌براي روشن كردن جمله (اياما معدودات) ايام معدوده‌اي كه روزه در آنها واجب شده.
پس به دليلي كه ذكر شد آيات سه‌گانه مورد بحث‌به هم متصل، و نظير كلام واحدي است كه يك غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بيان وجوب روزه ماه رمضان.
و ثانيا دلالت دارد بر اينكه قسمتي از گفتار اين سه آيه به منزله توطئه و زمينه‌چيني براي قسمت ديگر آن است، يعني دو آيه اول به منزله مقدمه است‌براي آيه سوم، چون در آيه سوم تكليفي واجب مي‌شود كه صاحب كلام، اطمينان ندارد از اينكه شنونده از اطاعت آن سرپيچي نكند، براي اينكه تكليف نامبرده تكليفي است كه بالطبع براي مخاطب، شاق و سنگين است، و به اين منظور، دو آيه اول از جملاتي تركيب شده كه هيچ يك از آنها از هدايت ذهن مخاطب به تشريع روزه رمضان خالي نيست، بلكه در همه آنها به تدريج ذهن شنونده را به سوي آن توجه مي‌دهد، و به اين وسيله استيحاش و اضطراب ذهن او را از بين مي‌برد، و در نتيجه علاقمند به روزه مي‌كند، تا با اشاره به تخفيف و تسهيلي كه در تشريع اين حكم رعايت‌شده، و نيز با ذكر فوائد و خير دنيوي و اخروي كه در آن است، حدت و شدت دلخواهي و استكبار او را بشكند.
و بهمين جهت‌بعد از آنكه در جمله: “يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام”، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان كرد، بلافاصله فرمود: “كما كتب علي الذين من قبلكم”و فهمانيد كه شما مسلمانان نبايد از تشريع روزه وحشت كنيد، و آن را گران بشماريد، چون اين حكم منحصر به شما نبوده، بلكه حكمي است كه در امتهاي سابق نيز تشريع شده بود. (لعلكم تتقون)، يعني علاوه بر اينكه عمل به اين دستور، همان فائده‌اي را دارد كه شما به اميد رسيدن به آن ايمان آورديد، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر اين، اين عمل كه گفتيم در آن، اميد تقوا براي شما هست، همچنانكه براي امتهاي قبل از شما بود، عملي نيست كه تمامي اوقات شما را و حتي بيشتر اوقاتتان را بگيرد، بلكه عملي است كه در ايامي قليل و معدود انجام مي‌شود، (اياما معدودات) آري نكره (و بدون الف و لام) آمدن كلمه (اياما) دلالت‌بر ناچيزي ايام دارد، و در اينكه ايام را به وصف معدود توصيف كرد، خود اشعاري است‌به اهميت نداشتن آن، همچنانكه همين توصيف در آيه: “و شروه بثمن بخس دراهم معدودة” (1) مي‌فهماند كه يوسف ع را به چند درهم ناچيز فروختند.
علاوه بر اينكه ما در تشريع اين حكم رعايت اشخاصي را هم كه اين تكليف برايشان طاقت‌فرسا است كرده‌ايم، و اينگونه افراد بايد به جاي روزه فديه بدهند، آنهم فديه مختصري كه همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام يك مسكين.
