امام سجاد علیه السلام و عبادت در بررسی اساسی‌ترین مظاهر زندگی امام سجاد (علیه السلام) به مواردی چون:ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت‌به مال دنیا و خوشی‌های آن‌خواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روی گردانی ازدنیا، تعبیر می‌کنیم. «تعبد» در حیات پربرکت امام (علیه السلام) به گونه‌ای است که محتاج دلیل‌و نص تاریخی نیست. همین کافی است که بدانیم آن حضرت را «زین‌العابدین‌» و «سجاد» لقب دادند.

ويسنده: حسین باقر

ترجمه: محمدمهدی رضایی

در بررسی اساسی‌ترین مظاهر زندگی امام سجاد (علیه السلام) به مواردی چون:ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت‌به مال دنیا و خوشی‌های آن‌خواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روی گردانی ازدنیا، تعبیر می‌کنیم. «تعبد» در حیات پربرکت امام (علیه السلام) به گونه‌ای است که محتاج دلیل‌و نص تاریخی نیست. همین کافی است که بدانیم آن حضرت را «زین‌العابدین‌» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علمای غیر شیعی،امام سجاد (علیه السلام) عابدترین و زاهدترین فرد خود زمانه است که مانندخورشیدی بر تارک انسانیت می‌درخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه‌می‌ستاید. برای معرفی عبادت امام (علیه السلام) به صورت زنده و شناساندن کیفیت ومقدار آن و بررسی حالاتی مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که ازلوازم عبادت امام بشمار می‌آید، برخی از روایات را که متضمن‌این معنایند، یادآور می‌شویم: 1) از یکی از کنیزان امام (علیه السلام)،در باره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: «آیا مختصر بگویم‌یا تفصیل بدهم‌» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه برای ایشان غذا می‌بردم یا می‌رفتم‌که رختخواب‌شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت می‌دیدمشان.هر روز و شب هزار رکعت نماز می‌خواند.پیشانی حضرت از زیادی سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوی‌شتر شده بود.» 2) امام باقر -علیه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنین‌توصیف می‌کند: «پدرم شب‌ها آن قدر نماز می‌خواند که هنگام رفتن‌به رختخواب، از ناتوانی بر روی زمین خود را می‌کشاند.» روایاتی هم کیفیت عبادت امام -علیه السلام- را شرح داده‌اند:گفته‌اند: امام (علیه السلام) در حال نماز، مانند چوب خشکی بی‌حرکت‌می‌ایستاد، مگر این‌که باد لباس‌های ایشان را به حرکت درمی‌آورد. چون به نماز قامت می‌بست، رنگ چهره‌اش متغیر می‌شد و در حال‌سجده، آن قدر می‌ماند که عرق از سر و روی مبارکش جاری می‌شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش می‌پرید و این چنین خود رابرای دیدار پروردگار آماده می‌ساخت. بعضی از دوست‌داران امام، با دیدن آن همه عبادت و سخت‌گیری حضرت‌در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمی‌داشت و از امام تقاضامی‌کردند که از عبادت خود کم کند و اندکی مراعات حال خود رابنماید. دخترش فاطمه، روزی به صحابی جلیل القدر، جابر بن‌عبد الله انصاری، گفت که هر طور شده امام (علیه السلام) را قانع سازد ازعبادتش بکاهد، تا خدای ناکرده صدمه‌ای به ایشان نرسد و به‌مریضی گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین (علیه السلام)و تنها حجت‌خدا، بر روی زمین است. کیفیت عبادت امام، اختیار از کف حاضران می‌ربود و دل آن‌ها رامی‌سوزاند. آن‌ها می‌گریستند و می‌ترسیدند که ضعف و ناتوانی، که‌بی‌سابقه نبود، کار دست امام بدهد. می‌گوید، روزی امام باقر (علیه السلام)نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتی عجیب مشاهده کرد.حالتی که کسی را یارای رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (علیه السلام)از شدت شب‌زنده‌داری زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ.در اثر سجده‌های طولانی، پیشانی مبارکش پینه بسته بود و بینی‌ایشان زخم شده بود و ساق پاها به کلی از کار افتاده بود. امام‌باقر (علیه السلام) گویند: وقتی پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل‌کنم و گریستم. همه کسانی که در باره امام سجاد (علیه السلام) کتابی نگاشته‌اند و این حالات‌را متعرض شده‌اند، کمتر به تفسیری روشن و دقیق دراین باره دست‌زده‌اند. توضیح نداده‌اند که چرا در زندگی ائمه دیگر، عبادت رابدین صورت مشاهده نمی‌کنیم. البته این نویسندگان بی‌میل نیستندکه عبادت را به گونه‌ای که در زندگی امام سجاد (علیه السلام) بروز یافته،دلیل برتری ایشان بدانند و کثرت تضرع و شب‌زنده‌داری آن حضرت‌را، گواه عظمت مرتبه و امامت‌به شمار آرند. بسنده کردن به این گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درک ناقصی‌دارد که با شان و منزلت، و شخصیت امام (علیه السلام) سازگار نیست. عبادت‌را صرفا یک فضیلت و ارزش قلمداد کردن، یعنی بررسی حیات وشخصیت ائمه -علیهم السلام- به صورتی غیر دقیق و غیر شیعی ورسیدن به فهمی نادرست و غیر واقعی. اما معرفت‌شیعی که مبتنی بر اصول اعتقادی ماست، مجال‌گسترده‌تری را برای بررسی نقش ائمه -علیهم السلام- و پی‌گیری‌هدف‌های مشترک ایشان و بحث در وسایلی که برای رسیدن به این‌اهداف به کار گرفته‌اند، پیش روی ما می‌گذارد. این که چنین پدیده‌ای را بدین کیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعداز امام سجاد (علیه السلام) نمی‌بینیم، ما را به این نتیجه می‌رساند که‌عبادت آن گونه امام، حرکتی اصولی و وسیله‌ای کارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگی را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه‌امام حسن (علیه السلام) و نه امام صادق (علیه السلام) هیچ کدام، آن‌گونه که امام‌سجاد (علیه السلام) به عبادت می‌پرداخت، نپرداختند، و حال آن‌که همه امامان-علیهم السلام- در رتبه و شان، برابر و یکسان بوده‌اند. کدام اوضاع و احوال، امام سجاد (علیه السلام) را به اتخاذ چنین رویه‌ای مجبورمی‌ساخت و اهدافی که این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدان‌ها بود،کدام است؟ برای این که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده‌همراهی کند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینی که در آن پدیده‌هست، آگاهی یابد، ناچاریم که آن را از دیدگاه‌های مختلف بررسی‌کنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنیم، زیرا به درک‌ناقص و نااستوار ما از جای گاه حقیقی پدیده عبادت در حیات‌طیبه امام سجاد (علیه السلام) خواهد انجامید.

