از اساسى ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن بكوشد به موفقیت دستیافته است، ولى همین انسان ضربه هاى فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است.
از اساسى ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن بكوشد به موفقیت دستیافته است، ولى همین انسان ضربه هاى فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است.
از مباحث مهم در سیره امام على(علیه‌السلام)، رفتار حضرت با دشمنان است.این بحث، به دشمنشناسى و نیز شیوه درست برخورد با دشمن مى پردازد.جا دارد که سؤال شود؛دشمنان حضرت چه کسانی بودند؟
امام على(علیه‌السلام) با دشمنانى مواجه بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله)با این نوع دشمن مواجه نبود. پیامبر با كسانى مقابله كرد كه با گفتار و رفتار خود زنده باد بت!! مىگفتند اما امام على(علیه‌السلام) با كسانى رو به رو بود كه سابقهدرخشانى در خدمتبه اسلام داشتند! اهل عبادت و قرآن و شبزندهدارى بودند با این همه از روح مكتب بىخبر بوده و همینامور، زمینهساز مقابله آنان با حكومت عدالتگستر مولا على(علیه‌السلام)شد. امام على(علیه‌السلام) در حقیقتبا نفاق پنهان مواجه بود و پرواضح استكه برخورد با این دشمن به مراتب سختتر از برخورد با كفر آشكاراست. بر این اساس ؛ امام على(علیه‌السلام) برخورد با دشمنانى اینچنین را از مفاخر خود برمىشمرد و می فرمود: « ایها الناس فانى فقات عینالفتنه و لم یكن لیجترىء علیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها واشتد كلبها» [1] مردم!! این من بودم كه چشم فتنه را درآوردم و كسىجز من جرأت بر آن نداشتبعد از آن كه امواج فتنه همه جا گسترده بود و هارى آن فزونى یافته بود.»

حكومت -حدودا- پنجساله امیر مؤمنان على(علیه‌السلام) با سه جریان مخالف مواجه بود:

1- جاهطلبان و مقامپرستانی كه در خط مقدم بیعتكنندگان بامولا على(علیه‌السلام) بودند و امید آن داشتند كه از این راه بتوانند بهدنیایى آباد و مقام و ریاستى كه در پى آن بودند برسند، اما پساز آن كه امام على(علیه‌السلام) به حكومت رسید و ارزشهاى الهى را به جاىارزشهاى پوسیده جاهلى نهاد، از حكومتحضرتش مأیوس شده و شروعبه مخالفتبا آن نموده و علیه حكومت اسلامى امام على(علیه‌السلام) شورشكردند. نام این گروه در تاریخ اسلام «ناكثین» یا همان پیمانشكنانمىباشد.
2- ظالمانى كه از حكومت پیشین بهره مند شده و دزدى و غارتگرى مىنمودند و از این راه اموال فراوانى به دست آورده بودند و اینک با سر كار آمدن حكومت عدل پرور علی (علیه‌السلام) مجالی برای غارتگرى و فساد نمی ماند و از طرفی دیگر به شدت با ستم آنان مبارزه می شد. که این گروه در تاریخاسلام به« قاسطین»معروفند. «قسط» هم به معناى عدالت و هم بهمعناى ظلم و عدول از حق آمده است. راغب در مفردات مىگوید:«قسط به معنى سهم و نصیب است و هرگاه سهم و نصیب دیگرى گرفته شود باز به آن قسط گفته مىشود که مصداق بارز ظلم است.
سستترین دشمنان كسى است كه عداوتش را آشكار ساختهاست.» و از طرفی «من اظهر عداوته قل كیده آن كس كه دشمنىاش را اظهاركرده توطئه و مكرش كم است.» و خطرناكترین دشمن دشمنى است كهدشمنىاش را پنهان مىكند همان گونه كه قرآن كریم نامش را نفاقگذارده است
3- كوته فكران و متحجرانى كه فقط ظاهرى از دین را دیده بودند حقیقت آن را نفهمیده بودند و به شدت بر عقیده باطل خود استوار بودند. اینان نیز سر شورش با حكومت مولا على(علیه‌السلام)برآوردند. نام این گروه «مارقین» است و نام دیگرشان خوارجكه بعد از داستان حكمیت ، در صفین بر ضد امام برخاستند و پرچممخالفت را برافراشتند. این واژه، از ماده «مروق» به معناىپرش تیر از كمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى بهخاطر تحجر و نادانى و خودخواهى از مفاهیم اسلامى و تعلیمات آنبه دور افتادند. این سه جریان مخالف را پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) در سخنان خود بهصراحت پیشبینى فرموده بود؛ ابو ایوب انصارى می گوید:
امر رسولالله(صلی الله علیه و آله) على بن ابى طالب(علیه‌السلام) بقتال الناكثین و القاسطینو المارقین
پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‌السلام) دستور داد كه با سه گروهناكثین و قاسطین و مارقین پیكار كند. خود حضرت نیز در خطبهشقشقیه با همین نام مخالفین خود را نام برده است: «فلما نهضتبالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون…» هنگامى كه قیام به امر خلافت كردم جمعى پیمان خود را شكستند و گروهى به بهانهاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند.»
تحلیل و بررسىعملكرد این سه جریان مخالف و موضع امام على(علیه‌السلام) در برابر آنها نقش ارزندهاى در آگاهى امت اسلامى ما از جریانهاى مخالف نظام و نیز الهامبخش نحوه برخورد با آنان خواهد بود. به یارى خداوند، بر آنیم كه به تحلیل این سه جریان مخالف ازدیدگاه مولا على(علیه السلام)بپردازیم. در این جا به عنوان مدخل، بحثى پیرامون دشمنشناسى از دیدگاه مولى تقدیم مىداریم.