“فمن كان منكم مريضا او علي سفر – تا جمله – فدية طعام مسكين”و وقتي اين عمل هم خير شما را دربردارد، و هم تا جائي كه ممكن بوده رعايت آساني آن شده خير شما در اين است كه بطوع و رغبت‌خود روزه را بياوريد، و بدون كراهت و سنگيني و بي‌پروا انجامش دهيد، “فمن تطوع خيرا فهو خير له”براي اينكه عمل نيك را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اينكه به كراهت انجام دهند.
بنابر آنچه گفته شد زمينه گفتار در دو آيه اول مقدمه است‌براي آيه سوم كه مي‌فرمايد: “فمن شهد منكم الشهر فليصمه”الخ، و بنا بر اين پس جمله: “كتب عليكم الصيام”در آيه اول جمله‌اي است‌خبري كه مي‌خواهد از تحقق چنين تكليفي خبر دهد، نه اينكه در همين جمله تكليف كرده باشد، آنطور كه در آيه شريفه: “يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص في القتلي” (2) و آيه”كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين” (3) تكليف كرده چون هر چند در هر سه آيه تعبير به (كتب عليكم) آمده، ليكن بين قصاص در مورد كشتگان – در آيه دوم – و وصيت‌به والدين و اقرباء – در آيه سوم، و بين مساله صيام – در آيه مورد بحث فرق است، و آن اين است كه قصاص در قتلي امري است‌سازگار با حس انتقامجوئي امري است كه دلهاي صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حكم غريزه و طبيعت نمي‌توانند قاتل عزيز و پاره تن خود را زنده و سالم ببينند، و نمي‌توانند اين معنا را تحمل كنند كه نسبت‌به جنايتي كه به ايشان شده بي اعتنائي شود، و همچنين وصيت و سفارش والدين و خويشان كه مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‌به ارحام است، آنهم در هنگامي كه مي‌خواهد بوسيله مرگ براي هميشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصيت دو حكم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاي طبيعت آدمي است، و انشاء آن احتياج به مقدمه و زمينه‌چيني ندارد، به خلاف حكم روزه كه عبارت است از محروميت نفوس از بزرگترين مشتهيات، و مهم‌ترين تمايلاتش، يعني خوردن و نوشيدن و جماع، كه چون محروميت از آنها ثقيل بر طبع و مصيبتي براي نفس آدمي است. در توجيه حكمش ناگزير از اين است كه قبلا براي شنوندگان – با در نظر گرفتن اينكه عموم مردمند و بيشتر مردم عوام و پيرو مشتهيات نفسند – مقدمه‌اي بچيند، و دلهاشان را علاقه‌مند بدان سازد، تا تشنه پذيرش آن شوند، بدين جهت است كه گفتيم آيه: “كتب عليكم القصاص” الخ و آيه: “كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت”الخ، انشاء حكم است، و حاجتي به زمينه‌چيني ندارد، به خلاف آيه: “كتب عليكم الصيام”تا آخر دو آيه كه مشتمل بر هفت فقره است و خبر مي‌دهد از اينكه بعدها چنين حكمي انشاء مي‌شود.

