دين مقدس اسلام بر سه پايه استوار است:
1- توحيد،
2- نبوّت،
3- معاد.
اين سه اصل و پايه را که مورد اتّفاق همه ي مسلمانان است، اصول دين گويند.
مذهب شيعه بر دو اصل استوار است:
1- عدل،
2- امامت.
بنابر اين مجموع اصول دين و مذهب پنج تاست که به هر يک از آنها به طور اختصار اشاره مي شود:
اصل اوّل، توحيد:
اعتقاد داشتن به يگانگي خداوندي که تمام موجودات عالم را از نيستي به هستي آورده است و بايد معتقد باشيم که يکي است و شريک و مثل و مانند ندارد.
اين اصل، پايه و اساس تمام اديان آسماني است و اگر در بعضي از اديان خلاف آن مشاهده مي شود، انحرافي است که از منحرفين به وجود آمده است.
اصل توحيد دو پايه دارد:
اوّل، اين جهان خدايي دارد که آن را آفريده و اداره مي کند،
دوم، خداوند يگانه است و مثل و شريک ندارد.
پايه ي اول:
بهترين راه خداشناسي و پي بردن به اين که جهان خدايي دارد، نظر نمودن به مخلوقات و آثار قدرت اوست که انسان عاقل از ديدن آنها به وجود خالق و صانع تواناي حکيم پي مي برد، چنان که در آيه ي 190 سوره آل عمران قرآن کريم مي فرمايد:
«اِنَّ فِي خَلق ِ السَّموات ِ وَ الأَرض ِ وَ اختِلاف ِ اللَّيل ِ وَ النَّهار ِ لَآياتٍ لِاُولِي الألباب ِ»
«مسلّما ً درآفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانه هاي روشني براي خردمندان است.»
انسان عاقل هرگز احتمال نمي دهد که اين جهان پهناور هستي، خود به خود پيدا شده باشد. اين زمين و درياهاي وسيع، اين همه ستارگان و خورشيد، اين همه حيوانات شگفت انگيز، اين همه درختان و گياهان گوناگون و بالأخره جهان عظيم هستي ممکن نيست بدون خالق باشد، بلکه همه را پديد آورنده اي عالم و فاعلي مختار آفريده است که او را خدا مي ناميم.
پايه ي دوم:
خداوند يکي است و شريک ندارد. در اينجا به دو دليل بسنده مي شود:
اول: نظم موجود در جهان هستي دليل روشني است که صانع و مدبّر آن يکي است، چون اگر صانع و مدبّر دو تا بود، نظم عالم به هم مي خورد، خداوند متعال در آيه ي 22 سوره ي انبيا مي فرمايد:
«لَو کان َ فيهِما الِهة ٌ الَّا الله ُ لَفَسَدَتا فَسُبحان َ الله ِ رَبِّ العَرش ِ عَمّا يَصِفُونَ»
«اگر در آسمان و زمين جز الله خدايان ديگري بود، فاسد مي شدند و نظام جهان به هم مي خورد، منزه است خداوند، پروردگار عرش از توصيفي که مشرکان جاهل مي کنند.»
ناگفته نماند که اين دليل توضيحاتي دارد که در کتاب هاي اعتقادي بيان شده و در اين جا مجال بيان آن ها نيست.
دوم: دليل ساده و در عين حال محکم و متيني است که حضرت اميرالمؤمنين امام علي عليه السلام در وصيت خود به فرزندش امام حسن مجتبي عليه السلام فرموده است:
«و اعلم يا بُنِيّ لو کان لربّک شريکٌ لأتَتکَ رسله و لرأيت آثار ملکه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته، لکنّه إلهٌ واحدٌ کما وصف نفسه»
«پسرم بدان که اگر پروردگارت شريکي داشت، رسولان او نيز به سوي تو مي آمدند، آثار ملک و قدرتش را مي ديدي و افعال و صفاتش را
مي شناختي ، امّا او خداوندي است يکتا، همان طور که خويش را توصيف کرده است.»
صفات حق تعالي
صفات خداوند متعال بر دو نوع است:
1- صفات ثبوتيه،
2- صفات سلبيه.
 
نوع اوّل، صفات ثبوتيه نيز بر دو قسم است:
1- صفات ذات: صفاتي هستند که خداوند با آنها موصوف است و آنها عين ذات حق تعالي مي باشند و از وجود او جدايي پذير نيستند و منشأ همه ي آنها پنج صفت است: قدرت، علم، حيات، ازلي، ابدي.