1. بررسی حالت تعبد همگام با مظاهر انسانی دیگر

تعبد، تنها جنبه قابل بررسی زندگی امام سجاد (علیه السلام) نیست. جنبه‌های‌ارزشمندی چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگی امام (علیه السلام)، باید این جنبه‌هارا کنار هم گذارد و از زاویه‌ای واحد بدان‌ها نگریست. این روش،ما را به لمس زیبایی تناسب بین آن‌ها و درک ضرورت ارتباطشان بایکدیگر می‌رساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذاری این‌پدیده‌ها را در فربهی و تکامل شخصیت، به ما ارزانی می‌کند. آن‌وقت است که به چگونگی به کارگیری این ابزار توسط امام (علیه السلام) وشیوه جمع کردن بین آن‌ها، به عنوان یک صفت واحد پی خواهیم‌برد. در بررسی مشترک این پدیده‌ها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف،نقش هر یک از این پدیده‌ها در تحقق بخشیدن به هدف‌های جزیی مختص‌به خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیی است که‌هدف عام و گسترده امام (علیه السلام) را شکل می‌دهد و متبلور می‌سازد.

2. بررسی حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان‌امام (علیه السلام)

اوضاع سیاسی زمان امام سجاد (علیه السلام) مختص آن حضرت بود و با اوضاع‌سیاسی روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت.امام (علیه السلام) فرزند یک انقلابی بود که بر ضد حکومت اموی قیام کرده‌بود و در راه تصحیح افکار انحرافی آن زمان، شهادت را برگزیده‌بود. سرزمین‌های اسلامی، در زمان امام (علیه السلام)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنی می‌سوخت. دولت اموی درحال نابودی و فروپاشی بود و دولت زبیری در حال شکل‌گیری وسامان یافتن. البته دوره دوم امامت‌حضرت (علیه السلام) بهتر از دوره اول‌نبود. جامعه اسلامی در چنگال کابوس وحشتناک و خفه‌کننده، و ظلم فاجعه‌آفرینی‌گرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و والیان قسی‌القلب او یعنی حجاج، خالد قسری و بشیر بن مروان بر دوش‌می‌کشیدند. هم‌چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعی بود که در پی‌فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد; فتوحاتی که حکام را، بی‌آن‌که‌به مخاطرات کشور گشایی و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند،به غنائم و خوشی‌های فتح سرگرم می‌کرد. در آن دوران، هم‌چنین سردمداران فکری و شخصیت‌های دینی، پا به‌عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند;کاری که در دوران زندگی امام حسن و امام حسین -علیهما السلام‌هیچ کسی جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه این امور، اعمال تبلیغاتی امویان، ضد اهل بیت وبنی‌هاشم، هم‌چنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانی فرزندان‌رسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در این‌زمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموی با خریدن‌فحاشان و اجیر کردن راویان دروغ‌گو، به نیرنگ‌بازی و دسیسه بامسلمانان پرداخت. همه این امور بود که دست‌به دست هم داد و چهره واقعی دوران‌حیات امام (علیه السلام) را شکل بخشید، لذا در بررسی پدیده تعبد ناچاریم‌اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.

3. بررسی پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (علیه السلام) و عمل هر یک ازائمه -علیهم السلام- در هر مرحله

نقش و عملکرد امام سجاد (علیه السلام) نشان‌دهنده نوعی انعطاف در سیره وعمل ائمه (علیه السلام) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسی ومطالبه حکومت‌بود، اما دوره دوم; یعنی دوره امام سجاد (علیه السلام) وبعد از او، دوره رهبری فکری و جدال بر محور این موضوع بود.حیات حضرت در ابتدای این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیده‌ها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب می‌کرد. رنگ و کیفیت‌این پدیده‌ها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهی و سطح فرهنگ‌آن‌ها و نوع ارتباطشان با هم بستگی داشت، چرا که شیعه،مجموعه‌ای بود از تمایلات عاطفی و جمعیتی که دارای اصول و مبانی‌است. وظیفه ماست که به بررسی اهداف واقعی و برنامه‌های تبلیغی امام‌بپردازیم:اهدافی چون: پاسداری از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام،روشنگری مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیت‌نمونه و کامل. هم‌چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان به‌امام -علیه السلام- برای به عهده گرفتن رهبری و ادامه رهبری، توجه‌داشته باشیم. در این مجال به بررسی پدیده تعبد در زندگی امام‌زین العابدین -علیه السلام- می‌پردازیم تا به تفسیری درست و روشن ازآن و انگیزه‌هایی که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.

