ولایتعهدی امام رضا(ع)
مأمون در خاندانى که با بغض و دشمنى علویان ممزوج بود، رشد و نمو یافت و در حکومتى که تمام راه‏هاى سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى را براى محو و نابود کردن علویان به کار گرفته بود، تربیت شد. از او توقع و انتظارى جز ادامه سیاست خصمانه خلفاى پیشین در برابر علویان نمى‏رفت، امّا یک ‏باره و به ظاهر ورق برگشت و مأمون برخلاف سیاست‏هاى حاکمان گذشته، با علویان به نرمى و ملایمت برخورد کرد؛

 

نویسنده: محمد محسن طبسی

مأمون در خاندانى که با بغض و دشمنى علویان ممزوج بود، رشد و نمو یافت و در حکومتى که تمام راه‏هاى سیاسى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى را براى محو و نابود کردن علویان به کار گرفته بود، تربیت شد. از او توقع و انتظارى جز ادامه سیاست خصمانه خلفاى پیشین در برابر علویان نمى‏رفت، امّا یک ‏باره و به ظاهر ورق برگشت و مأمون برخلاف سیاست‏هاى حاکمان گذشته، با علویان به نرمى و ملایمت برخورد کرد؛ به گونه‏اى که امام رضا(ع) را از مدینه به مرو آورد و نخست به امام رضا(ع) پیشنهاد “خلافت” کرد، اما آن حضرت نپذیرفت. بعد از آن “ولایت‏عهدى” را به امام تحمیل و شعارهاى علویان را جایگزین شعارهاى بنى‏عباس کرد . او سکه به نام امام رضا(ع) زد و رنگ سبز را به جاى رنگ سیاه برگزید و دختر خود را به عقد آن حضرت درآورد و …
علویان و بنى‏عباس در برابر این رفتار مأمون، یک‏ باره حیرت کردند و مأمون با این سیاست غیرمنتظره، خلافت خود را وارد عرصه جدیدى کرد. در این زمینه پرسش‏هاى گوناگونى وجود دارد؛ از جمله: چرا مأمون برخورد ملایم با فرزندان على[ را در دستور کار خود قرار داد؟ چرا خلافت را به امام رضا(ع) پیشنهاد کرد؟ آیا طرح پیشنهاد خلافت به امام رضا(ع) صادقانه بود و واقعاً قصد بازگرداندن خلافت به اهل بیت را داشت و یا اهداف دیگرى را از این کار دنبال مى‏کرد؟ چرا ولایت‏عهدى را بر امام تحمیل کرد؟ برخوردهاى به ظاهر ملایم مأمون با علویان چه معنا و مفهومى دارد؟
ریشه این پرسش‏ها، به سه مسئله بازمى‏گردد:
نخست) آیا پیشنهاد کنندی خلافت و یا ولایت‏عهدى، مأمون بود یا فضل بن سهل ؟
دوم) اگر پیشنهاد کننده مأمون باشد، آیا در این پیشنهاد صادق بود و به راستى قصد بازگرداندن خلافت به آل‏على را داشت و یا این پیشنهاد، دسیسه و حیله‏اى بیش نبود و مأمون اهداف دیگرى را دنبال مى‏کرد؟
سوم) واکنش امام (علیه السلام) در برابر پیشنهاد چه بود؟
در این نوشتار، مى‏خواهیم به این سه سؤال اساسى پاسخ دهیم. پاسخ این پرسش‏ها از آن جهت اهمیت دارد که روابط خلفاى بنى‏عبّاس با اهل‏بیت عموماً و روابط مأمون با امام رضا(ع) را به گونه‏اى خاص مشخص می‌سازد و آشکار می‌شود که آیا روابط آنها اوّلاً ، یک‏طرفه بوده است یا دو جانبه ؟ ثانیاً، آیا این روابط دوستانه بوده یا مأمون اهداف دیگرى را با این روابط پى مى‏گرفته است؟!