الف) قدرت: خداوند قادر و تواناست و هر کاري را صلاح بداند، انجام ميدهد و از انجام هيچ کاري عاجز و ناتوان نيست و به هيچ کاري مجبور و ناچار نمي باشد.
ب) علم: خداوند متعال عالِم و دانا است، يعني به تمام موجودات و پديده هاي جهان، علم و احاطه دارد و چيزي از او پنهان نيست، به طوري که حتّي از افکار و نيّتهاي بندگانش آگاه است و در همه حال و به همه چيز احاطه دارد.
«لا يَعزُبُ عَنهُ مِثقال َ ذرّة ٍ في السَّموات ِ وَ لا فِي الأرض ِ»(سباء:3)
«به اندازه ي سنگيني ذرّه اي در آسمانها و زمين از علم او گم نخواهد شد.»
ج) حيات: خداوند زنده است و مرگ و نيستي به ذات پاکش راه ندارد، زيرا وجود غير زنده نمي تواند منشأ پيدايش موجودات باشد، پس او که حيات را به همه چيز داده، خودش بايد زنده باشد.
د و ه) ازلي و ابدي است، يعني خداوند هميشه بوده و مسبوق به عدم نيست و هميشه خواهد بود و عدم و فنا به او راه ندارد. اين دو صفت از لوازم وجوب وجود است، پس اوست اوّل و اوست آخر.
—اما اين که خداوند سميع است، يعني آگاه است به شنيدنيها.
— خداوند بصير است، يعني آگاهبه ديدنيها آگاه است.
بايد دانست که اين دو صفت صفات مستقلي نيستند، بلکه برگشت آنها به صفت علم است.
2- قسم دوم از صفات ثبوتيه، صفات فعل است. صفات فعل، صفاتي هستند که خداوند به آنها متّصف مي باشد، ولي عين ذات خداي متعال نيستند، بلکه از اوصاف فعل حق تعالي مي باشند. از جمله صفات ثبوتيه عبارتند از:
الف) مريد: يعني کارهايش را از روي اراده و قصد انجام مي دهد و مانند آتش نيست که در سوزاندن اراده نداشته باشد.
ب) متکلّم: يعني مي تواند حقايقي را براي ديگران اظهار کند و مقاصدش را به آنان بفهماند.
ج) رازق: يعني خداوند روزي تمام موجودات زنده را به قدرت کامل خود مي رساند.
د) خالق: يعني خداوند آفريننده ي آسمانها و زمين و آنچه در آنها و آنچه ما بين آنهاست.
خداوند عالم به غير اينها هم صفاتي دارد که مي شود آنها را در رديف صفات فعل به شمار آورد، ولي مقام گنجايش نقل آنها را ندارد.
دليل اين که خداوند با اين صفات موصوف است، اين است که همه ي اينها صفات کمال هستند و خداوند همه ي صفات کمال را داراست.
نوع دوم، صفات سلبيه:
صفات سلبيه صفاتي هستند که لايق مقام خداوند نيستند و بايد ذات خدا را از آنها دور و منزه دانست و آنها عبارتند از:
1- مرکب بودن: خداوند مرکّب نيست، زيرا هر مرکبّي محتاج به اجزاي خود است و ذاتي که محتاج باشد، واجب الوجوب نخواهد بود.
2- جسم و عَرَض نيست، زيرا هر جسمي و عرضي به مکان نياز دارد و بدون آن وجود پيدا نمي کند و چون خدا خالق مکان ها است به آنها نيازي ندارد.
3- مرئي و ديدني نيست، زيرا که فقط اجسام قابل رؤيت مي باشند و چون خدا جسم نيست، پس مرئي نخواهد بود، نه در دنيا و نه در آخرت.
4- محل حوادث نيست، يعني حالات جسم(همچون جواني و پيري و مرض و صحّت و قوّت و ناتواني) به ذات مقدس او راه ندارد، زيرا اينگونه حوادث از آثار جسم و مادّه است و چون خدا جسم نيست، پس اينگونه حوادث بر خدا عارض نمي شود.
5- شريک و مُعيني و ياوري ندارد، زيرا شرکت يا لازمه ي احتياج است و يا نشانه ي عجز و ناتواني و هيچ کدام به ذات خداوندي راه ندارد.