علت تعبير به”يا ايها الذين آمنوا”

“يا ايها الذين آمنوا… ”
اينگونه خطاب (اي كساني كه ايمان آورده‌ايد) به منظور توجه دادن مردم به صفت ايمانشان است، و گرنه مي‌فرمود: (اي مردم) ليكن خواست‌بفهماند با توجه به اينكه داراي ايمانيد بايد هر حكمي را كه از ناحيه پروردگارتان مي‌آيد بپذيريد، هر چند كه بر خلاف مشتهيات، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اينجا ممكن است‌بپرسي: علت اين تعبير در آيه مورد بحث روشن شد ليكن اين معنا روشن نشد كه چرا همين تعبير در ابتداي آيه قصاص آمده، ولي در آيه وصيت نيامده؟در پاسخ مي‌گوئيم: علتش اين است كه حكم قصاص هر چند مطابق ميل و طبيعت آدمي است ليكن در عصر نزول آيه، مسيحيان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجيح مي‌دادند، و لذا لازم بود در توجيه حكم قصاص در ميان ملت اسلام، ايمان ملت‌خاطرنشان گردد و گفته شود ايمان شما شما را محكوم مي‌كند به اينكه احكام الهي را بپذيريد، هر چند كه ديگران مخالف آن باشند، و در آيه وصيت چون چنين مخالفتي در كار نبود، آن آيه به خطاب (يا ايها الذين آمنوا) آغاز نشد.
“كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم”
كلمه كتابت معنايش معروف است، ليكن گاهي كنايه مي‌شود از واجب شدن عملي، و يا تصميم بر عملي و يا قضاي حتمي كه بر چيزي رانده شده، كه در آيه: “كتب الله لا غلبن انا و رسلي” (4) كنايه از قضاء حتمي، و در آيه: “و نكتب ما قدموا و آثارهم” (5) كنايه از عزيمت و قضاء حتمي است و در آيه”و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس” (6) كنايه از وجوب و وضع قانون و جعل حكم قطعي است.
معناي لغوي”صيام”و”صوم”و منظور از”الذين من قبلكم”در آيه شريفه و كلمه (صيام) و كلمه (صوم) در لغت مصدر، و به معناي خودداري از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشيدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناي خودداري از آنها است، و چه بسا در معناي آن اين قيد را اضافه كرده باشند، كه به معناي خودداري از خصوص كارهائي است كه دل آدمي مشتاق آن باشد، و اشتهاي آن را داشته باشد.
صاحب اين گفتار گفته: معناي صوم در اصل لغت‌خودداري از خصوص چنين كارهائي بوده، و ليكن بعدها در شرع در خصوص خودداري از كارهاي معيني استعمال شده، و آن هم خودداري از طلوع فجر تا مغرب و توام با نيت است و منظور از”الذين من قبلكم” امتهاي گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاي انبياء قبل، چون امت موسي و عيسي و غير ايشان است.
چون هر جا كه در قرآن كريم اين كلمه به چشم مي‌خورد معهود همين معنا است، البته اين به آن معنا نيست كه جمله”كما كتب علي الذين من قبلكم”در مقام اطلاق از حيث اشخاص است و مي‌خواهد بفرمايد: تمامي تك تك امتها روزه داشته‌اند و نيز به آن معنا نيست كه بفهماند روزه اسلام شبيه روزه امتهاي پيشين است، پس آيه شريفه نه دلالت‌بر اين دارد كه تمامي امتها بدون استثناء روزه داشته‌اند، و نه دلالت دارد بر اينكه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراي همه خصوصيات روزه ما بوده، بلكه تنها در اين مقام است كه اصل روزه و خودداري را در امتهاي پيشين اثبات كند، و بفرمايد: امتهاي پيشين هم روزه داشته‌اند.

روزه در اديان و اقوام ديگر، و بيان فلسفه و حكمت عمده روزه در اسلام

و مراد از جمله: (الذين من قبلكم) الخ امتهاي گذشته داراي ملت و دين است البته همانطور كه گفتيم نه همه آنها، و قرآن كريم معين نكرده كه اين امتها كدامند، چيزي كه هست از ظاهر جمله: (كما كتب) الخ بر مي‌آيد كه امتهاي نامبرده اهل ملت و دين بوده‌اند كه روزه داشته‌اند، و از تورات و انجيل موجود در دست‌يهود و نصارا هيچ دليلي كه دلالت كند بر وجوب روزه بر اين دو ملت ديده نمي‌شود، تنها در اين دو كتاب فرازهائي است كه روزه را مدح مي‌كند، و آن را عظيم مي‌شمارد.
و اما خود يهود و نصارا را مي‌بينيم كه تا عصر حاضر در سال چند روز به اشكالي مختلف روزه مي‌گيرند، يا از خوردن گوشت و يا از شير و يا از مطلق خوردن و نوشيدن خودداري مي‌كنند.
و نيز در قرآن كريم داستان روزه زكريا و قصه روزه مريم از سخن گفتن آمده است.
و در غير قرآن مساله روزه از اقوام بي دين نيز نقل شده، همچنانكه از مصريان قديم و يونانيان و روميان قديم و حتي وثني‌هاي هندي تا به امروز نقل شده، كه هر يك براي خود روزه‌اي داشته و دارند، بلكه مي‌توان گفت عبادت و وسيله تقرب بودن روزه از اموري است كه فطرت آدمي به آن حكم مي‌كند، كه بحثش خواهد آمد ان شاء الله.
و بعضي گفته‌اند كه مراد از جمله (الذين من قبلكم) يهود و نصارا و يا انبياي سابق است، كه بر طبق هر يك از اين دو قول رواياتي هم آمده، ولي رواياتي است كه خالي از ضعف نيست.
“لعلكم تتقون”