اوّل: پیشنهاد دهنده کیست؟
مشهور این است که مأمون پیشنهاد خلافت و ولایت‏عهدى را به امام داد، امّا برخى بر این باورند که فضل بن سهل چنین پیشنهادى را به مأمون کرد. زمانى که مأمون برادرش امین را کشت ، وزیر مأمون (فضل بن سهل) برادر خود (حسن بن سهل) را به حکومت بغداد فرستاد و چون حسن بن سهل از امراى عرب نبود، حاکمان کوفه و عراق به فرمانروایى او راضى نمى‏شدند و بر فرمانروایى “سادات علوى” متفق بودند؛ لذا بر مأمون مى‏شوریدند و هر از گاهى علویان بر ضد حکومت بنى‏عبّاس قیام مى‏کردند، تا آنکه اوضاع مملکت به سبب قیام‏هاى علویان نابه‏سامان گشت. فضل بن سهل خطاب به مأمون گفت: “علویان به خلافت طمع کرده‏اند و لشکر عرب نیز با آن‏ها همراه هستند. از این رو، تدبیر بر این است که یکى از سادات علوى که از همه شریف‏تر و بزرگ‏تر باشد و علویان همه او را به شرف و بزرگوارى قبول داشته باشند، به عنوان “خلیفه” معرفى کنیم تا این قیام‏ها و شورش‏ها آرام بگیرد”.
آنان سرانجام امام رضا(ع) را براى این کار انتخاب کردند.(1)
در پاسخ، ذکر چند نکته ضرورى است :
1. مأمون شخصیتى سیاسى، آگاه، زیرک، دوراندیش، حیله‏گر، صاحب رأى، و در تصمیم‏گیرى قاطع بود.
2. فضل بن سهل (وزیر مأمون) نیز به زیرکى و باهوشى معروف و مشاور خاص خلیفه بود.
با توجه به این دو نکته، چنین مى‏توان گفت:
لازمه نقل دوم که فضل بن سهل را پیشنهاد کننده بدانیم، این است که مأمون، صاحب رأى و قاطع در تصمیم‏گیرى، زیرک، دوراندیش و … نباشد و فضل بن سهل، گرداننده واقعى جریان حکومت باشد، با اینکه چنین نبوده است.
با این همه مى‏توان بین این دو نقل را این گونه جمع کرد که حتی اگر پیشنهاد کننده، فضل بن سهل باشد، بر اصل ماجرا خلل و خدشه‏اى وارد نخواهد آمد؛ زیرا در هر دو صورت، پیشنهاد خلافت و ولایت‏عهدى از جانب مأمون مطرح شده و اگر فضل بن سهل نیز پیشنهاد کننده باشد، سخن او در حدّ مشاوره بوده و مأمون، به دلیل شمّ سیاسی خود، این پیشنهاد را بدون برنامه و هدف نپذیرفته و به یقین آن را بررسى کرده و با دوراندیشی همه جوانب مسئله، به ویژه مخالفت بنى‏عبّاس با وى را سنجیده و با توجه به خطرها و تهدیدهاى بنى‏عبّاس، دست به چنین کار خطرناک و مهمى زده است. بنابراین معقول نیست که در چنین مسئله حیاتى و مهم، مأمون عقل خود را به فضل بن سهل بسپارد و مطیع پیشنهادها و دیدگاه‏هاى وى باشد.
از سویى، اگر فضل پیشنهاد دهندی اصلى بود، باید به جهت عدم موفقیت طرح، مأمون او را توبیخ مى‏کرد، اما چنین مطلبى گزارش نشده است.
دوم: آیا مأمون در پیشنهاد خود صادق بود؟
آیا مأمون واقعاً قصد باز گرداندن خلافت به خاندان على[ را داشت و یا اهداف دیگرى را دنبال مى‏کرد؟
نخست باید به انگیزه و اهداف مأمون از این پیشنهاد پى‌برد، تا بتوان پاسخ دقیق و صحیح و جامعی داد.

