منزلت مادر امام نهم از ديدگاه سه معصوم عليهم السلام سبيكه مادر بزرگوار حضرت جواد عليه السلام هرچند از حيث اجتماعى از طبقه اى بسيار پايين و كنيز است ليكن از رتبه والاى معنوى و طهارت روح و طينت پاك برخوردار شده تا حدى كه اين كنيز ام ولد از سه معصوم با مضامين والايى تاءييديه گرفته است كه به شرح ذيل به محضر شيفتگان ولايت تقديم مى گردد:

نويسنده: حسين ايمانی يامچی
سبيكه مادر بزرگوار حضرت جواد عليه السلام هرچند از حيث اجتماعى از طبقه اى بسيار پايين و كنيز است ليكن از رتبه والاى معنوى و طهارت روح و طينت پاك برخوردار شده تا حدى كه اين كنيز ام ولد از سه معصوم با مضامين والايى تاءييديه گرفته است كه به شرح ذيل به محضر شيفتگان ولايت تقديم مى گردد:
1-قال رسول الله صلى الله عليه و آله بابى ابن خيرة الاماءابن النوبيه الطيبة الفم المنتجبة الرحم .
پدرم فداى پسر كنيز نوبيه كه دهانش خوشبو و زهدانش نجيب زاى است 1
2- يزيد بن سليط گويد: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را در راه مكه ملاقات كردم فرمود: من در اين سال گرفتار مى شوم (يا از دنيا مى روم ) بعد از من امر امامت با پسرم على است . اى يزيد وقتى كه بعد از من او را در اين محل ملاقات كردى و خواهى كرد به او مژده بده كه پسرى امين ، ماءمو و مبارك برايش متولد خواهد شد او به تو خبر ميدهد كه تو مرا در اين جا ملاقات كرده اى ، به او بگو كنيزى كه آن پسر از او به دنيا خواهد آمد از بستگان ماريه قبطيه كنيز رسول خداست اگر توانستى سلام مرا به آن كنيز (مادر امام محمد تقى ) برسان 2 و همين موضوع حكايت از رتبه والاى آن بانوى فضيلت دارد.
3-امام رضا عليه السلام : آن بانويى كه يك چنين پسرى (امام جواد عليه السلام ) را زائيده پاك و پاكيزه است 3

نص بر امامت

ابى يحيى صنعانى گويد: خدمت امام رضا عليه السلام بودم كه كودكش ابى جعفر عليه السلام را آوردند فرمود: هذاالمولود الذى لم يولد مولود اعظم منه بركة على شيعتنا منه .
اين همان مولودى است كه مولودى پربركتتر از او نسبت به شيعيان ما به دنيا نيامده است 4.
معمربن خلاد گويد: پس از ولادت ابى جعفر (امام جواد عليه السلام ) خدمت امام رضا عليه السلام موضوعى را بيان كرديم فرمود: شما چه احتياجى به اين مطلب داريد اين ابوجعفر عليه السلام است كه او را در جاى خود نشانيده و قائم مقام خود كرده ام 5 و فرمود ما اهل بيت صغيرانمان از كبيرانمان موبه مو ارث مى برند6.
صفوان بن يحيى روايت مى كند به امام رضا عليه السلام عرض كردم : پيش ‍ از آنكه خداوند ابوجعفر عليه السلام را به شما عطا فرمايد در جواب ما مى فرموديد: خدا به من پسرى عطا خواهد فرمود اينك كه عطا فرموده و چشم ما را – به نور جمال او – روشن كرده است خداوند مرگ شما را براى ما پيش نياورد، ولى اگر مسئله اى پيش آيد كه خواهد بود؟
امام به ابى جعفر عليه السلام كه در مقابلش ايستاده بود اشاره كرد گفتم فدايت شوم : اين سه ساله است ، فرمود: سه ساله بودن چه ضررى دارد، عيسى بن مريم در كمتر از سه سالگى حجت خدا بود7. و در جواب فردى ديگر كه همين سؤ ال راپرسيده بود امام فرمود: همانا خداوند سبحان عيسى بن مريم را به رسالت شريعت تازه مبعوث كرد در حاليكه سن او كمتر از سنى كه ابوجعفر عليه السلام در آن است 8.

امام جواد عليه السلام در آخرين حج پدر

وقتى كه ماءمون حضرت امام رضا عليه السلام را به خراسان دعوت كرد، آن حضرت قبل از حركت به سوى خراسان سفرى به حج نمود و حضرت جواد عليه السلام را كه در آن زمان شش سال داشت همراه خود برد.
امام جواد عليه السلام هنگام طواف ، احساس كرد كه پدر بزرگوارش خانه خدا را آنچنان وداع مى نمايد كه انگار بار ديگر به زيارت آنجا باز نخواهدگشت .
اين جريان سبب شد كه – امام جواد با تاءثر شديد – در داخل حجر اسماعيل نشست ، وقتى امام رضا عليه السلام از اعمال فارغ شد، فردى را به دنبال فرزند دلبند خود فرستاد تا او را به حضورش بياورند، امام جواد عليه السلام از آمدن به حضور پدر خوددارى كرد – چون ياريا رفتن به محضر انور پدر را با آن عواطف مواج خويش و حزن شديدش نداشت – ناچار خود امام رضا عليه السلام به حجر اسماعيل آمد و فرمود: عزيزم چرا اينجا نشسته اى ؟ برخيز برويم .
فرزند خردسال امام با چشمان اشكبار گفت : چگونه برخيزم – در حاليكه – ديدم خانه خدا را به گونه اى وداع كردى كه گويا به اين جا ديگر باز نخواهى گشت . امام جواد عليه السلام اين سخن را گفت و از جاى برخاست – و همراه امام حركت كرد 9.