روزه در اديان و اقوام ديگر و بيان فلسفه و حكمت عمده روزه در اسلام

وثني‌ها (همانطور كه اشاره شد) به منظور تقرب و ارضاي آلهه خود و در هنگامي كه جرمي مرتكب مي‌شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدايان روزه مي‌گرفتند، و همچنين وقتي حاجتي داشتند به منظور برآمدنش دست‌به اين عبادت مي‌زدند و اين قسم روزه در حقيقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتياج معبود را بر مي‌آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و يا او رضايت اين را به دست مي‌آورده، تا اين هم رضايت او را حاصل كند.
ولي در اسلام روزه معامله و مبادله نيست، براي اينكه خداي عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتياج و يا تاثر و اذيت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خداي سبحان بري از هر نقص است، پس هر اثر خوبي كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتي كه باشد تنها عايد خود عبد مي‌شود، نه خداي تعالي و تقدس، همچنانكه اثر سوء گناهان نيز هر چه باشد به خود بندگان برمي‌گردد”ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها” (7) اين معنائي است كه قرآن
كريم در تعليماتش بدان اشاره مي‌كند، و آثار اطاعتها و نافرماني‌ها را به انسان بر مي‌گرداند انساني كه جز فقر و احتياج چيزي ندارد، و باز قرآن در باره‌اش مي‌فرمايد: “يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني” (8).
و در خصوص روزه، همين برگشتن آثار اطاعت‌به انسان را در جمله: (لعلكم تتقون) بيان كرده، مي‌فرمايد: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودي است كه عايد خود شما مي‌شود، و فائده داشتن تقوا مطلبي است كه احدي در آن شك ندارد، چون هر انساني به فطرت خود اين معنا را درك مي‌كند، كه اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند كمال و روحانيت ارتقاء يابد، اولين چيزي كه لازم است‌بدان ملتزم شود اين است كه از افسار گسيختگي خود جلوگيري كند، و بدون هيچ قيد و شرطي سرگرم لذت‌هاي جسمي و شهوات بدني نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگي مادي را هدف بپندارد، و سخن كوتاه آنكه از هر چيزي كه او را از پروردگار تبارك و تعالي مشغول سازد بپرهيزد.
و اين تقوا تنها از راه روزه و خودداري از شهوات بدست مي‌آيد، و نزديك‌ترين راه و مؤثرترين رژيم معنوي و عمومي‌ترين آن بطوريكه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‌مند شوند، و نيز هم اهل آخرت از آن رژيم سود ببرد، و هم شكم‌بارگان اهل دنيا، عبارت است از خودداري از شهوتي كه همه مردم در همه اعصار مبتلاي بدانند، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشاميدن، و شهوت جنسي كه اگر مدتي از اين سه چيز پرهيز كنند، و اين ورزش را تمرين نمايند، به تدريج نيروي خويشتن‌داري از گناهان در آنان قوت مي‌گيرد و نيز به تدريج‌بر اراده خود مسلط مي‌شوند، آن وقت در برابر هر گناهي عنان اختيار از كف نمي‌دهند، و نيز در تقرب به خداي سبحان دچار سستي نمي‌گردند، چون پر واضح است كسي كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشيدن و عمل جنسي كه امري مباح است اجابت مي‌كند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرماني‌ها شنواتر، و مطيع‌تر خواهد بود، اين است معناي آنكه فرمود: (لعلكم تتقون).
“اياما معدودات”
منصوب آمدن كلمه (ايام) بنابر ظرفيت و به تقدير كلمه (في) است، و اين ظرف (در ايامي معدود) متعلق است‌به كلمه (صيام)، و ما در سابق هم گفتيم كه نكره آمدن ايام و اتصاف آن به صفت (معدودات) براي اين است كه بفهماند تكليف نامبرده ناچيز و بدون مشقت است، تا به اين وسيله مكلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا كه ما در سابق
گفتيم آيه”شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن”الخ بيان ايام است، قهرا مراد از ايام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.

