خبرگزاری فارس: اقوال مختلف درباره شهادت جوادالائمه(ع)/ مهمترین مناظره‌ امام جواد(ع) حجت‌الاسلام والمسلمین امیرعلی حسنلو (مدیرگروه تاریخ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم): امام محمد تقی، جواد الائمه فرزند امام رضا(علیه السلام)  که ایرانیان دلباخته حرم او در خطه خراسان‌اند، در دهم ماه رجب سال 195 هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
امام جواد(علیه السلام) پیشوای نهم شیعیان در سال 203 هجری پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا(علیه السلام) در سن هشت سالگی، به تصریح پیشوایان و با تعیین امام رضا(علیه السلام) عهده‏‌دار منصب امامت و خلافت خدا در زمین شد، بیشتر عمر 25 ساله حضرت یعنی 17 سال دوران امامت او با زمامداری مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود.

از آنجا که امام جواد(علیه السلام) کودکی به امامت رسید، بعضی از شیعیان در امامت آن جناب دچار دو دلی و تردید بودند تا آنکه علما و دانشمندان و بزرگان شیعه از اطراف عالم متوجه حج شدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان به امامت آن حضرت اعتراف کرده و رنگ شبهه از آیینه خاطرات خود زدودند، در اینجا به برخی از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره می‏‌کنیم.

فضائل امام جواد(علیه السلام) را می‏‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

1. فضائل علمی

امام جواد(علیه السلام) از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می‏‌شد.

نخست: از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت می‏‌خواستند علم الهی را دریابند.

دوم: از طرف حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت. خلفا می‌‏کوشیدند با تشکیل مناظره، شیعیان را رو در روی برخی از دانشمندان به نام آن زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسش‌ها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر در اعتقاد خود -وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت(علیه السلام)- دچار مشکل شده و از پیروی آن‌ها دست بردارند، ولی در همه این بحث‌ها و مناظرات علمی، حضرت جواد(علیه السلام) با پاسخ‌های قاطع و روشنگر اعتقاد و اطمینان کامل شیعیان به امامت آن حضرت را تثبیت کرد و ابرهای تیره ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.

*مناظره با یحیی بن اکثم

مهمترین مناظره‌ای که از امام در تاریخ گزارش شده است و از نظر علمی، اخلاقی و فضایل انسانی بسیار مورد توجه است، مناظره امام با قاضی درباری عباسیان است که این مناظره به درخواست مأمون و با حضور عباسیان و خود مأمون انجام گرفت، مناظره از سوی یحیی با طرح سؤالی برگزار شد، یحیی بن اکثم از حضرت جواد(علیه السلام) درباره احکام حج سؤالاتی پرسید و حضرت جواب‌های خیره کننده به آنان داد و آنان را در حیرت و شگفتی فرو برد:

یحیی پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته وظیفه‏‌اش چیست؟

امام در جواب از وی پرسید: «آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟»

با این فروضی که امام جواد(علیه السلام) برای مسأله طرح کرد، یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره‏‌اش شکست او را به وضوح دریافتند، آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام شد و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می‏‌شود؟ – یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی‏‌دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم.

حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد، عصر با او ازدواج کرد و حلال شد، هنگام غروب او را ظهار کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد، نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.

مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی‌‏شود، اعترافی که مأمون درباره امام جواد و منزلت علمی حضرت داشت، در حقیقت اعتراف به حقانیت حاکمیت اهل بیت بود، چون مأمون در دوره امامت امام رضا(علیه السلام) نیز از این مجالس برگزار و به برتری امام عملاً اعتراف کرد.

2. فضائل اخلاقی

از میان القاب امام جواد(علیه السلام) دو لقب التقی و الجواد مشهورترین القاب است که این خود دلیل بر این است که آن حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسایی آراسته بوده و خدمت‏‌رسانی و سخاوتمندی نسبت به مردم و اطرافیان کار همیشگی او بوده است.

کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدینه و ارجاع امور دینی و اجتماعی و خانوادگی توسط امام هشتم به وی، گواه کاردانی و جامعیت و فضیلت امام نهم است.

امام هشتم به آن حضرت توصیه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دینار به عموهای خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهی با تو است و امام جواد(علیه السلام) طبق توصیه پدر بزرگوارش عمل می‏‌کرد.

بهره‎گیری از فرصت برای رفع مشکلات مردم و گره‏‌گشایی از کار آنان از مسلمات سیره امام جواد(علیه السلام) است، مردی از اهالی سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسید و از بدهی خود در دیوان والی شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والی سرزمین ما، شما خاندان پیامبر را دوست دارد، با نامه‏‌ای از وی بخواهید در خراج (مالیات) به من احسان کند، حضرت کاغذی گرفت و مکتوب کرد: «رساننده نامه مدعی است شما عقیده شایسته‏‌ای دارید، پس به وی احسان ‎نما»، با ورود به سجستان، والی به دلیل اطلاع از نامه امام به استقبال وی آمد و پس از پرسش از مشکل او مالیات را بخشید و کمک مناسبی نیز به او کرد، باتوجه به این گزارش‌ها توصیه شده هر کس مشکل مادی دارد، برای رفع آن از توسل به ساحت قدسی جواد الائمه(علیه السلام) غافل نباشد، بارها تجربه شده است که حضرت در حل این مشکلات در درگاه ربوبی جایگاه ویژه دارند.