فضيلت زيارت ثامن الحجج از ديدگاه امام جواد عليه السلام

محمد بن يعقوب كلينى از على بن ابراهيم صاحب تفسير از على بن مهزيار نقل مى كند كه به امام جواد عليه السلام گفتم : قربانت شوم زيارت امام رضا عليه السلام برتر است يا زيارت حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام ؟ فرمود:
زيارت پدرم افضل است ، چونكه اباعبدالله عليه السلام را همه مردم زيارت مى كنند و در حاليكه پدرم را زيارت نمى كند مگر خواص از شيعه .
شيخ طوسى با اسنادش از كلينى مثل اين روايت را نقل كرده و شيخ صدوق هم با اسنادش از على مهزيار همين را روايت كرده است 10.
حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام مى گويد:
به امام جواد عليه السلام گفتم : من بين زيارت حضرت ابى عبدالله عليه السلام و زيارت قبر پدرت در طوس متحير هستم چه مى فرماييد: پس فرمودند: منتظر باشيد، سپس – بلند شده – به اندرونى وارد شدند و بيرون آمدند در حالى كه اشك بر گونه هايش جارى بود و فرمودند: زوار ابى عبدالله عليه السلام زياد بودند در حاليكه زائران قبر پدرم در طوس كم هستند11.

عشق امام جوادعليه السلام به زهرا سلام الله عليها

زكريابن آدم نقل مى كند: هنگامى كه در نزد امام رضا عليه السلام بودم ، امام جواد عليه السلام را آوردند سن وى كمتر از چهار سال بود دست خود را بر زمين زد و سر را به سوى آسمان بلند كرد و مدت زيادى در انديشه شد، امام رضا عليه السلام فرمود: فرزند جان ! براى چه اين قدر فكر مى كنى ؟
فرمود: در انديشه آن هستم درباره مادرم فاطمه چه به جا آوردند؟!
اماوالهل لاخرجنهما ثم لاحرقنهما ثم لاذرينهما ثم لانسسفنهما فى اليم نسفا . اما به خدا سوگند آندو نفر را بيرون مى آورم سپس آندو را آتش مى زنم و پراكنده مى كنم و به دريا مى ريزم آندو را، چه دريا ريختنى ؟!
حضرت رضا عليه السلام امام جواد عليه السلام را نزد خود خواست و ميان دو ديده آن حضرت را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد تو از براى امامت شايسته هستى 12.

