نخستین نشانه ی خوش خلقی، گشاده رویی است . گشاده رویی با مردم ضرورتا بدین معنا نیست که همه ی مشکلات ما حل شده و چون از هر جهت از گرفتاری های جاری رها شده ایم، چنین شاد و خوشحالیم، بلکه در واقع مهم نوع برخورد با مشکلات است. 

نشانه های خوش خلقی

یک . گشاده رویی

نخستین نشانه ی خوش خلقی، گشاده رویی است . گشاده رویی با مردم ضرورتا بدین معنا نیست که همه ی مشکلات ما حل شده و چون از هر جهت از گرفتاری های جاری رها شده ایم، چنین شاد و خوشحالیم، بلکه در واقع مهم نوع برخورد با مشکلات است. مؤمن با تکیه و توکل بر خداوند و با توجه به تفسیر معنادار رخدادهای هستی و زندگی، از یک سو نمی گذارد مشکلات و اندوه ها چنان بر او سایه افکند که بر سیمایش ظاهر گردد و بساط لبخند را از لب هایش برچیند. از سویی دیگر در جایی هم که محزون شد ( نظیر مواردی که از فیضی معنوی و اخروی محروم شده است)، حزنش را در درون حبس می کند و نمی گذارد به دیگران انتقال یابد. شاید راز روایت « المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه » (1) ( مؤمن شادی اش در چهره، اندوهش در دل اوست)، همین نکته باشد .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود :
من أخلاق النبیین و الصدیقین البشاشۀ أذا تراءوا و المصافحۀ أذا تلاقوا . (2)
از اخلاق پیامبران و صدیقین این است که به هنگام دیدار با روی شاد و گشاده و به هنگام برخورد با یکدیگر با مصافحه برخورد می کنند .
حضرت امیر ( علیه السلام) در گفتاری نغز بشاشت وخوش رویی را کمند دوست یابی دانسته است:
« البشاشه حباله الموده : (3) خوش رویی کمند مودت و دوستی است . »

دوم، نرم خویی

قرآن کریم یکی از ویژگی های اخلاقی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) را – که باعث می شد مسلمانان پیرامون ایشان گرد آیند – « لینت» و نرم خویی ایشان دانسته است :
فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک . (4)
پس به [ برکت ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [ و پر مهر] شدی، واگر تندخو و سخت دل بودی، قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند.
از این سه نکته دانسته می شود :
1.از تقابل لین بودن با « فظ غلیظ القلب» بودن – بر اساس قاعده « تعرف الأشیاء بأضدادها» – می توان دریافت که نرمی و نرم خویی در برابر درشتخویی قرار دارد .
2. از آن جا که خداوند نرم خویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با مردم را برخاسته از رحمت خداوند دانسته، می توان نتیجه گرفت که نرم خویی طبعا با ملاطفت با دیگران همراه است.شعاعی از رحمت خداوند است. از این رو، کسانی که با مردم نرم خویند، می باید آنان را متخلق به اخلاق خدایی دانست .
3. پراکنده شدن مردم از گرداگرد پیامبر ( صلی الله علیه و آله) در صورت درشتخو بودن، گرچه درباره ی ایشان اعلام شده، اختصاص به پیامبر ( صلی الله علیه و آله) ندارد، بلکه این قانونی کلی است که درشتی و درشتخویی باعث پراکنده شدن افراد از پیرامون انسان می شود. به دلیل تأثیر نرم خویی و نرم گویی است که خداوند از موسی و هارون ( علیه السلام) خواسته است تا فرعون را با زبان نرم به خداوند دعوت کنند:
فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی . (5)
و با او سخنی نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد .

سه ، ارتباط گرم و صمیمانه داشتن

از نشانه های خوش خلقی آن است که شخص با دیگران بسیار گرم و صمیمانه برخورد کند و این مرحله ای فراتر از گشاده رویی و نرم خویی است، ارتباط گرم و صمیمانه نه تنها کینه ها و دشمنی ها را می زداید، بلکه دل ها را بسان حلقه های به هم پیوسته ی زنجیر با هم پیوند می دهد . آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که چرا پیامبر ( صلی الله علیه و آله) وائمه ( علیهم السلام) در دل های مردم نفوذ بسیار داشته اند و همه ی مردم – حتی دشمنانشان – از بن جان آنان را دوست داشتند و لب به ستایششان می گشودند. (6) بی تردید یکی از مهم ترین عوامل این امر- در کنار سایر عوامل معنوی و علمی – برخورد گرم ، مهربانانه و همراه با کریم آنان بوده است .
آیا این همه برخوردهای مهربانانه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) ، بامسلمانان پاک نهادی همچون علی ( علیه السلام)، سلمان و ابوذر بود؟ قطعا چنین نبود، بلکه همه ی افراد در هر سطحی که از اسلام و ایمان بودند، از برخورد صمیمانه و مهرورزانه ی پیامبر( صلی الله علیه و آله) بهره داشتند؛ تا جایی که حتی منافقان آن حضرت را « اذن » می گفتند . (7)
داوری درباره ی تأثیر این رفتارهای گرم و مهربانانه و جذب دل ها، زدودن دشمنی ها و نفاق ها، ایجاد فضای دوستی و برادری صادقانه – که از ارکان اصلی مدینه ی فاضله است – کار چندان دشواری نیست. باری، آموزه های اسلامی نظیر سبقت گرفتن در سلام، مصافحه، صله رحم،یاری کردن یکدیگر و … همگی برای تحکیم ارتباط مهربانانه و صادقانه میان دوستان و برادران است . (8) بی توجهی به هر یک از این آموزه ها، میان دوستان جدایی می افکند و همین امر باعث بدبینی ها و ایجاد زمینه های سخن چینی، سعایت، غیبت و تهمت و سرانجام سبب گسسته شدن رشته ی دوستی ها و صمیمیت ها می شود. این مسئله نه تنها در رفتارها و تعامل های خرد اجتماعی تأثیرهای منفی می گذارد، بلکه- چنان که بارها شاهد بودیم- شکاف میان اشخاص در یک مجموعه ی کاری یا نهاد اداری و یا نهادهای همسو باعث تعلل و گاه فروپاشی بسیاری از اندیشه ها و طرح ها می گردد .
مولانا در این باره چه خوش سروده است :
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرض ها تیره دارد دوستی را
غرض ها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از ما که می رم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
کنون پندار که مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی داد بوسه
رخم را بوسه ده اکنون همانیم (9)

4. عفو و گذشت

رفتار اجتماعی – چنان که اشاره شده – اصول و ضوابطی دارد که رعایت آنها امری ضروری است، اما باید بپذیریم که گاه می لغزیم و مرتکب گناه می شویم . درچنین مواردی بر ما که مرتکب لغزش شده ایم وظیفه ای، وبر کسی نیز که بدو ستم شده وظیفه ای دیگر است. وظیفه ی ما اعتراف به لغزش، عذرخواهی و جلب رضایت اوست، اما او که در حقش جفا کرده ایم، شایسته است که عذر ما را بپذیرد و وقتی صداقت ما را دید، از ما درگذرد. آیات و روایات نیز هم در زمینه ی عذرخواهی و هم در پذیرش عذر رهنمون های کارآمدی دارد. (10)
یکی از داستان های آموزند ی قرآن که فضیلت اخلاقی عفو و گذشت را یادآور شده، داستان حضرت یوسف ( علیه السلام) است. می دانیم که یوسف بی آنکه گناهی مرتکب شده باشد، تنها از آن رو که بیش از سایر برادران محبوب پدر بود، مورد حسادت آنان قرار گرفت و با توطئه و نیرنگ برادران به چاه افتاد . آن گاه وی به عنوان غلامی زیبا در بازار مصر فروخته شد و از کاخ عزیز مصر سر درآورد. در آن کاخ نیز باز بی آنکه تقصیری متوجه او باشد، صرفا به خاطر زیبایی در کمند عشق نامبارک همسر عزیز مصر، زلیخا گرفتار شد و چون به این عشق شیطانی پاسخ منفی داد، مورد خشم و غضب او قرار گرفت و برای مدتی نسبتا طولانی – تا چهارده سال – روانه ی زندان شد. اما آن گاه که یوسف به عزت رسید و مسئولیت خزانه داری مصر را بر عهده گرفت، گستاخی برادرانش را که او را سارق معرفی کردند، همچنان پنهان نگاه داشت و سرانجام پس از تلخی ها و فشارهای جسمی و روحی لحظه ای بس تکان دهنده وهیجان برانگیز فرا رسید و یوسف خطاب به برادرانش گفت :
قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه أذ أنتم جاهلون . (11)
گفت : « آیا دانستید وقتی که نادان بودید، با یوسف و برادرانش چه کردید؟»
هنگامی که آنان یوسف را شناختند و اذعان کردند که خداوند یوسف را بر آنان برگزیده و آنان خطا کرده اند، یوسف خطاب به آنان گفت :
لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم وهو أرحم الراحمین . (12)
امروز بر شما سرزنشی نیست. خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است.
تثریب به معنای عتاب، نکوهش و آشکار ساختن گناه است . (13)
باری، یوسف ( علیه السلام) با گفتن جمله ی « یغفرالله لکم و هو أرحم الراحمین» خواست این نکته را بازگوید که بخشودن برادران الهام گرفته از مغفرت الهی و دستور خداوند مبنی برگذشت از خطاهای دیگران است . به گفته ی حافظ :
هاتفی ازگوشه ی می خانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش
رندی حافظ نه گناهی است صعب
با کرم پادشه عیب پوش (14)