دیدگاه علما

در نگاهى کلى به آرا و دیدگاه‏هاى علما، مى‏توان آنها را به سه گروه تقسیم کرد: الف) کسانى که مأمون را در این کار صادق مى‏دانستند و مى‏گفتند هیچ گونه سیاست و حیله‏اى در کار نبوده است؛ انگیزه‏هایى را دال بر صدق نیّت مأمون نقل مى‏کنند که به آنها اشاره مى‏شود.
1. طبرى شافعى، ابن اثیر شافعى و دیگران:
“انّ المأمون نظر فی بنی العباس و بنی علیّ فلم یجد أحداً هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه؛(2) مأمون در میان فرزندان عباس و على نگریست، پس هیچ کس را با فضیلت‏تر و با ورع‏تر و عالم‏تر از او (امام رضا(ع)) نیافت”.
2 . ابوالفرج اصفهانى:
“إنّ المأمون کان خلال صراعه مع أخیه الأمین قد عاهد الله‏ أن ینقل الخلافه ی إلى أفضل آل ابیطالب وأنَّ علیّ الرضا هو أفضل العلویین إِنْ ظفر بالمخلوع؛(3) مأمون به هنگام درگیرى با برادر خویش امین، با خدا پیمان بسته بود که اگر بر مخلوع ( امین ) پیروز شود، خلافت را به برترین فرد خاندان ابوطالب تحویل دهد و على ـ ملقب به رضا ـ برترین فرد علویان بود”.
3 . سیوطى شافعى :
“انّ المأمون قد حمله على ذلک إفراطه فی التشیّع حتّى قیل : إنّه همّ أنْ یخلع نفسه ویفوّض الأمر الیه؛(4 ) مأمون به جهت شیعه‏گرى افراطى‏اش(5)، او (امام رضا(ع)) را بدین‏کار واداشت، حتى گفته شده مى‏خواست از سلطنت کناره گیرد و آن را به او بسپارد”.
4 . ابن طَقْطَقى :
“إنّ المأمون فکّر فی حال الخلافه ی بعده وأراد أنْ یجعلها فی رجلٍ یصلح لها لتبرأ ذمّته، فنظر فی بنی العبّاس و بنی علی فلم یجد أحداً هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه؛(6 )مأمون در مورد خلافت بعد از خویش اندیشید و خواست براى آن کار، کسى را قرار دهد که صلاحیتش را داشته باشد تا ذمه‏اش برى شود. بنابراین در میان فرزندان عباس و على نگریست، پس کسى را برتر و باورع‏تر و داناتر از او (امام رضا(ع)) نیافت”.
5. دکتر احمد امین مصرى شافعى:
“إنّ المأمون قد أراد بذلک أنْ یصلح بین البیتین العلوی والعبّاسی ویجمع شَمْلهما لیتعاونوا على ما فیه خیر الأُمّه ی وصلاحها وتنقطع الفِتن وتصفو القلوب ، وإنّه کان معتزلیاً و یرى أحقیّه ی علیّ وذرّیته بالخلافه ی وکذلک أنّه وقع تحت تأثیر الفضل والحسن ابنَیْ سهل الفارسیّین … وأنّه رأى أنّ عدم تولّی العلویین للخلافه ی یکسب أئمّتهم شیئاً من التقدیس فإذا ولّوا الحکم ظهروا للناس و بان خطؤهم وصوابهم فزال عنهم التقدیس … وأغلب ظنّی أنّ المأمون کان مُخْلِصاً فی عمله صادقاً فی تصرّفه …؛7 مأمون با این کار خواسته بود که بین دو خاندان علوى و عباسى آشتى برقرار کند و پراکندگى آنان را به یگانگى تبدیل گرداند تا در آنچه خیر و صلاح امت است، یارى کنند و فتنه‏ها بخوابد و دل‏ها از کینه‏ها پاک شود. او معتزلى بود و على و فرزندانش را براى خلافت سزاوارتر مى‏دانست و هم‏ چنین او تحت تأثیر فضل و حسن، دو فرزند سهل فارسى بود … و او دید که اگر علویان خلافت را برنگزینند، امامانشان از هاله‏اى از قداست برخوردار خواهند شد. پس وقتى حکومت را به دست بگیرند، در معرض دید مردم قرار خواهند گرفت و خطا و صوابشان آشکار و آن قداست از ایشان برداشته خواهد شد… . من بیشتر گمان مى‏کنم که مأمون از سر دلسوزى و صداقت بدین کار دست زد…”.