*شمه‌ای از کرامات

کرامات اهل بیت(علیه السلام) دارای ابعاد وسیع است؛ علوم الهی، اخلاق عملی و سیره آنان همواره بیان‌گر گوشه‌ای از کرامات آنان است، اگر چه زندگی در حصر و شرایط خاص که حاکمان جور برای آنان ایجاد کردند مانع از ضبط و ثبت حقایق بی‌شماری درباره آنان شده است، اما به هر روی فضایل آنان به حدی برجسته بوده است که دشمنان هم نتوانستند پنهان کنند، لذا گوشه‌هایی از آن را بیان کرده‌اند، گزیده‌ای از کرامات حضرت(علیه السلام) در اینجا بازگو می‌شود:

-هنگامی که امام جواد(علیه السلام) با ام‌الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می‏‌فرمود در کوفه به خانه مسیّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود، پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی‏‌داد، حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد که در رکعت اول بعد از حمد سوره نصر و در رکعت دوم توحید را خواند و پیش از رکوع قنوت را خواند. پس رکعت سوم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد و …. سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، دیدند که شیرین است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند.

-از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانی که امام محمد تقی(علیه السلام) در بغداد بود، وارد بغداد شدم، دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است، با خودم گفتم که حضرت جواد(علیه السلام) با این مقام و مرتبه‏‌ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعام‌های لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت، همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود، فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیم‏‌کوب در حرم رسول خدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که در اینجا مشاهده می‏‌کنی.

-از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد(علیه السلام) رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم، آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره ‏طلایی گداخته شد، پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود.

*شهادت

شهادت آن بزرگوار در سال 220 هجری واقع شده است و سن ایشان 25 سال بوده است، امام جواد جوان‌ترین امام شهید است که به دست عباسیان به شهادت رسید، قول مشهور در ارتباط با شهادت این امام بزرگوار این است که ایشان توسط معتصم خلیفه عباسی مسموم شده و به شهادت رسیده‌اند.

ابن شهر آشوب می‌نویسد: امام جواد(علیه السلام) در آخر ذی‌القعده در بغداد مسموم شد، ابن فتال نیشابوری می‌نویسد: امام جواد(علیه السلام) در آخر ذی‌القعده به واسطه سم به شهادت رسید.

سیدمحمدکاظم قزوینی می‌نویسد: «چیزی که واضح است و شکی در آن نیست این است که امام جواد(علیه السلام) به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است، هیچ یک از مورخین نگفته‌اند که امام به واسطه مرضی یا دردی از دنیا رفته است، بلکه قول صحیح آن است که بگوییم: مورخین و محدثین(جز برخی) اتفاق بر این دارند که امام جواد(علیه السلام) را معتصم مسموم کرد.

مسعودی می‌نویسد: «هنگامی که امام جواد(علیه السلام) به عراق (بغداد) آمد، معتصم و جعفر (پسر مأمون) در فکر کشتن امام جواد(علیه السلام) بودند، جعفر خواهرش ام‌الفضل را وسیله اجرای نیرنگ خود قرار داد، زیرا می‌دانست که ام الفضل، با اینکه علاقه شدیدی به امام جواد داشته، از آن حضرت روی گردانده است، زیرا ام الفضل دارای فرزند نشد، ولی سمانه (همسر دیگر امام) دارای فرزند شد، بر همین اساس ام‌الفضل جواب مثبت به برادرش جعفر داد و آن‌ها مقداری زهر در درون انگور رازقی کردند، امام جواد(علیه السلام) انگور رازقی را دوست می‌داشت، وقتی آن حضرت از آن انگور خورد مسموم شد… .

طبری نیز می‌نویسد: سبب وفات امام جواد(علیه السلام) این بود که ام‌الفضل دختر مأمون وقتی دید، خداوند از همسر دیگری فرزندی به امام جواد(علیه السلام) داده است، با سمی که در دانه‌های انگور وارد کرد، امام(علیه السلام) را به شهادت رساند.

مرحوم مجلسی نقل کرده شهادت آن حضرت به واسطه سعایت ابی‌داود، قاضی وقت در نزد خلیفه و با دست کاتب معتصم انجام گرفته است، در این روایت نیز شهادت آن حضرت را به واسطه سمی می‌داند که کاتب معتصم به امام جواد(علیه السلام) داده است.

شیخ مفید به نقل از اسماعیل بن مهران روایت می‌کند که گفت: هنگامی که امام جواد(علیه السلام) بار اول (دوران مأمون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم من در مورد شما در این سفری که در پیش دارید ترس دارم (می‌ترسم شما را بکشند) بعد از شما چه کسی عهده‌دار امامت می‌شود؟ آن حضرت فرمود: آنچه را گمان می‌کنی در این سال رخ نمی‌دهد، هنگامی که معتصم در سال 220 هجری آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، باز به محضرش رفتم و عرض کردم: فدایت گردم، شما از مدینه می‌روید، امام بعد از شما کیست؟ آن حضرت گریست سپس فرمود: در این سال بر من نگران باش، امامت بعد از من از آن پسرم علی (امام هادی(علیه السلام)) است.

علاوه بر اینکه حدیثی هم از ائمه شیعه روایت شده که قول مشهور را تأیید می‌کند، در حدیثی امام حسن(علیه السلام) می فرماید: «ما منّا الّا مسموم او مقتول» هیچ یک از ما ائمه نیست، مگر اینکه یا مسموم می‌شویم و یا (با غیر سم) کشته می‌شویم.

بعد از شهادت امام جواد(علیه السلام) فرزندشان امام هادی(علیه السلام) به تغسیل و تکفین و نماز بر ایشان پرداخت و هر چند معتصم خواستار این بود که امام جواد(علیه السلام) مخفیانه دفن شود و کسی در تشییع جنازه ایشان حاضر نشود، لیکن شیعیان به این امر آگاه شدند، از منازل خویش خارج شدند و حدود 12 هزار نفر آن حضرت را تشییع کردند و به خاک سپردند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + = 16