امام جواد عليه السلام و حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه

همه معصومين به نوعى از آمدن مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه سخن گفته اند، از جمله حضرت جواد عليه السلام و يكى از شخصيتهاى والائى و پيروى بى چون و چرا از ولى الله زمان خويش بود و درسى جاويد براى عموم شيفتگان ساحت قدسى ولايت داد و نام نيك خود را در جريده عشاق ولائى نگاشته حضرت عبدالعظيم حسنى است او كه توفيق معاصر بودن با سه امام عليهم السلام را يافته و نزد هر سه امام به منزلت رفيعى دست يافت .
و اينك ما خوشه اى از كلمات درربار معصومين و بالاخص يازدهمين معصوم حضرت جواد عليه السلام را از زبان ايشان تقديم مى نمائيم .
1-حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند به خدمت مولايم امام محمد بن على موسى عليه السلام شرفياب شدم ، ميخواستم راجع به امام قائل از ايشان سوال نمايم ، آيا او مهدى عجل الله تعالى فرجه است يا غير او؟
امام جواد عليه السلام پيش از سؤ ال من فرمود:
اى اباالقاسم همانا قائم از ما (اهل بيت ) مهدى است كه در زمان غيبت واجب است انتظار او را بكشند و در زمان ظهورش از او اطاعت كنند. او فرزند سوم من است ، به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به نبوت مبعوث كرد و ما را به امامت مخصوص گردانده:
انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما و ان الله تبارك و تعالى يصلح امره فى ليلة كما يصلح امر كليمه موسى ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبى ثم قال :
افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج .
همانا اگر از دنيا نماند مگر يك روز هرآينه خداوند آن روز را طولانى مى كند تا آن كه ايشان خروج نمايند، و زمين را از عدل و داد پر كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده بود و خداى تبارك و تعالى كار او را در يك شب سامان دهد، همانطور كه كار كليمش موسى را در يك شب اصلاح فرمود او رفت تا براى خانواده خويش آتشى بياورد برگشت در حاليكه به مقم رسالت و نبوت نايل شده بود.
بعد امام جواد عليه السلام فرمود: برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است 13.
2-روزى حضرت عبدالعظيم حسنى چنان مجذوب و تحت تاءثير عظمت حضرت جواد عليه السلام قرار گرفته بود كه آروز و عشق قلبى خود را چنين ابراز مى كند:
روزى به امام محمدبن على بن موسى عليه السلام عرض كردم كه : همانا من اميدوارم حضرتعالى همان قائم از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله و سلم باشى كه زمين را از عدل و داد پر مى كند همانطور كه از ظلم و جور پر شده .
حضرت فرمود: اى اباالقاسم احدى از ما اهل بيت نيست مگر آنكه به امر خدا قيام كند و به دين خدا هدايت مى كند، ولى من آن قائمى كه خداوند به واسطه او زمين را پاك مى كند از اهل كفر و انكار، و بواسطه او زمين را از عدل و داد پر مى كند نيستم .
او شخصيتى است كه تولدش بر مردم مخفى مى شود و شخص ايشان را مردم غايب مى شوند و نام بردن از ايشان بر مردم حرام است و او همنام و هم كنيه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است . او شخصيتى است كه زمين بر او طى مى شود و هركار سختى بر او آسان ميشود اصحاب او سيصد و سيزده نفر به عدد سپاهيان اسلام در جنگ بدر است كه براى كمك به ايشان از دورترين نقاط زمين جمع مى شوند و اين فرمايش خداى عزوجل است : اينما تكونوا ياءت بكم الله جميعا ان الله على كل شى قدير (بقره 148).
هركجا باشيد خداوند همگى شما را بياورد همانا خداوند بر هر چيزى تواناست .
پس زمانى كه اين جمعيت با اذن الهى براى كمك به ايشان اجتماع كردند، همواره با دشمنان خدا جنگ مى كند تا زمانى كه خداى تبارك و تعالى راضى شود.
جناب عبدالعظيم حسنى مى گويد: به ايشان عرض كردم : مولاى من چگونه مى داند كه خدا راضى شده است ؟
فرمودند: خداوند در قلبش رحم مى اندازد14.
در همين رابطه حديثى ديگر از يازدهمين معصوم و نهمين امام شيعيان نقل شده است كه ترجمه آن به شرح ذيل مى باشد.
صقربن ابى دلف نقل مى كند كه از اباجعفر محمد بن على الرضا عليهماالسلام شنيدم كه مى فرمود: امام بعد از من پسرم على است ، امرش ‍ امر من و سخن او سخن من و اطاعت از او، اطاعت از من است ، و امام بعد از او پسرش حسن است كه امر او امر پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت از او پيروى از پدرش مى باشد. سپس سكوت كرد.
پس عرض كردم : اى فرزند رسول خدا امام بعد از حسن كيست ؟