گفتار بعضي از مفسرين عامه در باره”اياما معدودات”و رد آن

بعضي از مفسرين گفته‌اند: كه مراد از ايام معدودات روزه مستحبي سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضي ديگر گفته‌اند: ايام البيض يعني سيزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نيز روزه عاشوراء است، كه مسلمانان و رسولخدا ص در اين ايام روزه مي‌گرفتند، آنگاه آيه شريفه”شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن”الخ نازل شد، و روزه‌هاي چند روز نامبرده نسخ گرديد، و براي هميشه روزه رمضان واجب گشت.
صاحبان اين دو قول هر كدام به يك دسته روايات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسك كرده‌اند، رواياتي كه صرفنظر از سند، در بين خود تعارض دارند، و بهمين جهت قابل اعتماد نيستند.
دليل عمده‌اي كه ضعف اين قول را روشن مي‌كند دو چيز است.
اول اينكه: روزه همانطور كه ديگران هم گفته‌اند يك عبادت عمومي و همگاني است، و اگر منظور از آيه شريفه مورد بحث آن بوده باشد كه اينان گفتند، قطعا تاريخ آن را ضبط مي‌كرد، و ديگر اختلافي در ثبوتش پديد نمي‌آمد و بهمين دليل نسخ آن نيز ثابت مي‌شد و كسي در آن اختلاف نمي‌كرد و مي‌بينيم كه اينطور نيست، و در هر دو قسمت اختلاف شديد هست.
علاوه بر اينكه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب يا استحباب روزه آن بعنوان يك عيد از اعياد اسلامي از بدعت‌هائي است كه بني اميه (لعنهم الله) آن را ابداع كردند، بدين جهت ابداع كردند كه در آن روز در واقعه كربلا ذريه رسول خدا ص و اهل بيت او را از بين بردند، مردانشان را كشتند و زنان و ذراري ايشان را به اسارت برده اموالشان را غارت كردند، و از خوشحالي و مسرت آن روز را مبارك شمرده، براي خود عيد گرفتند، و روزه آنرا تشريع كردند تا از روزه گرفتن آن روز بركت‌بگيرند.
و باز بهمين منظور براي روزه آن روز فضائلي جعل كردند، و بركاتي تراشيدند، و احاديثي (به اين مضمون كه عاشورا يكي از اعياد اسلامي است، و بلكه از اعياد عامه‌اي است كه حتي مشركين جاهليت و يهود و نصارا هم از زمان بعثت موسي و عيسي آن را پاس مي‌دارند) جعل كردند، در حاليكه هيچ يك از اين مضامين درست نيست، نه يهود عاشورا را عيد مي‌دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهليت و نه اسلام، چون عاشورا نه يك روز ملي بوده تا نظير نوروز و مهرگان عيد ملي و قومي بشود، و نيز در آن روز هيچ واقعه‌اي از قبيل فتح و پيروزي براي ملت اسلام اتفاق نيفتاده، تا نظير مبعث و
ميلاد رسولخدا ص روزي تاريخي براي اسلام باشد، و هيچ جهت ديني هم ندارد تا نظير فطر و قربان عيدي ديني باشد، پس عزت و احترامي كه بني اميه براي عاشورا درست كرده‌اند عزتي است‌بدون جهت.
دليل دوم: بر ضعف اين قول اين است كه آيه سوم از آيات مورد بحث‌يعني آيه: (شهر رمضان) الخ سياقي دارد كه با نازل شدنش جداي از دو آيه ديگر نمي‌سازد، تا ناسخ آيه‌هاي قبل باشد: چون ظاهر سياق اين است كه جمله (شهر رمضان) خبر باشد براي مبتدائي كه حذف شده، و يا مبتدائي باشد براي خبري كه حذف شده، كه توضيحش گذشت در نتيجه بياني خواهد بود براي جمله: (اياما معدودات) و با در نظر گرفتن اين معنا هر سه آيه كلام واحدي خواهد بود، كه غرض واحدي را دنبال مي‌كند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.