6- محتاج نيست، زيرا که در اداره ي ملک و ملکوت و تدبير مخلوقاتش نيازمند کسي نيست.
اصل دوم، نبوّت:
علم و حکمت خداي متعال اقتضا مي کند که براي ارشاد و راهنمايي بشر پيامبراني را که از جنس خود مردم باشند، در ميان آنان مبعوث نمايد تا توسّط آنان احکام و قوانين خود را – که ضامن سعادت انسان و موجب رسيدن به کمال لايق او است – ابلاغ نمايد.
پيغمبران افراد برگزيده و ممتازي هستند که مي توانند با خالق جهان به وسيله ي وحي ارتباط پيدا کرده و حقايق را دريافت و به مردم برسانند.
پيغمبران بايد معصوم از گناه و خطا و اشتباه بوده و داراي معجزاتي باشند که نشانه ي صدق ادّعاي ايشان است.
از احاديث استفاده مي شود که خداوند يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر براي ارشاد و راهنمايي مردم فرستاده است.
نخستين پيامبر حضرت آدم عليه السلام و آخرين پيامبر خاتم الانبيا حضرت محمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله بوده است.
پنج نفر آنان اولوالعزم بوده اند که خداوند متعال در قرآن کريم به آن ها اشاره کرده:
((فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل))
((اي رسول من صبر کن همچنان که پيامبران اولوالعزم صبر کردند.))
آن حضرات عبارتند از:
1- حضرت نوح، 2- حضرت ابراهيم، 3- حضرت موسي،
4- حضرت عيسي، 5- حضرت محمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله
حضرت محمد بن عبدالله پايان بخش سلسله ي پيامبران است و بعد از آن حضرت پيامبري نخواهد آمد، قرآن مجيد آن حضرت را خاتم پيامبران معرفي فرموده است و اعتقاد به خاتميت آن حضرت از ضروريات دين
مي باشد.
دلايل رسالت و پيامبري حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله بسيار است که در اين جا به ذکر يک دليل اکتفا مي شود که همان قرآن، کتاب آسماني آن حضرت مي باشد. حضرت محمد صلي الله عليه و آله با آن که درس نخوانده و از کسي خواندن و نوشتن را فرانگرفته بود، از سوي خدا کتابي آورد که هيچ کس نتوانسته مانند آن را بياورد.
با اين که در قرآن مجيد، دعوت شده که مثل آن را بياورند، کسي نتوانسته چنين کاري کند.
((أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقين – آيا آن ها مي گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است!! بگو: اگر راست مي گوييد يک سوره مانند آن بياوريد و غير از خدا هر کس را مي توانيد به ياري طلبيد.))سوره ي يونس آيه ي 38
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله داراي معجزات زيادي بوده که در دوره حياتش واقع شده و در کتاب هاي تاريخ و حديث مضبوط است و چون قرآن کريم معجزه ي جاويدان و سند قطعي نبوت آن حضرت مي باشد و يگانه کتاب آسماني است که تغيير و تحريف در آن به عمل نيامده و بدون کم و کاست در دسترس بشر قرار دارد، لذا به آن بسنده مي شود.
اصل سوم، معاد جساني:
همه ي پيامبران الهي بر اين مطلب اتّفاق دارند که زندگي انسان با مرگ پايان نمي پذيرد و بعد از اين جهان، جهان ديگري وجود دارد که انسان در آن جا جزاي اعمال و کردار خود را خواهد ديد.
اصل معاد و جهان پس از مرگ از ضروريات تمام اديان آسماني است.
در معاد بايد به اموري اعتقاد داشت:
1- پس از مرگ تا روز قيامت ارواح نيکان در بهشت برزخي متنعّم و ارواح بدان در عذاب برزخي معذّب خواهند بود.
2- معاد جسماني است و ظاهر آيات قرآن، بلکه صريح بعضي از آنها اين است که معاد، جسماني خواهد بود و انسان در روز قيامت با همين جسم و بدن دنيايي محشور خواهد شد.
خداوند در سوره ي قيامت مي فرمايد:
((أيحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلي قادرين علي أن نسوّي بنانه – آيا انسان مي پندارد کهما استخوان هاي پوسيده ي او را جمع نمي کنيم؟ آري قادريم – حتّي – سر انگشتان او را دوباره بسازيم.))