پس امام جواد عليه السلام گريه اى شديد كرد و سپس فرمود:
همانا امام بعد از حسن پدرش كه قائم به حق منتظر است .
پرسيدم اى فرزند رسول خدا: براى چه قائم خوانده مى شود؟ فرمود:
براى آنكه او بعد از فراموش شدن نامش و مرتد شدن اكثر قائلان به امامتش ‍ قيام مى كند.
پرسيدم و براى چه منتظر ناميده مى شود؟
فرمود: همانا براى او غيبتى است كه روزهاى آن زياد و مدت آن طولانى مى شود، پس مسلمانان مخلص انتظارش را مى كشند و افراد شكاك انكارش ‍ مى كنند و منكران ، اعتقاد به او را مسخره مى كنند و كسانيكه وقت معلوم مى دارند دروغ مى گويند و عجله كنندگان در عصر غيبت هلاك مى شوند و تسليم شدگان در برابر قضاى الهى در عصر غيبت نجات مى يابند15
لباس و آراستگى حضرت جواد عليه السلام
حضرت جواد الائمه عليه السلام ، لباس تميز، پاكيزه و قيمتى مى پوشيدند.
كلينى از امام جواد عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
انا معشر آل محمد نلبس الخز واليمينه
ما خاندان پيغمبر هستيم كه خز و لباسهاى قيمتى مى پوشيم .
و شيخ صدوق از على بن مهزيار از امام نهم روايت كرده كه : نمازهاى واجب را با خز و ساير لباسهاى قيمتى مى خواند و عباى گرانبهايى به دوش ‍ مى انداخت ، جبه خز مى پوشيد و با همين لباسهاى اعلاء نماز مى خواند به ما هم امر ميكرد در چنين لباسهايى نماز بخوانيم 16.

جواب به يك شبهه

شايد پس از مطالعه مطلب فوق در ذهن برخى از خوانندگن اين سوال مطرح شود كه از يك سو در نهج البلاغه مى خوانيم كه : ان الله فرض على الائمهة الحق ان يقدروا انفسهم ضغفة الناس خداوندبر امامان حق واجب كرده است كه خود را همچون ضعيفترين مردم – در مسائل اقتصادى – قرار دهند17 از سوئى ديگر در همان كتاب شريف مى خوانيم كه : تمام پيغمبران به زخارفت دنيا بى اعتنا بودند18 و در روايتى وارد شده است كه حضرت على ، عليه السلام به اصبغ بن نباته فرمود: پنج سال در كوفه حكومت كردم ، روزى كه وارد كوفه شدم با اين لباس و با اين مركب و با اين اساس جزئى وارد شدم ، اگر روزى كه برمى گردم غير از اينها داشه باشم ، فاننى من الخائنين .
و در جاهايى ديگر رواياتى مانند استفاده امام حسن عليه السلام و امام صادق عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام از لباسهاى فاخر و قيمتى را مى خوانيم اين دو دسته روايات را چگونه جمع كنيم ؟
جواب اين است كه اسلام دينى الهى بر مبناى فطرت و عقل است و براى هر مقطعى از زمان و نقطه اى از جهان برنامه مناسب مانند دارد.
اولا: دو روايت نقل شده از على عليه السلام در مقام حكومت است و در عصر ضعف اقتصادى عامه مردم ، كه حكمران اسلامى موظف است خود را و زندگى شخصى خويش را در حد ضعيف ترين اقشار مردم قرار دهد تا درد آنان را بداند و محروميت آنها را بچشد.
ثانيا: ميان بى اعتنائى به زخارف دنيا و استفاده از برخورداريهاى آن تلازم نيست و گاهى اتفاق مى افتد كه فرد ثروتمند و برخوردار از مال دنيا از تعلقات قلبى به امورات دنيايى آزاد و رسته است در حاليكه فردى با كمترين برخوردارى از امور دنيوى ولكن دلبسته آن است و در كتب اخلاقى نمونه هاى متعددى بر اين مورد ذكر شده از جمله درويشى كه جاماندن كشكولش اسباب اضطراب خاطرش را فراهم كرده يا فردى كه بخاطر دو سكه نقر پس انداز از اداى شهادتين در بحرانى ترين حالات بيمارى خوددارى مى كرد. بنابراين آنچه مهم است عدم دلبستگى به دنيا و زخارف دنيوى است .
با اين مقدمه روشن مى شود كه:
اولا: حضرت جواد عليه السلام در مسند حكمرانى نبود.
ثانيا: در جامعه آن روز فقر مطلق همچون عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر مردم حاكم نبود.
ثالثا: اقتضاى شرايط زمان و مكان و شئونات ، آن بود كه با ظاهرى آراسته و لباسهاى گرانقيمت در انظار عمومى حاضر شوند، و در برخى موارد كه اعتراض مى شد با منطقى برتر منتقد را قانع مى نمودند.
معروف است كه يكى از دراويش به لباس امام صادق عليه السلام اعتراض ‍ كرد و ايشان در جواب فرمودند: بيا جلو به لباس زيرين من دست بزن ، آمد و لمس كرد ديد جامه اى از كرباس به تن دارد، در حاليكه آن درويش در زير خرقه جامه اى بس نرم از پارچه اى لطيف پوشيده بود، و با اين حركت امام ، رسوا شد.
احترام مؤمن در قاموس فرهنگ اهل بيت عليهم السلام از كعبه هم بالاتر است ، مؤمنين بايد با ظاهرى آراسته و پاكيزه در انظار عموم حاضر شوند و اين مطلب در مواردى كه فرد جداى از موقعيت فردى ، نوعى انتساب به جامعه مسلمين دارد از اهميت بيشترى برخوردار مى شود.