و اما اينكه كلمه (شهر رمضان) مبتداء و جمله: “الذي انزل فيه القرآن”خبر آن باشد، هر چند نظريه‌اي است كه آيه شريفه را مستقل از ما قبل مي‌كند، و بنابر آن، آيه شريفه صلاحيت آن را دارد كه به تنهائي نازل شده باشد، ليكن صلاحيت آن را ندارد كه ناسخ آيه قبلش باشد، براي اينكه ميان ناسخ و منسوخ بايد منافاتي باشد، و ميان اين آيه و آيه قبلش هيچ منافاتي نيست، تا اين ناسخ آن باشد با اينكه گفتيم در نسخ بايد منافات و تبايني در بين باشد.
ضعيف‌تر از اين قول، گفتار جمعي ديگر است، كه از كلماتشان بر مي‌آيد كه خواسته‌اند بگويند آيه دوم يعني آيه: (اياما معدودات) الخ ناسخ آيه اول، يعني آيه: (كتب عليكم الصيام) است، به اين بيان كه قبل از اسلام روزه بر نصارا نيز واجب بود، ولي نصارا در آن كم و زياد كردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداي تعالي براي مسلمين روزه رمضان را تشريع كرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشريع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسيحيان را مي‌گرفتند، و آيه اول هم همين را تشريع كرده، مي‌فرمايد شما مسلمانان نيز همان روزه مسيحيان را بگيريد، ولي آيه دوم وقتي نازل شد حكم آيه اول را نسخ كرد، چون فرمود روزه در چند روز معيني واجب است.
و وجه ضعيف‌تر بودن اين قول از قول قبلي اين است كه همه ايرادهائي كه به وجه قبلي وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اينكه متمم بودن آيه دومي براي اولي روشن‌تر از متمم بودن سومي براي دومي است، و نيز رواياتي كه اين قائل قول خود را مستند به آنها كرده جعلي بودن و مخالفتش با قرآن و با سياق آيه روشن‌تر از مخالفت روايات قول اول با آيه است.
“فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر”
حرف فاء در ابتداء آيه مي‌فهماند كه مطلب آيه نتيجه و فرع آيه قبل است، كه مي‌فرمود:
(كتب عليكم) الخ، و نيز (اياما معدودات) الخ، و معناي مجموع آن چنين مي‌شود: روزه بر شما واجب شده، و نيز عدد معيني در آن رعايت‌شده، و همانطور كه از اصل روزه رفع يد نمي‌شود، از عدد آن نيز صرفنظر نمي‌شود، پس اگر در ايام رمضان عارضه‌اي چون مرض و سفر پيش آيد كه حكم وجوب روزه را در آن ايام معدوده يعني ايام رمضان بردارد از اين ايام معدوده صرفنظر نمي‌شود، و بايد به همان عدد در ساير روزها روزه گرفت، و اين همان حقيقتي است كه آيه سوم (و لتكملوا العدة) الخ متعرض است، پس جمله: (اياما معدودات) الخ همانطور كه به بيان گذشته معناي تحقير و ناچيز بودن ايام را افاده مي‌كند، اين معنا را هم افاده مي‌كند، كه همين عدد ناچيز ركني است كه در غرض و حكم روزه ماخوذ شده است.
كلمه (مرض) به معناي خلاف صحت و سلامتي است و كلمه (سفر) از ماده (س – ف – ر) گرفته شده، كه به معناي كشف است و گويا سفر را از اين جهت‌سفر مي‌خوانند كه مسافر براي بيرون شدن از وطن از خانه‌اش منكشف و ظاهر مي‌شود، و گويا اينكه فرمود: (او علي سفر) و مانند كلمه (مريضا) نفرمود (مسافرا)، براي اشاره به اين معنا بوده كه آن مسافري روزه‌اش شكسته مي‌شود كه در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل كسي كه در سفر ده روز در محلي اقامت كرده است، كه چنين كسي قبلا مسافر بوده، و فعلا مقيم است، و روزه‌اش صحيح است) و نه در آينده (مثل كسي كه مي‌خواهد بعد از ظهر حركت كند كه چنين كسي روزه آن روزش صحيح است).