ب) کسانى که معتقدند مأمون در پیشنهاد خلافت و ولایت‏عهدى به امام رضا(ع) صادق نبود و در پى اهداف دیگرى بود، انگیزه‏هاى مأمون را این گونه بر مى‏شمرند.
1 . دکتر على سامى بشّار:
“إنّ المأمون أدرک خطوره ی الدعوه ی الإسماعیلیه ی فأراد أنْ یقضی علیها وکان الإمام عبدالله‏ الرضی بدأ نشاطاً واسعاً ولذا قرّب المأمون إلیه علیّ الرضا و بایعه بولایه ی العهد؛(8 )مأمون خطر دعوت اسماعیلیان را دریافته بود. لذا مى‏خواست به کارشان پایان دهد و امام عبدالله‏ فعالیت گسترده‏اى را آغاز کرده بود. از این رو، مأمون، امام رضا را به خود نزدیک گرداند و با او به ولایت‏عهدى بیعت کرد”.
2 . دکتر کامل مصطفى شیبى:
“إنّ المأمون جعله ولیّ عهده لمحاوله ی تألّف قلوب الناس ضدّ قومه العباسیّین الذین حاربوه ونصروا أخاه؛(9) مأمون او را ولى‏عهد خویش قرار داد؛ چون مى‏خواست مردم را بر ضد طایفه‏اش عباسیان ـ که با او جنگیدند و برادرش را یارى کردند ـ هم‏داستان گرداند و دل آنان را به‌دست آورد”.
3 . سیّد هاشم معروف حسنى :
“إنّ المأمون وضع الإمام الرضا تحت رقابه ی الخلیفه ی ومنعه من القیام بحرکه ی علویّه ی جدیده ی … کانت ولایه ی العهد على کُرهْ الإمام؛(10) مأمون امام رضا7 را زیرنظر خویش قرار داد و او را از قیام با حرکت علوى جدیدى بازداشت … . امام از ولایت‏عهدى، ناخشنود بود”.
4 . شیخ محمّدحسین مظفر :
“إنّ المأمون کان مدفوعاً فی البیعه ی لعلیّ الرضا بولایه ی العهد بدافع سیاسی ، هو حمایه ی مصالح الدوله ی العباسیّه ی ، ولأنّ المأمون من رجال الدهاء والسیاسه ی؛(11) انگیزه مأمون در بیعت با امام رضا به ولایت‏عهدى ، سیاسى و آن حفظ مصالح دولت عباسى بود؛ زیرا مأمون از مردان زیرک و سیاستمدار بود”.
5 . سید جعفر مرتضى عاملى :
“فإنّنا مهما شککنا فی شیء فَلَسْنا نشک فی أنّ المأمون کان قد دَرَس الوضع دراسه ی دقیقه ی قبل أنْ یقدم على ما أقدم علیه وأخذ فی اعتباره کافه ی الاحتمالات ومختلف النتائج … ممّا أخفته عنّا الأیدی الأثیمه ی والأهواء الرخیصه ی وإنْ کانت لعبه ی تلک لم تؤت کل ثمارها التی کان یرجوها منها وذلک بسبب الخطه ی الحکیمه ی التی کان الإمام (ع) قد أتبعها؛(12) ما در هر چه شک کنیم، در این نمى‏توانیم شک کنیم که مأمون پیش از هر اقدامی شرایط زمان خویش و همه جوانب محتمل و بازتاب‏هاى مختلف را به خوبى بررسی کرده بود … از آن امورى که دست‏هاى نابکار و هواهاى پست بر ما مخفى کرده‏اند و اگرچه با این دستاویز به همی نتایجى که انتظار داشت، نرسید و این به سبب نقشه حکیمانه‏اى بود که امام آن را پى‌گرفته بود”.
ج) کسانى که معتقدند مأمون از آغاز در نیّت خود راست‏گو بود، ولى در ادامه منحرف گشت و همین موضوع سبب شد که امام را به شهادت برساند.
1. خنجى اصفهانى حنفى
“برخى مى‏گویند مأمون خلیفه، مردى دانا بود و خود در واقع مى‏خواست خلافت را از عبّاسیان به فرزندان على بازگرداند، نه آنکه در آن امر به مکر و حیله بپردازد ، بلکه هدف او باز پس‏گیرى حق بود تا امانت را به اهل خود بسپارد. ولى بعد از پایان یافتن امر ولایت عهدى، عبّاسیان بدان راضى نشدند و مأمون را حرامزاده خواندند و بر او شوریدند … و مأمون که کار را مختل دید، ملک فانى را بر آخرت اختیار کرد و امام را با زهر مسموم ساخت …”.(13 )
2. و افراد دیگر.