عزلت امام و حالت تعبد

معروف است که امام سجاد (علیه السلام) به دور از کارهای اجتماعی،اندیشه‌ای جز عبادت و روی گردانی از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفته‌اند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکی از مو برای‌خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمی‌پرداخت. در بعضی از روایات علت انزوا و روی‌گردانی امام (علیه السلام) ازفعالیت‌های اجتماعی، فرمان و امر الهی و خط مشی غیبی، ذکر شده‌است. به امام صادق (علیه السلام) نسبت داده‌اند که فرمود: علی بن حسین (علیه السلام)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشین.» جای آن‌است که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد (علیه السلام) به‌انزوا روی آورد و برای چه خداوند او را به سکوت و خاموشی‌فرمان داد و این که در امور اجتماعی و عامه و رهبری آن‌ها واردنشود؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمی‌خوریم که‌امام را به گزینش چنین زندگی‌ای آن هم در میان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سیاسی دوم: شفاف شدن عمل مرحله‌ای امام (علیه السلام)
منظور از وضع سیاسی، سیاستی است که در زمان حیات امام‌سجاد (علیه السلام) جریان داشت و دو دوره داشت: دوره اول که با حکومت‌یزید آغاز شد و ستیزه‌جویی و سخت‌گیری را به نمایش گذارد. این‌دوره نه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیری‌ها را بر سرحکومت، در پی داشت و انقلاب‌های شیعی متعددی را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سیطره عبد الملک بر حکومت و ظلم و ستم‌او، و به کار گماردن والیان قسی القلب و خونریز بر امت مسلمان‌شروع شد. امام (علیه السلام) فرزند مرد انقلابی‌ای چون حسین (علیه السلام) بود. همین امر او رااز رهبران بنی هاشم و در صف دشمنان شماره یک امویان و داعیه‌داران‌حکومت، قرار می‌داد. علاوه بر این، شورش‌های شیعی که درگوشه و کنار به وقوع می‌پیوست، امام را به رهبری خویش فرامی‌خواندند. همه این‌ها عرصه را بر امام (علیه السلام) تنگ می‌کرد و ازخطرهای بسیاری که در کمین او بود، برحذر می‌داشت. اما شفاف شدن عملکرد مرحله‌ای امام (علیه السلام):انتقال از مرحله جنگ با دولت‌حاکم که روش ائمه پیشین بودبه مرحله آتش‌بس و فرصت‌یابی برای نشر علم و تربیت‌شیعیان وبالابردن سطح فرهنگ آن‌ها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت درذهن و زبان‌ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل‌ائمه داشت. این انعطاف به یک شخصیت‌بزرگ و عمل عمیق و ریشه‌داراحتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعالیت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (علیه السلام)از روی کار آوردن مرحله دوم این بود که مردم و شیعیان نوع‌برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارندو آن گونه با ایشان برخورد کنند که برخاسته از یک فهم و شعوراصولی باشد و نه عاطفی صرف. انزوای حضرت، همان عملکرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن‌بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد که با روی کار آمدن روش‌های‌نو و وسایل جدید، ته مانده‌های مرحله دوم تمامی پذیرفت و راه‌برای ائمه بعدی باز و هموار گردید. بنابراین، می‌توان ادعا کرد که امام سجاد (علیه السلام) به تدریج، دامن‌خود را برچید و انزوا را به گوشه‌ای نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق یافتن هدف‌ها، آرام آرام به کارهای‌اجتماعی و فعالیت‌های هدف‌مند در بین صفوف جامعه اسلامی، روی خوش‌نشان داد. پس خانه‌ای که امام (ره) در بیرون مدینه، برای عبادت خود ساخته‌بود، به دوره اول زندگی حضرت تعلق داشت; یعنی به زمانی که ازکربلا به مدینه مراجعت فرمود. این که امام (علیه السلام) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنی ناصواب است. بی‌شک‌این کار، با توجه به این که امام، هادی مردم و حجت‌خداوند است،از ایشان بعید و با هدف امامت ناسازگار می‌نماید. گرچه امام (علیه السلام) از انزوای خود کاست و تدریجا آن را به کناری‌نهاد، اما هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعالیت‌های اجتماعی آشتی نداد. او مانند انسانی زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگی کرد و وقت‌خود را صرف‌موعظه مردم، رسیدگی به فقرا و برآوردن نیازهای مردم نمود.این که روش امام سجاد (علیه السلام) با دیگر ائمه (علیه السلام) سر از تناقض درآورد،غیر ممکن است. بنابراین بین دوره اول از زندگی امام و دوره‌دوم فاصله‌ای که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزه‌های خاص، امام (علیه السلام) رااحاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعالیت‌های اجتماعی را پیش‌روی ایشان گذارد و طبیعی است که در چنین موقعیتی، شخص به آن چه‌محبوب و مرغوب اوست، روی می‌آورد. امام (علیه السلام) نیز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. این حالت امام (علیه السلام)، با وضع ظاهری و روحی امام‌کاظم (علیه السلام) و ائمه دیگری که به زندان می‌افتادند شباهت کامل دارد.آن‌ها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعیت‌فراهم آمده، نهایت‌سود معنوی را می‌بردند.