3- بهشت و نعمت هاي آن و جهنّم و عذاب هاي آن و ميزان و صراط و اعراف و حسابرسي نامه ي اعمال، همه حق هستند.
اصل چهارم، عدل:
چهارمين رکن ايمان از نظر شيعه ي اماميه، اعتقاد به عدالت خداوند است.
يعني خداوند نسبت به هيچ کس ظلم نمي کند و کاري را که عقل سالم آن را قبيح و ناپسند مي شمارد، انجام نمي دهد.
يعني عقل مي گويد: مجازات کردن افراد نيکوکار ظلم است و ظلم قبيح است و محال است خداوند کاري قبيح و بر خلاف حکمت انجام دهد.
دليل ديگر بر اين که خداوند عادل است و ظلم نمي کند، اين است که منشأ ظلم يا جهل است و يا احتياج، يعني کسي که ظلم مي کند يا نمي داند که اين کار او ظالمانه است و يا مي داند، ولي عاجز است و نمي تواند از راه عادلانه به خواسته ي خود برسد و ظلم مي کند. جهل و عجز و احتياج از صفات چيزهايي است که به آن ها ممکنات مي گوييم و اين گونه صفات به ذات خداوندي راه ندارد.
در قران کريم – سوره ي يونس آيه ي 49 – مي خوانيم:
((إنّ الله لا يظلم الناس شيئا ً و لکن الناس أنفسهم يظلمون – خداوند هيچ ظلم و ستمي به مردم نمي کند و لکن مردم به جان خودشان ظلم مي کنند.))
همچنين خداوند به وسيله ي پيامبران برگزيده اش مردم را از ظلم و ستم نهي کرده است، چطور ممکن است خود مرتکب کاري شود که خلق را از آن نهي فرموده است.
اصل پنجم، امامت:
همچنان که خداوند حکيم بر خود لازم دانسته که پيامبران را مبعوث فرمايد تا مردم را از ظلم و جهالت نجات داده و به راه مستقيم هدايت کنند، همين طور لازم دانسته است براي حفظ قانون و شريعت و اجراي آن افرادي را پس از پيغمبر جانشين او قرار دهد.
امامت از نظر شيعه ستون و پايه ي دين است و بر پيامبر جايز نيست آن را نا ديده بگيرد. امامت داراي چند شرط است:
1- امامت مقام و منصبي الهي است که خداوند به هر کس بخواهد مي بخشد.
2- همان طور که پيغمبر را بايد خداوند متعال تعيين فرمايد، همچنان امام را خداوند برمي گزيند و به وسيله ي پيامبر يا امام پيشين معرفي مي کند و هرگز فردي از راه گزينش مردم و انتخاب بزرگان(اهل حل و عقد)
نمي تواند به مقام امامت برسد.
3- امام بايد معصوم و از گناهان کبيره و صغيره مصون باشد.
4- امام معصوم تمام فضايل و امتيازات پيغمبر را غير از مقام نبوّت، دارا مي باشد و موظّف است به امور رسالت و حفظ و نگهداري احکام و اجراي آن.
امام هدايت همه جانبه ي مردم و اصلاح امور دين و دنياي آنها را به عهده دارد. در احاديث زيادي – که از طريق شيعه و سني نقل شده است – حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله اوصاف و تعداد جانشينان خود را معيّن فرموده و فرموده است همه از قريش و اهل بيت پيامبرهستند و حضرت مهدي موعود از ايشان و آخرين آن ها خواهد بود.
ما شيعيان اماميه معتقديم خداوند متعال به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دستور فرمود که حضرت علي عليه السلام را براي جانشيني خود صريحا ً به مردم معرفي نمايد و بر ابلاغ اين فرمان تأکيد فرمود:
(( يا ايّها الرّسول بلّغ ما أنزل إليک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمک من الناس – اي پيامبر آنچه را خداوند( در مورد جانشيني علي عليه السلام ) بر تو فرستاده، به مردم برسان و اگر از اين کار خودداري نمايي، حقّ رسالت را ادا نکرده اي و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ خواهد نمود.))
بنا بر اين حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله هنگام بازگشت از حجة الوداع در غدير خم امامت و خلافت حضرت امام علي عليه السلام را به مردم ابلاغ فرمود.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

64 − = 60