ام ایمن از زنان بسیار بلند مرتبه و عالیقدر صدر اسلام است كه همواره در خدمت خاندان نبوت بود، پس از آنكه فاطمه(علیهاالسلام) از دنیا رفت ام ایمن آنچنان ناراحت بود كه دیگر نمی توانست در مدینه بماند بنابراین عازم مكه شد،

 

در راه در بیابان جحفه ، تشنگی بر او غلبه كرد و آبی نیز به همراه نداشت و تشنگی او آنچنان شدید گردید كه به حد خطر مرگ رسید. در این لحظه متوجه خدا گردید و در حالی چشمش پر از اشك بود عرض ‍ كرد: یا رب اتعطشنی و انا خادمه بنت نبیك : پروردگار من ! آیا مرا تشنه می گذاری با اینكه من كنیز دختر پیامبرت (فاطمه) هستم . پس از دعا، دلوی از آسمان پر از آب بهشت بر او نازل شد، از آن آب آشامید و تا هفت سال دیگر تشنه و گرسنه نشد.
داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + 2 =