رهبری امام و حالت تعبد

جنبه روحی مردم عابد و زاهد را به دو گونه می‌توان تفسیر نمود: گونه اول، روی‌کرد روحی صحیح و اسلامی، که مورد توجه اسلام واولیای الهی است. کسی که در عبادت خود چنین سمت و سویی دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامی و روح جهادگری در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگی دنیایی بین خصلت‌های اوجدایی نمی‌اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن‌که میل همنشینی هنوزدر آن شخص باقی است و این همه از اثر بشاشت‌یقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روی‌کرد دوم که از آن به روی کرد روحی منحرف (صوفیانه)یاد می‌کنیم آن‌که چنین جهت‌گیری را برمی‌گزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدی، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهای‌جاهلیت و ارزش‌های آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت‌ایمان و طهارت روح در آن‌ها اثری نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیده‌اند و آن را کافی دانسته‌اند.پس زندگی را رها کرده به عبادت سرگرم شده‌اند. و این همان‌انحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهت‌گیری اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (علیه السلام) و وجه تمایز آن‌ها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعی و عامه است.به گونه‌ای که همنشینی با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان می‌شوند مخالفان نیز نوعی میل و کشش‌به آن حضرت، احساس می‌کنند. لب مطلب این که، زهد و عبادت‌امامان (علیه السلام) هیچ تاثیر سوء و ناگواری برای مردم به بارنمی‌آورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‌و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل می‌گیرد وبزرگشان می‌دارد. چرا که این گروه، نمونه‌ای صد درصد اسلامی، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتی کسانی که از مسلمانی والتزامات روحی و عملی آن بویی نبرده‌اند، به انسان عابد، به‌این اعتبار که او شخصیتی قدرت‌مند و میل و رغبتی دیگرگون نسبت‌به دنیای مادی دارد، احترام عمیق می‌گذارند و از او تجلیل‌می‌کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبی‌هارا به ودیعت نهاده، هر انسانی، انسان زاهد و سالک الی الله رابه دیده تکریم می‌نگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه‌تعبیر می‌کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمی‌سازد، ولی ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک می‌کند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته‌ایم. اگر در باره یک‌انسان زاهد و عابد، مطالبی بشنویم که بوی بدگویی و ناسزامی‌دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحی‌ما به سرعت تغییر می‌کند، و ما چاره‌ای جز دفاع از آبروی آن‌انسان و تکذیب شنیده‌های خود نخواهیم داشت. برای نمونه، از سرگذشت‌حضرت کاظم (علیه السلام) و زندانبان او حکایتی‌بشنویم. روزی که امام (علیه السلام) را به زندان بردند، زندان‌بانی برایشان‌گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت‌به‌امام (علیه السلام) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعی بلیغ می‌کرد.روزها گذشت و زندان‌بان جز عبادت و نیک رفتاری امام (علیه السلام) چیزی‌مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (علیه السلام) شنیده و نسبت‌های‌زشت و ناروایی که به ایشان داده‌اند، یکسره دروغ و بی‌اساس‌است. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمره‌ای بود که بر زهد و عبادت بی‌پرده امام کاظم (علیه السلام)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلی ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (علیه السلام) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پی‌گرفته بود. عبادت روشمند امام (علیه السلام) با آن شکل خاص، مردم را برآن می‌داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‌دردی و هم فکری کنند. امام (علیه السلام) این گونه، قلب بسیاری از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفت‌بارز در امام، نظر مردم را جلب‌کرده بود و در نگاه آن‌ها امام شخصی بود، زاهد، روی گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف‌می‌کرد. در آن زمان، فرد دیگری را نمی‌شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (علیه السلام) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را می‌دانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود می‌گرفت و با گذشت روزها،ماه‌ها و سال‌ها، افزون هم می‌شد. امام (علیه السلام) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا می‌گفت و پیوسته می‌گریست. چنان از قیامت‌بیم‌داشت، گویی آن را پیش روی خود می‌بیند. سلوک عبادی حضرت، همواره با پدیده‌های دیگری چون انفاق،دستگیری از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستی با مردم، توام‌بود. اهل مدینه، به فضل و برتری امام (علیه السلام) بر دیگران معترف‌بودند و او را بر بسیاری از اطرافیانش که گاه مانند او عمل‌می‌کردند و از بزرگان بنی هاشم بودند، ترجیح می‌دادند. در روایت است که شخصی به سعید بن مسیب گفت: «با تقوی‌تر ازفلانی ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال علی بن حسین رادیده‌ای؟» گفت: «نه.» گفت: «کسی را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهری، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنی هاشم، کسی را برتر از علی بن حسین (علیه السلام)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسی از اهل این خاندان رانمی‌شناسم که شایسته‌تر از علی بن حسین (علیه السلام) باشد.» «حرب صحاف‌»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسی را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‌رسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با علی بن حسین (علیه السلام) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویی جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگی امام (علیه السلام) چهره نمود، به بار نشست، رهبری و زعامت‌حضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسی بودن او را، به همگان ثابت نمود.