نقد و بررسى

در این نوشتار ، ادعاى ما این است که تمام اهداف یاد شده، به یک معنا صحیح است؛ ولى جامع نیست و به تنهایى نمى‏تواند بیانگر حقیقت باشد. به دیگر سخن: پاسخ صحیح و جامع، همان دیدگاه دوم است؛ یعنى مأمون عبّاسى از آغاز امر در پیشنهاد خلافت و ولایت‏عهدى صادق نبود و اهداف خصمانه‏اى را بر ضدّ امام رضا(ع) دنبال مى‏کرد؛ چنان که خود مأمون و اطرافیان وى نیز به این مسئله اذعان کرده‏اند و این ادعا را مى‏توان از منابع معتبر اهل سنّت ثابت کرد.
آنچه مسلّم است و منابع اهل سنّت و بزرگان آنان به آن اشاره و تصریح کرده‏اند، آن است که:
اوّلاً، نمى‏توان مأمون عبّاسى را هم خلیفه‏اى سیاستمدار دانست و هم در پیشنهاد خلافت و ولایت‏عهدى به امام رضا(ع) صادق و راست‏گو دانست و صادق پنداشتن وى ، عین ساده لوحى است.
ثانیاً، هدف اصلى مأمون، حذف سیاسى و اجتماعىامام (ع) از صحنه جامعه اسلامى بود.
ثالثاً، اهداف فرعى دیگرى نیز مطرح بود که در جهت فریب و انحراف افکار عمومى مطرح شده بود.
رابعاً، در همان دوران نیز افرادی از بنى‏عبّاس و ‏علویان با شک و تردید به این مسئله مى‏نگریستند.

نکات چهارگانه

براى روشن شدن ابعاد این پاسخ، بیان چند نکته ضرورى است:
1. مأمون کیست؟
مأمون عبّاسى در سال 170ق. به دنیا آمد ؛ یعنى در همان سالى که هارون عباسى به خلافت رسید. چون این مژده خوب به هارون داده شد ، نوزاد را “مأمون”؛ یعنى ” فال نیک” نامید. مادر مأمون، کنیزى ایرانى به نام “مراجل” از خدمت‏کاران قصر هارون بود که در آشپزخانه کار مى‏کرد .
دَمیرى شافعى مى‏گوید:
“مادر مأمون از زشت‏ترین کنیزان بود. روزى زبیده خاتون (همسر هارون)، با هارون به بازى شطرنج مشغول بود و از قضا زبیده، هارون را شکست داد و از او خواست تا با مراجل زشت‏ترین کنیز مطبخ، هم‏بستر شود. هارون قبول نکرد و مالیات مصر و عراق را به زبیده پیشنهاد کرد، بلکه از تصمیمش برگردد ، ولى او نپذیرفت. سپس با اصرار زبیده، هارون با “مراجل” هم‏بستر شد و از او مأمون متولد گشت. مادر مأمون در زمان نفاس، از دنیا رفت و وى در دامان یحیى بن جعفر بَرْمکى پرورش یافت”.(14)

ویژگى‏هاى مأمون از نگاه اهل سنّت

دَمیرى شافعى می‌گوید:
“لم یکن فی بنی العبّاس أعلم من المأمون … عارفاً بالعلم، فیه دهاء و سیاسه ی؛(15) در میان عباسیان کسى داناتر از مأمون نبود …؛ دانشمندى که در وى زیرکى و سیاست بود”.
ابن ندیم می‌گوید:
“إنّه أعلم الخلفاء بالفقه و الکلام؛(16) او داناترین خلیفه به فقه و کلام بود”.
ابوحنیفه احمد بن داود دینوَرى می‌گوید:
“کان نجم بنى العبّاس فی العلم والحکمه ی وکان قد أَخَذَ من العلوم بقسط وضَرَب فیها بسهم؛(17) او ستاره عباسیان در آسمان دانش و حکمت بود و از علوم بهره‏اى کامل نبرده و در آنها سهیم بود”.
سیوطى شافعى می‌آورد:
“کان أفضل رجال بنى‏العباس حزماً وعزماً وعلماً و رأیاً ودهاءً وهیبه یً وشجاعه یً …؛(18) برترین فرد عباسیان از نظر دوراندیشى، استوارى اراده، دانش، رأى، زیرکى، هیبت و شجاعت … بود”.