دعوت خدا مبنی بر گذشت از لغزش های دیگران در برخی آیات آمده است، مثلا در سوره ی نور چنین می خوانیم :
ولیعفوا ولیصفحوا ألاتحبون أن یغفر الله لکم. (15)
و باید عفوکنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟
خداوند در این آیه به یک معادله اشاره کرده و آن اینکه اگر دوست دارید خداوند شما را ببخشاید، شما نیز مردم را ببخشید و از آنان درگذرید، نکته ی درخور توجه در این آیه، تفاوت عفو و صفح است .
راغب می گوید: صفح ترک نکوهش و ملامت، وبلیغ تر از عفو است؛… زیرا گاه انسان عفو می کند،اما صفح نمی کند. (16)
بنابراین در عفو، انسان با در نظر گرفتن گناه و لغزش دیگران، با عذرخواهی آنان به نوعی خود را نسبت به آن به فراموشی می زند، اما آن لغزش همچنان در ذهن باقی است؛ حال آنکه در صفح،انسان گناه و لغزش دیگران را از بنیاد ذهن خود پاک می کند و از آن به طور کامل در می گذرد.
بر این اساس به کرات از پیامبر ( صلی الله علیه و آله) خواسته شده که از لغزش های مسلمانان درگذرد:
« فاعف عنهم و استغفرلهم.»(17)
قرآن عفو و صفح از خطاها و لغزش های مؤثر مشرکان را کاری محسنانه دانسته است :
فاعف عنهم واصفح أن الله یحب المحسنین . (18)
پس ، از آنان درگذر و چشم پوشی کن که خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
این امر مدعای آغازین را تأیید می کند که برخی از رفتارها همچون عفو و گذشت رفتاری محسنانه است؛ زیرا مقتضای رفتار عادلانه آن است که پاسخ بدی به بدی داده شود. رفتار عادلانه و محسنانه درباره ی مقابله به مثل و گذشت ، توأمان در این آیه آمده است :
و جزاء سیئه سیئه مثلها فمن عفا و أصلح فأجره علی الله . (19)
و جزای بدی، مانند آن ، بدی است. پس هر که درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر [عهده] ماست.
اینکه پاداش عفو و گذشت را خداوند خود برعهده گرفته، از آن روست که کار محسنانه فراتر از رفتار متداول، و منطبق بر اصل برابری کیفر و پاداش است. رفتار عادلانه – چنان که پیش از این گفتیم – بسان عدد و ارقام و محاسبات خشک ریاضی است که هرگز با کسری یک طرف معادله، برابری با طرف دیگر تحقق نمی یابد. بنابراین وقتی کسی فراتر از ارقام و محاسبات ریاضی به جای مقابله به مثل دیگری را می بخشد، خداوند این کسری رقم را جبران می کند .
در سوره ی آل عمران یکی از ویژگی های پرهیزکاران فرو خوردن خشم و بخشش مردم دانسته شده :
و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین. (20) علت ذکر « العافین عن الناس» پس از جمله ی « و الکاظمین الغیظ» بدان جهت است که انسان در برابر لغزش ها و درشت خویی های دیگران معمولا لبریز از خشم می شود و پس از آن به طور طبیعی برای تشفی خاطر خویش به درشتخویی پاسخ تلخی می دهد. اما پرهیزکاران نخست خشم خود را فرو می خورند و چون با داشتن حلم و بردباری قادر به فرو خوردن خشمشان هستند، از لغزش دیگران در می گذرند. عفو و گذشت در برابر لغزش افراد، با شعار «پاسخ نیک دادن به بدی دیگران» در آیات متعددی بازتابانده شده؛ نظیر این آیه :
و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی أحسن فأذا الذی بینک و بینه عداوه کأنه ولی حمیم* و ما یلقاها ألا الذین صبروا و ما یلقاها ألا ذو حظ عظیم . (21)
و نیکی با بدی یکسان نیست. [ بدی را ] به آنچه خود بهتر است، دفع کن؛ آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می گردد. و این [ خصلت ] را جز کسانی که شکیبا بوده اند نمی یابند، و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ، نخواهد یافت.
ابن یمین درباره ی حلم و خویشتن داری، گذشت و پاسخ نیک به کارزشت دیگران دادن چه زیبا سروده است :
با تو گویم که چیست غایت حلم
هر که زهرت دهد شکر بخشش
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش
هر که بخراشدت جگر به جفا
همچو کان کرم زر بخشش
از صدف یادگیر نکته ی حلم
آنکه برت سرت گهر بخشش (22)