حکومت و تعبد امام

از جمله فوایدی که بر تعبد و انزوای امام سجاد (علیه السلام) مترتب بود،این بود که خیال حاکمان وقت را از جانب ایشان آسوده می‌گذاشت وامام را آن گونه جلوه می‌داد که گویی هیچ به فکر حکومت نیست ومشغولیتی جز عبادت و زهد ورزی ندارد. عبادت‌ها و حالت‌های روحی امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع می‌شدو البته، امام را از این کار مقصود و غرضی مورد نظر بوده است.از جمله آن که دست‌حکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعالیت‌هاو موضع‌گیری‌های خطرناک، دوری گزیند. خاصه که ایشان، شیعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسین بن علی (علیه السلام) بود واین همه امام را در مرکز حساسیت قرار می‌داد. امام، با پیش گرفتن این روش بی‌خطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآن‌ها را به دور از خویش نگه می‌داشت و موفق شد بسیاری از مشکلات‌و گرفتاری هایی که می‌توانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد.گفته‌اند: چون عبد الملک تصمیم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطری را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهری‌»برپاخاست و به او گفت: «علی بن حسین، آن گونه نیست که تو فکرمی‌کنی. او به خود مشغول است‌».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خیال منازعه و درافتادن‌با او را ندارد، لذا به زهری گفت: «به! امام، چه کار خوبی‌می‌کند.» روزی امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ایشان‌بود، گفت: «اگر نبود که خانواده‌ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم‌هایم را به آسمان می‌دوختم‌و قلبم را برای همیشه متوجه خدا می‌ساختم، تا آن لحظه که جانم‌را بستاند، که او بهترین حاکم است‌». در این هنگام امام به‌گریه افتاد و عبد الملک نیز گریست. این سخن، عبد الملک را متوجه‌می‌کرد که امام کسی نیست که به گمان او، حکومت‌خواه باشد، بلکه‌جز عبادت و تهجد، اندیشه‌ای ندارد. این تاکید امام البته ضرورت‌داشت تا بسیاری از خطرهای گرداگرد او را دفع نماید و نقشه‌های‌حکومتیان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک می‌نویسد که امام را بکشد و بدین وسیله‌پایه‌های حکومت‌خود را محکم نماید. زبیر، جاسوسانش را به‌مراقبت امام می‌گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشان‌شوند و آن حضرت را از روی آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون کوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماس‌بگیرند، نگذارند. همه این امور، حکومت را پیوسته، هوشیار و ترسان می‌داشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت کافی داشت،سخت‌گیری‌ها و خطرهای حکومتیان را خنثی می‌ساخت و ناکام می‌گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموی در واقعه «حره‌» درباره امام می‌گوید: «با این که فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبی، هیچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خیر»این است که امام با حکومت کاری ندارد و در پی آن نیست که خطرو آشوبی برای دستگاه حکومتی دست و پا کند. این سخن که از شخصی‌چون سفاح بروز می‌کند، بهترین دلیل است‌بر این که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموی بود، موفق بوده‌است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتی که دین اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقوای حاکمان والتزام آن‌ها بر امور دین و دنیای مردم، تکیه می‌کند، نشان ازتاثیر به سزای این عوامل در بدنه جامعه اسلامی، می‌دهد، چرا که‌انحراف و کجروی حکومت، تدریجا به از هم پاشیدگی اجتماع و شایع‌شدن محارم خواهد انجامید. آن جا که حکومت‌به دست‌حاکمان بی‌قیدو لاابالی سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرم‌و تباهی در اجتماع اسلامی آشکار می‌گردد و به دلیل ناتوانی‌حاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینی،گسترش می‌یابد; چه رسد به جایی که خود حاکمان قدرت تشخیص مواردحرام و قدرت جلوگیری از رشد آن را نداشته باشند. دورانی که بنی‌امیه حکومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستی‌هاو انحرافات فرو رفتند و بی‌حیایی و گستاخی را مباح کردند، واموال مردم را به پای لهو و لعب خویش، قربانی نمودند، حال وروز جامعه به جایی رسید که آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط ومناسبات دینی و تعهدات روحی، نمایان گردید و فساد و فراوانی‌مجالس باطل و حرام، همه‌گیر و همه جایی شد. آثار تخریبی به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنی درآمیختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروت‌های انباشته، که البته به‌چنگ حکام و رجال حکومتی می‌افتاد، باعث‌به وجود آمدن طبقه‌ای‌ممتاز و اسراف کار شد که آثار غیرقابل انکاری در شیوع اسراف‌کاری و گسترش فساد داشت. این روند تخریبی تا آن جا پیش رفت که جامعه اسلامی، در زمان‌امام سجاد (علیه السلام)، به خصوص در مکه و مدینه، دچار فروپاشی، و ضعف‌و رخوت مسلمانی مردم و روحیه آن‌ها گردید. جان‌های مردم، لانه‌پستی‌ها و فسادهای اخلاقی بود و ارزش‌های اسلامی دست‌خوش تحول‌ودگرگونی می‌شد. و این همه، دو علت اساسی بیش نداشت: 1. انحراف حکومت و زیاده خواهی طبقه حاکم 2. آثار تخریبی فتوحات حکومت در این وضعیت ناگوار، چاره‌ای جز عملیات بازدارنده و درمان‌گر،که جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودی ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود یک جریان مانع، که در برابر همه‌گیر شدن این‌«وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامی، بایستد، به شدت احساس‌می‌شد. پس حیات روحی امام و روش عبادی آن حضرت، و زهد نسبت‌به دنیا وفریبندگی‌های آن، چیزی بود که برای پای‌داری و مانع‌تراشی درمقابل همه‌گیر شدن زشتی‌ها و فسادهای اخلاقی که جامعه را رو به‌تلاشی و نابودی می‌برد، پیش‌بینی شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کیفیتی خاص انجام می‌شد، این‌بود که جامعه اسلامی را به روی کردی عکس جریان مادی‌گری بی‌قیدو بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه‌ای کامل و اسوه‌ای بی‌نظیر را پیش روی آن‌هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلکه تمام مسلمین از آن‌خط بگیرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهت‌گیری روحی امام، به مثابه طبیبی حاذق، در میان جامعه‌اسلامی، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا می‌گذاشت. هرگاه‌که مریضی عمق پیدا می‌کرد و گسترش می‌یافت، نصیحت‌های مهربانانه‌طبیب بود که درد و رنج را می‌کاست و نجات بعضی جان‌های بیمار رادر پی داشت. همان گونه که وجود یک عالم روشن فکر، سطح علمی و فرهنگی مردم‌را ارتقا می‌دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشتری‌به دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثاری که عبادت امام‌سجاد (علیه السلام) در جامعه اسلامی و زندگی مردم بر جای می‌گذارد. به خصوص‌که مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانی را که با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طی ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده می‌کردند.