دشمن شناسى

از اساسىترین شرایط موفقیت در تمامى عرصهها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن بكوشید به موفقیت دستیافته است، ولى همین انسان ضربههاىفراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است.زیرا عدم شناخت موجب مجهز نشدن انسان به لوازمات دفاع و یا مقابله است که پیامدهای ناگواری به همراه می آورد. عنوان نمونه ؛انسان از زمانى كه دشمنى به نام میكرب را شناخت به آسانى توانست در پى دفع آن برآید و هم او چون نتوانسته است عامل بیماری و شیوه پیشگیری سرطان را بشناسد هر روز قربانىهاى فراوانى در این راه مىدهد. در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نیز شناخت دشمن نقش مهم و كلیدى دارد. به همین علت است كه بخش عظیمى از آیات قرآن به معرفى دشمن می پردازد؛ معرفى شیطان، دشمنان انبیاء، كفار، مشركانو منافقان و… در روایتى از پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) مىخوانیم:«الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه»
آگاه باشید عاقلترین مردم كسى است كه خدایش را بشناسد و از او پیروى كند و دشمنش را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش كند. و در حدیثى دیگر از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آمده است: مردم اگر ده چیز را مىشناختند سعادت دنیا و آخرتشان تأمین مىشد :یكى از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش مىباشد. امام على(علیه‌السلام) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش مىداند و می فرماید:«و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه و لنتاخذوا بمیثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا بهحتى تعرفوا الذى نبذه…[2] و بدانید كه رشد نمىیابید مگر كهرشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به كتاب خدا چنگ نمىزنید،مگر كه فرو فكننده آن را چنان كه باید شناخته باشید.» و نیز خود حضرت بخش عظیمى از تلاش خویش را در دوره حكومتبه افشاگرى چهرهدشمنان خود پرداخت است .

اقسام دشمن

از سخنان حضرت استفاده مىشود كه دشمن بر دو نوع است و نیازمند به دو نوع برخورد مىباشد:
1-دشمن آشكار
2-دشمن پنهان.
از دیدگاه امام(علیه السلام) كم خطرترین دشمن، دشمنى است كه دشمنى خود را آشكار كرده است:
حضرت فرمود:
«اوهن الاعداء كیدا من اظهرعداوته» [3] ؛ سستترین دشمنان كسى است كه عداوتش را آشكار ساختهاست.» و از طرفی «من اظهر عداوته قل كیده آن كس كه دشمنىاش را اظهاركرده توطئه و مكرش كم است.» و خطرناكترین دشمن دشمنى است كهدشمنىاش را پنهان مىكند همان گونه كه قرآن كریم نامش را نفاقگذارده است. امام على(علیه‌السلام) در این زمینه مىفرماید:
به خدا سوگند منهم چون كفتار نیستم كه با ضربات آرام و ملایم در برابر لانهاشبه خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى كه در كمین او ستغافلگیرش كند
شر الاعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مكیده [4]
بدترین دشمنان كسىاست كه عمیقتر بوده و بیشتر كیدش را مخفى مىدارد. » در سخنىدیگر فرمود:
اكبر الاعداء اخفاهم مكیده
بزرگترین دشمنانكسانىاند كه حیله خود را بیشتر پنهان مىدارند. » این دشمنى خطرناكترین دشمنىها است، و بدترین ضربه به مكتب از ناحیه چنین افرادی بوده است. امام على(علیه‌السلام) در این زمینه مىفرماید: «انما اتاك بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافقمظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم و لا یتحرج یكذب على رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم متعمدا فلو علم الناس انهمنافق كاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله و لكنهم قالوا صاحبرسول الله(صلی الله علیه و آله) رآه و سمع منه و لقف عنه فیاخذون بقوله[5] افرادىكه نقل حدیث مىكنند، چهار دستهاند و پنجمى نخواهد داشت: نخستمنافقى كه اظهار اسلام مىكند، نقاب اسلام را به چهره زده نه از گناه باكى دارد و نه از آن دورى مىكند و عمدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله)دروغ مىبندد. اگر مردم مىدانستند كه این شخص منافق و دروغگواست از او قبول نمىكردند و تصدیقش نمىنمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند مىگویند وى صحابه رسول خدا است و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیده و از او حدیثشنیده و مطالب را از او دریافتكرده است به همین دلیل به گفتهاش ترتیب اثر مىدهند.