فرزندان حضرت جواد عليه السلام

از فرزندان ذكور امام نهم عليه السلام دو پسر به يادگار ماند:
1-امام على النقى عليه السلام خورشيد هدايت و دهمين مهر سپهر سرورى (كه به يارى خداوند در يك مجلد مخصوص مناقب فضائل و خدمات ارزنده ايشان مورد بحث قرار خواهد گرفت ان شاءالله.
2-ابوجعفر موسى المبرقع بن محمد بن على بن موسى بن جعفر عليهم السلام:
ايشان جد سادات رضوى است كه الحمدلله نسل فرزندان وى هنوز هم زياد هستند و بسيارى از سادات نسبشان به و ميرسد.
وى اولين فرد از سادات رضوى است كه در سال 256 ه‍ق به قم وارد شد و چون همواره به روى خويش رقع (نقاب ) مى انداخت بنابراين به ايشان موسى مبرقع مى گويند.
ايشان وقتى وارد قم شدند بزرگان عرب كه در قم بودند سيد را از قم بيرون كردند و از روى ناچارى به كاشان رفت و در آنجا احمدبن عبدالعزيزبن دلف عجلى او را گرامى داشت و خلعتهاى زياد و چهارپايان نيكو سوار به ايشان هديه كرد و در سال 20 هزار دينار مقررى بر وى تعيين كرد.
بعدها بزرگان عرب ساكن قم با پوزش حواسين و احترام زيادى سيد را به قم وارد كردند و گرامى داشتند و اوضاع و احوال سيد در قم خوب شد و از ثروت خود دهات و مزرعه هايى خريد و پس از آن از دخترانش زينب ، ام محمد، ميمونه 19 به قم دعوت كرد و آن ها از كوفه به قم رفتند و در همان شهر از دنيا رفتند و در نزديكى حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليه دختر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دفن شدند.
زينب همان بانويى است كه بر آرامگاه حضرت معصومه سلام الله عليها قبه اى بنا نهاد چون پيش از آن قبر ايشان پوشيده از حصير و بوريا بود.
موسى شب چهارشبنه آخر ارديبهشت دو روز به آخر ربيع مانده در سال 296 از دنيا رفت و امير قم عباس بن عمروالغنوى به ايشان نماز خواند و در شهر قم دفن گرديد و اكنون هم زيارتگاه است 20.
قابل ذكر است كه مراد از بزرگان عرب ساكن قم كه موسى مبرقع را گرامى داشتند و همينطور به فرزند ايشان اكرام كردند، طايفه جليله اشعريه هستند. آنها فرزندان عبدالله و الاحوص از فرزندان سعدبن مالك بن عامراشعرى از قبيله اى در يمن بودند كه سال 94، ه‍ق به قم آمده و در آن شهرى را بناگذاشتند و قم بوسيله آنان آباد شد و در ميان آن ها از عصر امام صادق عليه السلام تا نزديكهاى عصر شيخ طوسى در هر طبقه اى تعداد زيادى از علما و بزرگان و راويان و محدثين و صاحبان تاءليف و تصنيف بودند كه مراتب والاى داشتند و كمتر كتابى است كه در آن صفحه اى از راويان اشعرى نباشد.
و صاحب تاريخ قم مى گويد كه از مفاخر آنها اين است كه اولين فردى ك تشيع را در قم ظاهر ساخت موسى بن عبدالله بن سعد اشعرى است و از جمله آن مفاخر زكريابن آدم بن عبدالله بن سعد اشعرى كه امام رضا عليه السلام به ايشان فرمود:
ان الله يدفع البلاء بك عن اهل قم كمايدفع البلاء عن اهل بغداد بقبر موسى بن جعفر عليه السلام :
همانا خداوند بلا را خاطر تو از اهل قم دفع مى كند همانطورى كه بلا را از اهل بغداد به خاطر قبر موسى بن جعفر عليه السلام دفع مى نمايد.
و از جمله مفاخر آنها مزارع و باغات زيادى است كه به ائمه عليهم السلام وقف كرده اند و آنها اولين افرادى هستند كه به ائمه عليه السلام خمس ‍ فرستادند و افراد زيادى منسوبين آن ها را گرامى داشتند و از جمله افتخارات آنان اين بود كه پيراهن حضرت رضا عليه السلام را با هزار دينار طلا از دعبل خزاعى خريدند و از جمله مفاخر آنها اين است كه امام صادق عليه السلام به عمران بن عبدالله فرمود: اظلك الله يوم لاظل الاظله : خداوند در سايه قرار دهد شما را روزى كه سايه اى جز سايه او نيست .
از موسى مبرقع دو پسر به يادگار ماند: محمد و احمد كه نسابان در فرزند داشتن محمد اختلاف كرده اند ولكن نسل امام محمد تقى عليه السلام از طريق احمد بن موسى ادامه يافت .
3-حكيمه خاتون عليهم السلام :
اسم صحيح ايشان حكيمه است و آنچه در زبان عوام معروف شده است كه اسم ايشان حليمه مى باشد تحريف و اشتباه هست .
وى از زنان نيكوكار، اهل عبادت ، تيزهوش ،بود كه در موضوع ازدواج امام حسن عسكرى عليه السلام با نرجس خاتون مادر حضرت حجت ثانى عشر رواياتى از ايشان نقل شده است 21.
حكيمه خاتون توفيق زيارت چهار امام معصوم نصيبش شد كه عبارتند از: امام محمد تقى عليه السلام ، امام على النقى عليه السلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام و امام عصر آن عزيزى كه بى صبرانه سرير عدالت در انتظار اوست عجل الله تعالى فرجه الشريف . نكات در خور توجه در زندگى ايشان است دو نكته حساس مى باشد:
1-صاحب سر بودن ايشان كه از علو رتبه معنوى و ايمان قوى و زكاوت خدادادى آن بانوى فضيلت حكايت مى كند.
2-روحيه ولائى عجيب : براى نمونه يك برخورد ايشان رابا نرجس خاتون ذكر مى كنيم :
با وجود آنكه نرجس خاتون كنيز بود و تحت تربيت آن حضرت پس از اينكه وى از كرامت الهى بر ايشان مبنى بر مادرى وى بر چهاردهمين معصوم اطلاع يافتند فوق العاده در برابر ايشان خضوع مى كردند روزى حكيمه براى زيارت امام حسن عسكرى عليه السلام رفت و نرجس خاتو پيش آمد تا كفش از پاى بانوى خويش درآورد.حكيمه گفت : تو بانوى من هستى به خدا سوگند اجازه نمى دهم تو كفش مرا درآورى و به من خدمت كنى بلكه من بر تو خدمت مى كنم و بر روى چشمم مى گذارمت . امام حسن عسكرى عليه السلام اين مذاكره را شنيد و فرمود:جزاك الله خيرا يا عمه : اى عمه خداوند به شما پاداش نيك عنايت فرمايد22.
حكيمه خاتون پس از عمرى زندگى در مسير ولايت و با شيوه اى ستوده در سامرااز دنيا رفت و در همانجا دفن شدند و قبر ايشان در پايين پاى عسكريين است .
4-خاتون بانويى اهل معرفت و دانشمند و اهل نظر در اخبار و روايات و معتقد به امامت ائمه دوازده گانه عليهم السلام بود.
شيخ طوسى در كتاب الغيبة از كلينى از محمد بن جعفر اسدى نقل مى كند كه او گفت : احمد بن ابراهيم به من گفت : من در سال 262 ه‍ ق به محضر خديجه دختر امام جواد عليه السلام وارد شدم و از پشت پرده با او صحبت كردم و از دينش پرسيدم و او همه امامانى كه به امامتشان معتقد بود شمرد. از ايشان خواستم حديثى بيان كند گفت : شما قومى صاحب خبر هستيد آيا اين روايت حضرت حسن عسكرى عليه السلام را نشنيده ايد كه نهمين از فرزندان حسين عليه السلام ميراث او را تقسيم مى كند و او زنده است 23.
در خاتمه اين فصل دو نكته مهم را يادآورى مى كنيم :
1- روايت فوق الذكر اين حقيقت را نمايان مى سازد كه فرزندان حضرات ائمه معصومين صلوات الله عليهم در عين حالى كه از مراتب والاى فضيلت برخوردار بودند وليكن با تاءسى به شهيده دفاع از حريم ولايت اسوه عصمت و طهارت حضرت زهراى مرضيه عليهاالسلام همراه با ايفاى رسالتهاى فرهنگى و اجتماعى خويش نهايت اهتمام خود را جهت رعايت حريم روابط اجتماعى زن و مرد به كار مى بستند بنابراين همراه با اداى وظيفه ترويج احكام شرع انور و روايات درربار ائمه طاهرين عليهم السلام و نشر علوم اسلامى اسوه كامل عملى براى زنان شيفته فضائل اهل بيت عليهم السلام بودند.
2-در همين روايت كوتاه فرهنگ مترقى و حياتبخش انتظار ظهور فرج با مفهوم پويا و مثبت آن كه تلاش همه جانبه براى زمينه سازى ظهور و بهبود وضعيت موجود و عدم رضايت به وضعيت فعلى مورد توجه قرار گرفته و به زنده بودن چهاردهمين معصوم و دوازدهمين امام نور كه تحقق گمشده بشريت در برنامه هاى بسيار كامل دولت كريمه حضرتش خواهد بود، تاءكيد شده است .
اميد كه با استفاده بهينه از فضاى عطرآگين ولائى كشور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف خود را لايق استقبال از آن بدر منير متفق رابطه ناگسستنى خويش با ولايت از شاهدان دولت عدالت آن حضرت در رجعت باشيم ان شاءالله .