تربیت و مظاهر تعبد

بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونه‌ها و اسوه‌هایی را می‌طلبد که‌نشان دهنده صورت علمی حیات دینی و حالات ربانی، باشند. تربیت،نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریه‌ها به عمل تبدیل‌نشوند و افکار و مفاهیم، در زندگی مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونه‌ای مثال زدنی در تربیت و تزکیه‌است. نمونه‌ای که گروه‌های مختلف انسانی، می‌توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگی ائمه به خودایشان پایان نمی‌پذیرد، بلکه حیات مردم زمانه آن‌ها را نیزمتاثر می‌سازد. بالاتر، حیات ایشان، درسی است‌برای همه مردم درهمه زمان‌ها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نوری است که ظلمات زندگی‌بشر را به نور تبدیل می‌نماید. امامان ما، نمونه‌ها و الگوهایی‌عالی به فرهنگ اسلامی، پیش‌کش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، درطی سلوک الهی خویش، بدان نیازمند و به یاری آن نمونه‌ها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسین (علیه السلام)، تنها یک نهضت ضد یزیدی‌نبود، بلکه یک درس و پیام روشن و یک رسالت ماندگار تاریخی‌برای امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود; تعبد امام زین‌العابدین (علیه السلام) نیز، در حقیقت، یک نظریه تاریخی ماندگار برای‌جامعه اسلامی بود.یک الگوی دینی و نمونه اسلامی بود که مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار می‌دادند و آثار آن را دنبال می‌کردند. امام حسین (علیه السلام) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهادو امام سجاد (علیه السلام) نظریه عمل عبادی، در برابر انحرافات اخلاقی‌را. و این گونه بود که روح عبادت او، در دل‌های مردم رسوخ پیدامی‌کرد و آنان را متاثر می‌ساخت. بسیاری از اهالی تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوی خود قرار دادند و براساس آن به عمل‌پرداختند. پس سکوت امام علی، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد -علیهم السلام- همه، درس‌های عملی برای تربیت‌مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود که‌نمونه و الگویی دینی و مثال‌زدنی، در روی کرد روحانی و تربیت‌ایمانی، به جامعه اسلامی تقدیم کند. پس امام ناچار بود، عبادت‌خود را در برابر چشم مردم و پیش روی آن‌ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس‌آموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امام‌را در جلوه دادن عبادت‌ها و راز و نیازهای خود، درک کرد و علت‌یابی‌نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمی‌شد. عبادت امام‌درسی تربیتی، روحی و اخلاقی بود. فرصتی که امام در برابر خودمی‌دید، بسیار قیمتی و غنیمت‌بود و بعید بود از او که آن فرصت‌طلایی را از دست‌بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضی روایات، شرح عبادت‌های امام آمده است و این که آن حضرت‌چگونه تجربه‌های عبادتی خود را علنی و پیش چشم مردم انجام‌می‌داد، امام باقر(علیه السلام) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خودمی‌گوید: «هرگاه نعمتی از نعمتهای الهی را به یاد می‌آورد، سجده‌می‌کرد. با شنیدن آیات سجده‌دار، هر کجا که بود، به سجده‌می‌افتاد. اگر بلا و شری از او برداشته می‌شد، به شکرانه آن،فورا سجده می‌کرد. هرگاه از نمازهای واجب فارغ می‌گشت‌به سجده‌می‌رفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح می‌کرد، سجده را فراموش‌نمی‌نمود.» این اعمال به گونه‌ای نبود که مردم از آن بی‌خبربمانند. بلکه می‌دیدند و می‌آموختند. مردم، صدای قرآن خواندن‌امام را بسیار می‌شنیدند. گفته‌اند که:«امام، قرآن را از همه زیباتر می‌خواند.سقاها، وقتی به کنار خانه امام می‌رسیدند، با شنیدن صدای قرائت‌قرآن، می‌ایستادند و گوش می‌سپردند.» در بسیاری از روایات این‌معنا ذکر شده که: هرگاه امام همراه با جمعیتی از مردم به سوی‌مکه به راه می‌افتاد، در بعضی از منازل میان راه، می‌ایستاد، به‌سجده می‌افتاد و در سجده تسبیح می‌گفت و بسیار دعا می‌خواند وگریه می‌کرد. و مردم با مشاهده این کارها، به معارفی دست‌می‌یافتند که بصیرت و آگاهی شان را نورانی و خدایی می‌ساخت. بسیاری از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام‌می‌یافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زاری، مشاهده‌می‌کردند، به گریه می‌افتادند و بر ایشان دل می‌سوزاندند. یک روزشخصی از امام پرسید: «ای فرزند رسول خدا! این بی‌تابی وگریه‌های پی درپی برای چیست؟ ما که گناه کار و جنایت پیشه‌هستیم، نمی‌توانیم مثل شما عمل کنیم. پدر شما حسین و مادرتان‌فاطمه است و جدی چون رسول خدا داری‌» این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتی عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن به‌دست نمی‌آمد. دعاهای امام سجاد، بلند مرتبه‌ترین معارف الهی و ارزش‌مندترین‌مفاهیم دینی را پیش روی خوانندگان قرار می‌دهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوک فردی و اجتماعی، طرزدعاکردن و روش اندیشیدن را آموزش می‌دهد; هم چنین، مسائل‌اعتقادی صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح می‌دهد و به مامی‌گوید که چرا باید دعا کنیم، چگونه باید دعا کنیم و دعاهاچگونه مستجاب می‌شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بایدبکنیم. دعاهای حضرت اصول دین را یاد می‌دهد و مسائل مختلف‌حیاتی برای بشر را یادآور می‌شود و دیدگاه صحیح اسلامی را بیان‌می‌کند. هر وقت که به زمزمه دعاهای زین العابدین می‌نشینیم، در آن‌واحد، هم دعا می‌خوانیم و هم چیزها می‌آموزیم. کافی است که‌اشتیاق امام را به این درس‌ها و تبلیغ آن‌ها به دیگران، درک‌کنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت می‌گذارد و آن‌هانیز در حفظ صحیفه نهایت کوشش خود را به کار می‌بندند. بعد ازبیان همه این مطالب، دو اشکال اساسی و عمده را باید طرح کنیم‌و بدان‌ها پاسخ بگوییم.