هشیارى در برابر دشمن

از نكاتى كه امام على(علیه‌السلام) در رابطه با دشمن بر آن تأكید داردآن است كه باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ كرد و هرگز نباید دشمن را كوچک شمرد: حضرت فرمود:«لا تستصغرن عدوا وان ضعف[6] هرگز دشمن را كوچک مشمار، هر چند ضعیف باشد.»
دانى كه چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
در جای دیگر فرمود: «لا تامن عدوا و ان شكر [7] از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزارى مىكند.» باید پیوسته دشمن را زیر نظرداشت كه اگر لحظهاى غفلت صورت گیرد، چه بسا ضربههاى آسیبناپذیرى از ناحیه دشمن وارد شود امام على(علیه‌السلام) فرمود: «من نام عن عدوه، انبهته المكائد[8] كسى كه از دشمن غفلت كند،حیلهها و كیدهاى دشمن بیدارش خواهد ساخت.» حضرت در عهدنامه مالک اشتر بعد از آن كه مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافتمندانه مىكندمىفرماید: «و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العدوربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا كه دشمنگاهى نزدیک مىشود كه غافلگیر سازد.بنابراین دوراندیشى را به كار گیر و در این موارد خوشبینى را متهم كن!»
و حضرت یکی از ویژگىهاى خویش را، همین هشیارى در برابر دشمن مىداند و مىفرماید:«و الله لا اكون كالضبع تنام على طولاللدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصده[9]؛ به خدا سوگند منهم چون كفتار نیستم كه با ضربات آرام و ملایم در برابر لانهاشبه خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى كه در كمین او ستغافلگیرش كند (من غافلگیر نمىشوم).» سخن مولا(علیه‌السلام) ضرب المثلىاست پیرامون سادهلوحى و آن این است: كفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مىتوان آن را شكار كرد به این ترتیب كه صیاد آهسته با کف پاى خود یا قطعه سنگ یا چوب دستى به در لانه كفتار مىزند و او به خواب مىرود سپس او را به راحتى صید مىكند.
از نكاتى كه امام على(علیه‌السلام) در رابطه با دشمن بر آن تاكید داردآن است كه باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ كرد وهرگز نباید دشمن را كوچك شمرد: حضرت فرمود: لا تستصغرن عدوا وان ضعف هرگز دشمن را كوچك مشمار، هرچند ضعیف باشد
حضرت(علیه‌السلام) در برابر پیشنهادی که دیگران درباره عدم تعقیب طلحه و زبیر دادند، این سخن را فرمود – و به حق پیشنهاد فوق بسیار سادهلوحانه بود- چراكه نقشه این بود كه آنها بصره و سپس كوفه را در اختیار خود بگیرند و معاویه با آنها بیعت كند و در شام از مردم نیز براىآنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختیار جاهطلبان پیمانشكن قرار گیرد و تنها مدینه در دست امام على(علیه‌السلام) بماند.
امام على(علیه‌السلام) با آگاهى كامل از این توطئه به سرعت ابتكار عمل را در دست گرفت و نخستین توطئه و تلاش جدایى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى بصره و كوفه و تمام عراق را نجات داد. این سخن امام على(علیه‌السلام) درس و عبرتی است به همه زمامداران و مسؤلان كشورهاى اسلامى كه براى مقابله با خطرات دشمن گاه روزها، بلكهساعتها و لحظهها نیز در سرنوشت بلاد مسلمین مؤثر است و نباید فرصت را به سادگى ازدست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند. امام(علیه‌السلام) افرادى كه این لحظات حساس را از دست مىدهند به كفتار تشبیه كرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجه است :
كفتار حضور دشمن را احساس مىكند، ولى با زمزمههاى او به خواب مىرود خوابى كه منتهى به اسارت و مرگ او مىشود.
كفتار در خانه و لانه خود شكار مىشود.
كفتار حتى بدون كمترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مىگردد و به دام مىافتد.
كسانى كه فرصتهاى زودگذر را با خوشباورىها یا ضعف و سستى یا تردید و تأمل از دست مىدهند، هم چون كفتارند، به خواب مىروند و در خانه و لانه خود به دام مىافتند و مقاومتى نشان نمىدهند.این سخن بدان معنى نیست كه بىمطالعه یا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب كار اقدام كنند، بلكه باید با مشاورانى شجاع و هوشیار مسائل را بررسى كرده و پیش از فوت وقت اقدام نمایند.

پی نوشتها:

1-نهج البلاغه،خطبه شقشقیه
2-همان
4،3-غررالحکم
5-نهج البلاغه ،خطبه 201
6-غررالحکم
7-همان
8-همان
9- نهج البلاغه ،عهدنامه نامه مالک اشتر

تبیان

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

28 − 23 =