پی نوشت:

1. نهج البلاغه ، حکمت 333.
2. سنن النبی ، ص 62.
3. نهج البلاغه ،حکمت 6.
4. آل عمران(3) : 159.
5. طه (20) : 44.
6. برای نمونه بنگرید به : موسوعه الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، ج 8 ، ص 390-393.
7. « و یصافحه الغنی و الفقیر و لا ینزع یده من ید أحد حتی ینزعها هو » ( همان، ص 41 و 45)
8. برای آگاهی بیشتر درباره ی اخلاق معاشرت پیامبر ( صلی الله علیه و آله) بنگرید به : سنن النبی ، ص 40-91.
9. و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمه للذین ءامنوا منکم : و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند : « او زودباور است» بگو : « گوش خوبی برای شماست. به خدا ایمان دارد و [ سخن ] مؤمنان را باور می کند و برای کسانی از شماکه ایمان آورده اند، رحمتی است. »( توبه، 61).
مقصود منافقان از کلمه « اذن » آن است که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) سراسر گوش است و هر چه ما و دیگران می گویند، تأیید می کند . این کج اندیشی آنان ناشی از رفتار کریمانه پیامبر (ص) بود که آشکارا گفتار کسی را تکذیب نمی کرد، حتی اگر گفتار آنان را نادرست می دانست. منافقان این رفتار را به سر تا پا گوش بودن و تأیید کردن مطلق حمل می کردند. ( بنگرید به : تفسیر تبیان ، ج 5 ، ص 246-247: تفسیر کشاف ، ج 2 ، ص 284).
10. برای آگاهی از روایات ناظر به حقوق برادری بنگرید به : الکافی، ج 4 ، روایات باب العشر؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2 ، ص 622 – 624؛ میزان الحکمه ، ج 1 ، ص 38-48.
11. گزیده ای از تأثیر قرآن بر نظم فارسی ، ص 942.
12. حضرت امیر ( علیه السلام) در بخشی از نامه معروف خود به فرزندش امام حسن ( علیه السلام) چنین آورده است : « و اقبل عذر من اعتذر الیک و خذ العفو من الناس : عذر کسی که نزد تو عذرخواهی کرد، بپذیر و از مردم درگذر.» ( بحارالانوار ، ج 74 ، ص 215.)
13. یوسف ، 89 .
14. همان، 92.
15. مفردات الفاظ القرآن ، ص 173؛ نیز تفسیرجلالین ، ص 317.
16. دیوان حافظ، ص 188.
17. نور، 22.
18. مفردات الفاظ قرآن، ص 486.
19. آل عمران، 159.
20. مائده ، 13.
21. شوری ، 40.
22. آل عمران، 134.
23. فصلت، 34 و 35.
24. گزیده ای از تأثیر قرآن بر نظم فارسی ، ص 609.

منبع:ماهنامه راه قرآن

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

23 − 15 =