اشکال اول

سخن مااین است که عبادت امام سجاد (علیه السلام)، با آن کمیت زیاد،نمونه‌ای بزرگ بلکه بزرگ‌ترین الگویی است که ائمه ما برای‌انسان‌های عابد و زاهد، به ثبت رسانده‌اند. دیگر این که: روی‌کرد معنوی امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملی است در قبال اوضاع و احوال اجتماعی آن‌دوران، که امام را به انزوا و کناره‌گیری از امور دنیایی واجتماعی مجبور می‌ساخت. و این امر، سبب مباشر برای پدید آمدن‌تعبد بود، که حیات امام را از زندگی دیگر امامان، متمایزمی‌ساخت. اگر چنین است که گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، که‌در باره عبادت امیرالمومنین (علیه السلام) سخن می‌گوید، چه توجیهی دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پایه عبادت علی بن ابی طالب‌نمی‌رسد و تنها به اندکی از عبادت آن حضرت توانایی و قدرت‌دارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزی است که ما بر آن اصرار داریم‌و با تعبیری که از تعبد ارائه نمودیم همخوانی ندارد.
برای یافتن پاسخی دقیق و قانع کننده، ناگزیر از توضیح دو مطلب‌مهم هستیم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معنای خاص که همان‌نماز و روزه و حج و.. . و اموری مانند دعا، گریه و شب زنده‌داری است. دوم، معنای عام که عبارت است از همه کارهای خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آن‌ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتی دادن دو نفرو حکم کردن بین مردم به قصد قربت. حتی آب خوردن به قصد قربت‌نیز داخل در معنای عام عبادت است. دوم: در بررسی تاریخ شیعه، کسانی را می‌بینیم که به جرم شیعه‌بودن و پیروی از علی بن ابی طالب، مورد تعقیب بوده‌اند و مدام‌عذاب دیده‌اند و شکنجه شده‌اند. آن هم به دست‌بدترین و پست‌ترین‌دشمنان اسلام، یعنی امویان. حاکمان اموی، با اجیرکردن راویان‌دغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، برای خلفا و صحابه شان‌و مرتبه جعل می‌کردند و قصدشان از این کار، کم رنگ جلوه دادن‌فضایل اهل بیت، به خصوص علی(علیه السلام) بود، و در صورت توانایی، محو ونابود کردن آن فضایل. دسیسه‌ها و نیرنگ‌بازی‌های حکام اموی و روش حکومتی آن‌ها، همه‌انگیزه‌ای بود برای مسخ فضایل و مناقب امام علی(علیه السلام) و از میان‌برداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفی‌» به امام سجاد (علیه السلام)،شکایت می‌کند که بنی‌امیه و پیروان آن‌ها، شیعیان را می‌کشند ومولایشان علی را دشنام می‌دهند و بر بالای منبرها و در بازارها ومیان راه‌ها و حتی در مسجد رسول خدا(ص)، بر علی لعن می‌فرستند وکسی آن‌ها را منع نمی‌کند. و اگر کسی به قصد بازداشتن مردم،چیزی بگوید، او را دستگیر می‌کنند و به او «رافضی‌» و«ترابی‌» خطاب می‌کنند، و بعد او را نزد امیر خود می‌برند. در مقابله با این اعمال خشونت‌آمیز و اهانت‌بار، روش ائمه(علیه السلام)بر عکس است. آن‌ها، قدسی بودن شخصیت علی (علیه السلام) و فضایل وبرتری‌های او را، بیان می‌کردند و بر آن اصرار داشتند. و بدین‌وسیله الگویی بی‌مانند و عنوانی چشم‌گیر را پیش روی مردم قرارمی‌دادند تا به اهل بیت توجه کنند و به آن‌ها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، می‌توان اشکال مطرح‌شده را این‌گونه پاسخ گفت که: اگر امام سجاد، عبادت علی بن ابی طالب (علیه السلام)را آن گونه بزرگ می‌شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره‌ای‌بیش نمی‌بیند، معنای عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن‌است که:امام علی به کارهایی پرداخت و اموری را سامان داد، که من هنوزبه آن‌ها نپرداخته‌ام. او حکومت و زمامداری مردم را بر عهده‌گرفت; در میان مردم قضاوت می‌کرد و به کارهای اجتماعی و عمومی‌سرگرم بود و این‌ها اموری است که نزد خداوند بیشترین ثواب رانسبت‌به روزه و نماز، خمس… دارد. آن چه این معنی را تاکید می‌کند، روایتی است از امام باقر(علیه السلام)که در گفتگو با اصحاب و یاران خود، از عظمت پدرش یاد می‌کند وسعی بلیغ او را در عبادت خدا یادآور می‌شود، و در عین حال، ازبرتری امام علی سخن می‌گوید و به این روش حکیمانه، درس مهمی رابه یاران خود می‌آموزد. شاید این عمل ائمه، که برترین فضایل را به حضرت علی(علیه السلام)، نسبت‌می‌دادند، کاری بوده است در جهت‌حفظ تاریخ از دسیسه‌های بدکاران‌و بیمه کردن آن در برابر دشمنی و کینه دشمنان و معاندان‌خاندان اهل بیت.