روزه بر مسافر و مريض حرام است، نه مباح

بيشتر دانشمندان و علماي اهل سنت گفته‌اند: از آيه: “فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر”الخ، استفاده مي‌شود كه مسافر مي‌تواند روزه نگيرد، نه اينكه روزه گرفتن برايش حرام است، پس مريض و مسافر، هم مي‌توانند روزه بگيرند، و هم اينكه افطار نموده به همان عدد از روزهاي ديگر سال روزه بگيرند.
ليكن اين حرف صحيح نيست، زيرا گفتيم ظاهر جمله: (فعدة من ايام اخر) (كسي كه مريض و مسافر باشد بايد چند روزي در ايام ديگر سال روزه بگيرد) عزيمت است، نه رخصت، يعني از ظاهر آن بر مي‌آيد كه مريض و مسافر نبايد در رمضان روزه بگيرند، و اين معنا از ائمه اهل بيت ع نيز روايت‌شده، و مذهب جمعي از صحابه از قبيل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابي هريرة، و عروة بن زبير، نيز همين است، پس جمله نامبرده حجتي است عليه علماي نامبرده از اهل سنت.
ايشان براي توجيه نظريه خود چيزي در آيه تقدير گرفته گفته‌اند، تقديرش”فمن كان مريضا او علي سفر فافطر فعدة من ايام اخر”است، يعني هر كس مريض يا مسافر باشد، و به همين جهت افطار كرده باشد به همان عدد از روزهاي ديگر روزه بگيرد.
و اين تقدير دو اشكال دارد، اول اينكه اصولا همانطوري كه گفته‌اند تقدير گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتي گوينده‌اي سخن مي‌گويد تمامي كلماتي كه در افاده منظورش دخالت دارد در كلام خود مي‌آورد، و چيزي را نگفته نمي‌گذارد) مگر آنكه به اتكاء قرينه‌اي كه در كلامش هست‌يك كلمه را حذف كند، چون يقين دارد خواننده يا شنونده با وجود آن قرينه مي‌فهمد كه فلان كلمه حذف شده است و اما بدون قرينه دست‌به چنين حذفي نمي‌زند.
اشكال دوم اينكه: به فرضي كه تسليم شويم و قبول كنيم كه كلمه (فافطر) در آيه حذف شده، تازه اين كلام هم دلالتي بر رخصت ندارد، (كدام شنونده‌اي از عبارت”و هر كس مريض يا مسافر باشد، و افطار كرده باشد در ايامي ديگر روزه بگيرد”، مي‌فهمد روزه در سفر و مرض جايز است؟) آري نهايت چيزي كه از عبارت”فمن كان مريضا او علي سفر فافطر”، در اين مقام (كه به گفته ساير مفسرين نيز مقام تشريع است) استفاده مي‌شود، اين است كه افطارش گناه نبوده چون جايز بوده، البته جواز به معناي اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازي كه با وجوب و استحباب و اباحه مي‌سازد، و اما اينكه به معناي سومي يعني الزامي نبودن افطار باشد به هيچ وجه لفظ آيه بر آن دلالت ندارد، بلكه باز هم بر خلاف آن دلالت مي‌كند، چون قانونگذار حكيم در مقام تشريع خود، هرگز در بيان آنچه بايد بيان كند كوتاهي نمي‌كند، و اين خود روشن است.
“و علي الذين يطيقونه فدية طعام مسكين”
كلمه (يطيقون) از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور كه بعضي گفته‌اند به معناي به كار بستن تمامي قدرت در عمل است كه لازمه آن اين است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نيروي انسان در انجامش مصرف شود، در نتيجه معناي جمله”و علي الذين يطيقونه”اين است كه هر كس روزه برايش مشقت داشته باشد، و كلمه (فديه) به معناي بدل و عوض است و در اينجا به معناي عوض مالي است، كه همان طعام مسكين يعني سير كردن يك مسكين گرسنه است از غذائي كه خود انسان مي‌خورد، البته نه آن غذاي ساده‌اي كه گاهي مي‌خورد، و نه آن غذاي لذيذي كه باز گاه گاه مي‌خورد، بلكه از غذاي متوسطي كه غالبا استفاده مي‌كند، و حكم اين فديه نيز مانند حكم قضاي روزه مريض و مسافر واجب است، چون تعبير (و علي الذين) تعبيري است كه وجوب تعييني را مي‌رساند، نه تخييري و نه رخصت را.