مأمون از دیدگاه شیعه

در پیشگویى امیرمومنان (علیه السلام) آمده است :
“ویل لهذه الاُمّه ی من رجالهم ! الشجره ی الملعونه ی التی ذکرها ربّکم تعالى . أوّلهم خضراء وآخرهم هزماء، ثم یلی بعدهم أمر امّه ی محمّد رجال أوّلهم … سابعهم أعلمهم …؛(19) واى بر این امت از مردانشان! درخت ملعونى که پروردگارتان یاد کرده است . ابتدایش سبز و آخرش بى‏بر و خشک است ، آن‏گاه گروهى دیگر امور امت محمّد را بعد از ایشان برعهده مى‏گیرند. اولشان … هفتمین آنان داناترین ایشان است …”.
البته در روایات امامیّه ، مأمون شدیداً نکوهش و مذمّت شده و قاتل امام رضا(ع) معرفى گردیده و از او به عفریت مستکبر(20) و عفریت کافر(21) یاد شده است.(22)

پی نوشت ها :

1. وسیله ی الخادم إلى المخدوم، در شرح صلوات چهارده معصوم (ع)، ص 232 و 233. ضحى الإسلام، ج3 ، ص 295؛ و تاریخ تمدّن اسلام، ج4 ، ص797.
2. تاریخ الأمم والملوک، ج5، ص138؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج6، ص33؛ تجارب الاُمَم وتعاقب الهِمَم ، ج3 ، ص366 ؛ الکامل فی التاریخ ، ج4، ص162؛ تاریخ مختصر الدُول، ص134؛ مرآه ی الجنان وعِبْره ی الیقظان فی معرفه ی ما یعتبر مِنْ حوادث الزمان، ج2 ، ص10؛ البدایه ی والنهایه ی، ج10، ص258؛ مآثر الإنافه ی فی معالم الخلافه ی، ص304؛ صبحى الأعشى فی صناعه ی الإنشاء، ج9، ص366.
3 . مقاتل الطالبیین ، ص 375 .
4 . تاریخ الخلفاء ، ص 327 .
5 . مقصود از تشیع، شیعه امامیه نیست؛ بلکه شیعه به معنای خاص آن نزد اهل سنت است. (امام رضا(ع) به روایت اهل سنت، محمد محسن طبسی، ص173 ـ 174).
6 . الفخری فی الآداب السلطانیه ی والدُوَل الاسلامیه ی ، ص 214 .
7. ضحى الإسلام، ج 3، ص295.
8 . نشأه ی الفکر الفلسفی فی الإسلام ، ج 2 ، ص 391 .
9 . الصله ی بین التصوف والتشیع ، ج 1 ، ص 236 .
10 . عقیده ی الشیعه ی الإمامیه ی ، ص 161 .
11 . تاریخ الشیعه ی، ص 59 و 60 .
12 . الحیاه ی السیاسیه ی للإمام الرضا(ع)، ص253 .
13. وسیله ی الخادم إلى المخدوم، ص234 و 235؛ مجموعه آثار، شهید مطهرى، ج 18 ، ص 119 .
14. حیاه ی الحیوان الکبرى ، ج 1 ، ص 110 .
15. همان ، ص 111 .
16 . الفهرست ، ص 168 .
17 . أخبار الطوال ، ص 442 .
18 . تاریخ الخلفاء ، ص 326 .
19 . مناقب آل ابى‏طالب (ع)، ج 2 ، ص 276 .
20 . کمال الدین وتمام النعمه ی ، باب 28 ، ص 308 ـ 311 ، ح1؛ عیون أخبار الرّضا (ع)، ج1، باب6 ، ص41 ـ 45؛بحار الأنوار ، ج 36 ، ص 195 ـ 197 .
21 . الأمالی، شیخ طوسى، مجلس یازدهم، ص 291و292، ح566؛ بحار الأنوار، ج36، ص202 و 203.
22 . براى آگاهى بیشتر از روایات و دیدگاه‏هاى علماى امامیّه درباره مأمون، ر .ک : سفینه ی البحار ، ج 1 ، ص 112 ـ 115 ، ماده ” أمن” ؛ مستدرکات سفینه ی البحار ، ج 1 ، ص 224 ، ماده ” أمن” ؛ منتهى الآمال ، ج 2 ، ص 512 ؛ تتمه ی المنتهى، ص 350 ؛ قاموس الرجال ، ج 12 ، ص144، ش 388؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج6 ، ص340، ش12132.

منبع: فرهنگ کوثر 86

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 52 = 55