اشکال دوم

پیش از این دانستیم که عبادت امام، امری هدف‌دار بوده است ودانستیم که آن حضرت بعضی تجربه‌های عبادتی خود را، در برابرمردم انجام می‌داده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغول‌بودن به امور معنوی توجه می‌داده است و بدین وسیله هم اسباب‌اطمینان حکومتیان را فراهم می‌آورده و هم با تعلیم مردم،الگویی مناسب و بی‌نظیر را پیش چشم آن‌ها قرار می‌داده است. سؤال این جاست که: آیا عبادت امام، صفتی عارضی برای ایشان بودو آن چه انجام می‌داد فقط در جهت رسیدن به اهدافی بود که ذکرکردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامی و بعد روحی خالی و تهی‌بود؟! و آیا سزاوار است که عبادت‌های عمیق و معرفت‌آموز امام رااین چنین سطحی تفسیر کنیم و پدیده‌ای بدین شگفتی را فقطوسیله‌ای برای محقق کردن اهدافی چند بدانیم؟! جواب این اشکال با توضیح چند امر، آشکار می‌گردد: اولا: پیش از این گفته شد که سبب مباشر پدیده تعبد، که درزندگی امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانی خاصی بود که امام‌را احاطه کرده بود. آری، همان گونه که روزگاری، امام حسن (علیه السلام)،بنا به مقتضای زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (علیه السلام)چاره‌ای جز انقلاب و براندازی حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(علیه السلام)نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغول‌گردید. ثانیا: در صورتی که امام می‌توانست‌با تمسک به انزوا و یاری‌جستن از پدیده تعبد، اهداف معینی را در جهت مصالح عامه‌مسلمین، تحقق بخشد، از دست دادن این فرصت‌شایسته امام نبود،چون او مقامی الهی داشت و امام و هادی مردم بود و می‌بایست‌آن‌ها را تعلیم می‌داد و ارشاد می‌نمود. ثالثا: برای انسانی که به کاری عادت کرده، مثلا به عبادت، جمع‌کردن بین عبادت خالص برای پروردگار، و توجه کردن به‌تاثیرگذاری این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشکل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت که شرط اساسی است، به آسانی تحصیل نمی‌شود.اما آن کسی که ایمانی عمیق و مخلصانه دارد، قادر است‌بی آن که‌شائبه‌ای از شرک و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردم‌را تعلیم دهد. از این رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زین‌العابدین، صفت مختص به اوست. پس می‌توان تصور نمود که عبادت‌امام هم خالص برای خدا بود و هم وسیله‌ای برای تعلیم و ارشادمردم و توجه دادن آن‌ها به امور معنوی خدایی.(1)

پي نوشت :

1)این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فی الامة من خلال تشخیص‌المرحلة و الاهداف و الوسائل التی کان یعتمد علیها فی قیادة‌المسیرة الاسلامیة المظفرة)، حسین باقر، شماره 9 از سلسله‌«کتاب قضایا الاسلامیة معاصرة‌» حسین باقر از شاگردان شهید صدرمی‌باشد که در باره زندگانی امام سجاد (علیه السلام) فعالیت‌های فکری و قلمی‌بسیار جالبی کرده است.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 4 = 1