چهارده علم غيب

1-داوود بن قاسم جعفرى نقل مى كند: خدمت حضرت امام جواد عليه السلام رسيدم و سه نامه همراهم بود كه بر من مشتبه شده بود و غمگين بودم ، حضرت يكى از آنها را برداشت و فرمود: اين نامه زيادبن شبيب است دومى را برداشت و فرمود: اين نامه فلانى است ، من مات و مبهوت شده بودم .
2-وحضرت لبخندى زد و نيز سيصد دينار به من داد و دستور داد كه آنرا به نزديكى يكى از پسر عموهايش ببرم و فرمود: آگاه باش كه او به تو خواهد گفت مرا به پيشه ورى راهنمايى كن تا با اين پول از او كلائى بخرم تو او را راهنمايى كن .
داوود مى گويد: من دينارها را نزد او بردم ، به من گفت : اى اباهاشم آيا مرا به پيشه ورى راهنمائى مى كنى تا با اين پول از او كلائى بخرم ؟گفتم : آرى مى كنم .
3-و نيز ساربانى از من خواسته بود كه به آن حضرت بگويم او را نزد خود به كارى گمارد من به خدمتش رفتم تا درباره آن ساربان با حضرت صحبت كنم ديدم غذا مى خورم و جماعتى نزدش هستند براى من ممكن نشد با ايشان صحبت كنم .
حضرت فرمود: اى اباهاشم بيابخور و پيشم غذا گذاشتند. آنگاه بى آنكه من بخواهم فرمود:
اى غلام ، ساربانى را كه ابوهاشم آورده نزد خود نگهدار24.
4-در كتاب خزينة الاصفيا در شرح احوال امام جواد عليه السلام چنين نقل شده است :
چون ماءمون عباسى وفات يافت امام عليه السلام فرمود: وفات ما هم پس از پايان سى ماه اتفاق مى افتد، آن چنانكه گفته بود شد.
5-نقل است كه يكى از ياران امام عليه السلام مهياى سفر گشت براى توديع نزد امام عليه السلام رفت فرمود امروز هنگام سفر نيست به هر حال امروز بايد درنگ كرد! بنا به دستور امام عليه السلام در آن روز به مسافرت نرفت ولى دوست وى كه با او همراه مى شد به مسافرت رفت و از آن شهرى كه در آن جا بود رهسپار گرديد. قضا را، سيلى شبانه آمد و او را غرق كرد25.
6-از عمران بن محمد اشعرى نقل شده كه خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم ، پس از انجام كارهايم عرض كردم : ام الحسن به شما سلام رساند، و خواهش كرد يكى از لباسهايتان را براى آنكه كفن خود كند عنايت فرمائيد، امام عليه السلام فرمود: او از اين كار بى نياز شد.
من بدون آنكه مقصود امام را بفهمم از محضر امام خارج شدم و به ولايت خود برگشتم در آنجا خبر يافتم كه ام الحسن 13 يا 14 روز پيش از آنكه من خدمت امام عليه السلام برسم از دينا رفته بود26.
7-حسين مكارى مى گويد: در بغداد به خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم وقتى كه زندگيش را مشاهده كردم از ذهنم گذشت كه :امام به زندگى مرفهى رسيده هرگز به وطن خود بر نخواهد گشت امام لحظه اى سر به زير انداخت ، آنگاه سرش را بلند كرد در حاليكه از اندوه رنگش زرد شده بود فرمود: اى حسين ، نان جوين و نمك خشن در حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزد من از آنچه مرا در آن مى بينى محبوبتر است 27.
8-پس از شهادت امام رضا عليه السلام هشتاد نفر از فقهاى بغداد و شهرهاى ديگر براى انجام حج رهسپار مكه شدند در سر راه به مدينه آمدند تا با امام محمد تقى عليه السلام نيز ملاقات نمايند آنان در منزل امام جعفر صادق عليه السلام كه خالى بود فرود آمدند، امام كه خردسال بود به مجلس ‍ آنان وارد شد و شخصى بنام موفق ايشان را به حاضران معرفى كرد و همه به احترام برخاستند و سلام كردند. امام جواب داد، آنگاه پرسشهايى عنوان شد كه امام به خوبى و در نهايت مهارت به همه آن ها پاسخ داد و همگان از اينكه آثار امامت را در ايشان ديدند به امامتش اطمينان پيدا كردند و آن حضرت را ستودند و دعا كردند.
يكى از آن افراد به نام اسحاق روايت كرده من نيز در نامه اى ده مساءله نوشتم تا از آن حضرت بپرسم و با خود عهد كردم اگر آن بزرگوار به پرسشهاى من پاسخ صحيح داد از او تقاضا كنم دعا فرمايد كه خداوند فرزندى را كه همسرم حامله بود پسر قرار دهد. مجلس طولانى شد مردم پيوسته سؤ ال مى كردند و امام بى درنگ پاسخ ميداد. برخاستم تا بروم و قصد داشتم روز بعد محضر امام مشرف شوم و نامه را به ايشان بدهم ، امام تا مرا ديد فرمود: اى اسحاق خداوند دعاى مرا مستجاب فرمود، نام فرزندت را احم بگذار. از فرموده امام بى اندازه خوشحال شدم و گفتم : سپاس خداى را بى ترديد اين همان حجت خداست اسحاق به وطن خود بازگشت و خداوند پسرى به او عنايت فرمود و نام او را احمد گذاشت 28.
9-محمدبن وليد كرمانى مى گويد: به نزد امام جواد عليه السلام آمدم و در نزد ايشان جمعيت زيادى يافتم و برگشتم به جلو و روبروى ايشان نشستم تا آنكه ظهر شد و برخاستم به نماز. پس زمانيكه نماز ظهر را خوانديم در پشت سرم چيزى احساس كردم و ناگاه حضرت جواد عليه السلام را ديدم به سوى او رفتم و دستش را بوسيدم . سپس امام نشست و از آمدن من پرسيد آنگاه فرمود: سلام كن عرض كردم فدايت شوم سلام كردم ، پس سه بار اين سخن را تكرار فرمود و من سلام كردم : وعرض كرد يا ابن رسول الله آيا راضى شدى ؟ پس خداوند از قلب من بيرون كرد آنچه كه بود، تا حديكه اگر من تلاش كنم و نفسم را آماده نمايم كه به شك برگردم نمى توانم به آن برسم و فردا من كسى شدم كه كارهايش را اول وقت انجام ميدهد و از در اول بالا رفتم و قبل از كاروان راه افتادم و كسى نديدم كه به او بگويم و من انتظار داشتم از كسى راهنمايى بگيرم و كسى پيدا نكردم تا اينكه گرما و گرسنگى سخت شديد شد و من شروع كردم پيدا نكردم تا اينكه گرما و گرسنگى سخت شديد و من شروع كردم به آب خوردن تا گرسنگى و سوز عطش را فرونشانم . مشغول آب خوردن بودم كه ناگاه ديدم غلامى به سوى من مى آيد كه طبقى را حمل مى كند و بر آن غذاهاى رنگارنگ است و غلام ديگرى طشت و ابريق (كوزه ) مى آرد و آنها را در برابر من گذاشتند و گفتند: امام به تو امر كرد كه بخورى ، پس خوردم زمانيكه فارغ شدم به سوى من آمد و من به احترام ايشان بلند شدم و مرا به نشستن و خوردن امر فرمود پس امام به غلام نگاه كرد و فرمود كه : با او بخور تا نشاط شود و سرحال آيد تا اينكه فارغ شدم و غلام رفت آن ريزه هاى غذا را كه بر طبق بود بردارد امام فرمود: صبر كن و آنها را براى حيوانات صحرا بگذار ولو ران گوسفندى باشد و آنچه از اساس خانه است ، بردار، سپس فرمود: سؤ ال كن .
10-عرض كردم : خداوند مرا فداى شما كند درباره مشك چه مى فرمائيد؟ فرمود: همانا پدرم دستور داد براى او مشك درست كنند، فضل به ايشان نوشت مردم اينرا نقص مى دانند. پدرم نوشت : اى فضل آيا نمى دانى كه يوسف ديباى زربافت مى پوشيد و بر كرسيهاى طلا مى نشست و اينها چيزى از حكمت او نكاست و همينطور سليمان دستور داد براى او به اندازه چهار هزار درهم عطر بسازند.
سپس پرسيدم : براى دوستان شما در قبال دوستى شما چه پاداشى است ؟
فرمود: همانا امام صادق عليه السلام غلامى داشت كه استر آن حضرت را نگاه مى داشت ، زمانيكه آن حضرت وارد مسجد شد غلام در كنار استر نشسته بود ناگاه كاروانى از خراسان آمد يكى از كاروانيان به آن غلام گفت : آيا موافق هستى كه من به جاى تو غلام و مملوك امام صادق عليه السلام شوم و در عوض هرچه دارم از آن تو باشد و من مال زيادى دارم برو و اين اجازه را براى من بگير و من به جاى تو غلام شده و با امام مى مانم غلام – شادان و سرحال – گفت از امام مى خواهم .
پس آن غلام به محضر امام صادق عليه السلام رفت و گفت : قربانت شوم خدمت مرا مى شناسى و سابقه مصاحبتم با شما را ميدانى پس اگر خداوند خيرى را به من سوق دهد آيا شما مانع آن مى شويد؟امام فرمود: از پيش ‍ خودم عطا مى كنم و از غير ترا باز مى دارم پس غلام قول و سخن آن مرد را حكايت كرد.
امام فرمود: اگر از خدمت ، به ما دلتنگ شده باشى و آن مرد به ما راغب و شيفته باشد او را مى پذيرم و ترا مى فرستيم زمانيكه غلام از محضر ايشان برگشت حضرت او را خواند و فرمود: به خاطر سابقه همنشينى تو با ما ترا نصيحت مى كنم و اختيار با خود شماست زمانيكه قيامت برپا مى شود رسول خدا به نور خدا آويزان است و امير مؤمنان به رسول خدا و امامان به اميرمؤمنان و شيعيان مابه ما و با ما داخل مى شوند به آنجا كه داخل مى شويم و به محل ورود ما وارد مى شوند.
غلام گفت : بلكه در خدمت شما مى مانم و خيرآخرت را بر خير دنيا ترجيح مى دهم و غلام خارج شد و به سوى آن مرد رفت و آن مرد گفت : بيرون آمدى با چهره اى كه غير حالت شما موقع داخل شدن بود. غلام سخن امام صادق عليه السلام را به او گفت و او را به محضر امام صادق عليه السلام داخل كرد.پس آن مرد ولاى او را پذيرفت و دستور داد به آن غلام هزار دينار بدهند. پس برخاست به سمت او از او خداحافظى كرد و از او خواست كه برايش دعا كند.
11-به امام عرض كردم : مولايم اگر فرزندانم در مكه نبودند خوشحال مى شدم كه در اينجا ماندنم را طولانى كنم و امام به من فرمود: با غم بساز، سپس من كيسه اى گذاشتم و دستور داد كه آنرا بردارم ، ابا كردم ، و گمان كردم خشم گرفته تبسم كرد و فرمود بردار به آن نيازمند مى شوى و برگشتم و ديدم نفقه ما را برده اند و در لحظه ورود به مكه به آن نيازمند شدم 29.
12-ابن عثمان همدانى گويد: گروهى از اصحاب ما از شيعيان و يك نفر از زيديه به محضر امام محمد بن على الرضا عليهما السلام رسيدند و از امام عليه السلام پرسيدند كداميك از اين جمع از پيروان مذهب ما نيست .
امام جواد عليه السلام به غلام دستور داد دست اين مرد را بگير و بيرون ببر، در اين هنگام آن زيدى گفت :
اشهدان لااله الاالله و ان محمدا رسوله و انك حجة الله بعد آبائك .
شهادت مى دهم كه خدائى جز خداوند يكتا نيست و همانا محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست و همانا تو حجت خدا هستى بعد از پدرانت 30.
13-محمد بن العلا گويد: ديدم حضرت امام محمد بن على عليه السلام بى زاد و راحله شبانه حج به جا مى آورد و برمى گردد. و من برادرى در مكه داشتم كه انگشتر من در نزد او بود، سپس به او گفتم از برادرم براى من علامتى بگير، پس امام جواد عليه السلام از حج شبانه برگشت و در حاليكه انگشتر همراهش بود31.
14-ابوهاشم مى گويد: مردى به نزد امام محمد تقى عليه السلام آمد وگفت يا ابن رسول الله همانا پدرم مرده و من از مال مطلع نيستم و اولاد من زياد است و من از شيعيان شما هستم به داد من برس . امام جواد عليه السلام فرمودند: وقتى نماز عشا را خواندى بر محمد و آل محمد صلوات بفرست ، همانا پدرت به خواب تو مى آيد و از موضوع مال به تو خبر مى دهد. آن مرد عمل كرد و پدرش را در خواب ديد. پدرش به او گفت : مال در فلان محل است آنرا بردار و به محضر فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برو به او خبر مده كه من ترا بر مال راهنمايى كردم ، آن مرد رفت و مال را گرفت و به امام خبر داد و گفت سپاس خداى را كه ترا گرامى داشته و برگزيده است 32.