بيان عدم وقوع نسخ در آيات روزه و رد قائلين به وقوع نسخ در اين آيات

بعضي از مفسرين گفته‌اند جمله نامبرده نيز رخصت را مي‌رسانده و سپس نسخ شده چون خداي سبحان در اول، همه مردم را كه مي‌توانند روزه بگيرند مخير كرد بين روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام يك مسكين، چون مردم در آن ايام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، اين آيه به وسيله آيه: “فمن شهد منكم الشهر فليصمه”الخ نسخ شد.
بعضي ديگر از همين مفسرين گفته‌اند: تنها نسبت‌به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگيرند، و اما مثل پير زن و پيرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شيرده آيه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فديه دادن باقي ماند.
و به جان خودم اينگونه تفسيرها بازي كردن با قرآن و پاره پاره كردن آيات آن است، و اگر خواننده عزيز در آيات سه‌گانه مورد بحث دقت كند خواهد ديد كه هر سه يك غرض را دنبال مي‌كند، و يك سياق متصل و جملاتي به هم پيوسته و بياني روشن دارد، آنگاه اگر اين كلام واحد و پيوسته را با نظريه اين مفسرين تطبيق دهد، خواهد ديد كه ديگر آن سياق پيوسته را ندارد، جملاتش با يكديگر متنافي است، اولش آخرش را نقض مي‌كند، يك جا مي‌گويد: (كتب عليكم الصيام)
روزه بر شما واجب شده، دنبالش مي‌گويد آنهائي كه مي‌توانند روزه بگيرند مي‌توانند افطار نموده به جاي آن طعام دهند، و در آخر مي‌گويد: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخري ناسخ حكم فديه نسبت‌به خصوص قادران باشد، و حكم فديه نسبت‌به غير قادران به حال خود باقي بماند، با اينكه در آيه شريفه بنا بر اين تصوير حكم غير قادرين اصلا بيان نشده است.
مگر اينكه كسي بگويد كلمه (يطيقونه) قبل از نسخ شدن به معناي قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناي قدرت نداشتن، و اين پيدا است كه چقدر بي‌پايه است.
و سخن كوتاه اينكه بنا بر اين بايد جمله: “و علي الذين يطيقونه”الخ كه در وسط آيات قرار گرفته ناسخ جمله: (كتب عليكم الصيام) در اول آيات باشد، كه با آن تنافي دارد، آن وقت اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا بدون هيچ علتي حكم ناسخ را مقيد به كساني كرده كه توانائي ندارند.
و نيز لازمه اين تفسير اين است كه جمله: “فمن شهد منكم الشهر فليصمه”تنها ناسخ حكم كساني باشد كه قادر بر روزه‌اند، نه آنهائي كه از روزه عاجزند با اينكه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مي‌شود و هم عاجز را، علاوه بر اينكه اصلا منسوخ شامل حكم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حكم را براي عاجز باقي بدارد، و اين تالي فاسدها فاحش‌ترين تالي فاسدهايند.
حال اگر علاوه بر نسخهائي كه از آقايان براي تو خواننده عزيز نقل كرديم، نسخ‌هاي ديگري كه در باره اين سه آيه ذكر كرده‌اند اضافه كني، آن وقت تفسيري عجيب خواهي ديد، و آن نسخ‌ها اين است كه گفته‌اند جمله: (شهر رمضان) ناسخ جمله: (اياما معدودات) الخ است، و جمله (اياما معدودات) هم ناسخ جمله (كتب عليكم الصيام) است.

به نقل از تفسير الميزان،جلد دوم
منبع: http://www.bashgah.net

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

79 − 75 =