پى‌نوشتها:

1-ثلاثة ائمه ، ص 56، نورالابصار، ص 282
2-جنات الخلود، چاپ تهران .
3-اصول كافى ، ج 1 ص 323، حديث 14
4-انوارالبهيه ص 124.
5-اثبات الوصيه ص 210.
6-اصول كافى ج 1، ص 321، حديث 9 انوار البهيه ص 125، اثبات الوصيه 211.
7-ارشاد ص 318.
8-ارشاد ص 318.
9-كافى ج 1، ص 321، ارشاد ص 298، بحارالانوار، ج 50 ص 35.
10-كافى ، ج 2، ص 322، ارشاد ص 299.
11-كشف الغمه ، ج 3 ص 153، بحارالانوار ج 50، ص 64 – 63.
12-رسائل الشيعه ج 10 كتاب الحج ابواب المزار و مايناسبه باب 85، حديث صحيح 1 ص 442.
13-وسائل الشيعه ج 10 كت الحج ابواب المزار و ما يناسبه باب 85 حديث 3.
14-دلايل طبرى – منتهى الامال ج 2، ص 374، زندگانى حضرت امام عليه السلام را جلوه هايى از ولايت ص 12 – بحارالانوار ج 50، ص 59.
15-بحارالانوار ج 51، ص 156.
16-بحارالانوار، ج 51، ص 157.
17-بحارالانوار ج 51، ص 158 – 157.
18-اعيان الشيعه ، ج 4، جزو 3 ص 219، زندگانى امام محمدالتقى الجواد ص 31.
19-خطبه 200، نهج البلاغه .
20-خطبه 59 نهج البلاغه .
21-اعيان الشيعه ، ج 7، ص 142.
22-اعيان الشيعه ج 10، ص 195 و 194، زندگانى حضرت امام جواد عليه السلام و جلوه هايى از ولايت – مدرسى چهاردهى ص 37 و 36.
23-اعيان الشيعه ج 6، ص 217.
24-اعيان الشيعه ، ج 6، ص 217.
25-اعيان الشيعه ج 6، ص 313.
26-الارشاد ص 326، اصول كافى ج 1، ص 495، كتاب الحجه حديث 5.
27-زندگانى حضرت امام جواد عليه السلام و جلوه هايى از ولايت ص 26.
28-خرايج قطب راوندى ص 237، بحارالانوار ج 50 ص 44.
29-خرايج قطب راوندى ص 208، بحارالانوار ج 50 ص 48.
30-عيون المعجزات شيخ حسين بن عبدالوهاب ص 121 – 120 با تلخيص دلائل الامامه ، ص ‍ 205.
31-بحارالانوار، ج 50،ص 89.
32-دلائل الامامه ص 213.

منبع: زندگانی امام جواد علیه السلام

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 42 = 44