خواهش مي كنم اين چند رقم را براي من حساب كني

بهلول آنچه پول از مخارجش زياد مي آمد در گوشه ي خرابه اي زير خاك پنهان مي كرد زماني مقدار پولهايش به سيصد درهم رسيد، يك روز ده درهم زياد داشت به طرف همان خرابه رفت تا آن پول را نيز ضميمه سيصد درهم كند.
مرد كاسبي در همسايگي آن خرابه از جريان آگاه شد، همينكه بهلول كار خود را كرد و از خرابه دور شد آن مرد وارد شده پولهاي او را از زير خاك بيرون آورد. مرتبه ديگر كه بهلول مي خواست سركشي از پولهاي خود بكند وقتيكه خاك را كنار كرد اثري از آن نديد. فهميد كار همان كاسب همسايه است زيرا داخل شدن او را به جز آن مرد كسي نديده .
بهلول پيش او آمده اظهار داشت برادر من ! خواهش و زحمتي به شما دارم ، مي خواهم پولهايي كه در مكانهاي مختلف پنهان كرده ام جمع زده و نتيجه را برايم بگوييد. نظرم اينستكه تمام آنها را از مكان هاي متفرق بردارم و در جاييكه سيصد و ده درهم پنهان نموده ام جمع نمايم ، زيرا آن محل محفوظتر از جاهاي ديگر است كاسب بسيار خوشحال شده اظهار موافقت كرد. بهلول شروع به شمردن نمود يك يك از پولها را با نام محل و مقدار مي گفت : تا مجموع درهمها به سه هزار رسيد در اين موقع از جا برخاسته از او خداحافظي كرد و دور شد مرد كاسب پيش خود چنان فكر نمود كه اگر سيصد و ده درهم را به محل خود برگرداند ممكن است بتواند سه هزار درهم را كه در آنجا جمع خواهد شد بدست آورد.
بهلول پس از چند روز ديگر به سوي خرابه آمد سيصد و ده درهم را همانجا يافت . پولها را برداشت و در محل آن تغوط(1) كرد، با خاك رويش را پوشانيده و از خرابه بيرون شد. مرد كاسب در كمين بهلول بود همينكه او را از خرابه دور ديد، نزديك آمده خواست خاك را كنار كند ناگاه دستش آلوده به نجاست گرديد، از زيركي و حيله بهلول آگاهي يافت .
بهلول پس از چند روز ديگر پيش او آمده گفت : خواهش مي كنم اين چند رقم را براي من حساب كني و شروع بگفتن كرد، هشتاد درهم به اضافه پنجاه درهم به علاوه صد درهم پس از ذكر اين چند رقم گفت : مجموع اين مبلغ را اضافه كن به بوي گنديكه از دستهايت استشمام مي كني آنوقت چقدر مي شود؟ اين را گفت : و پا به فرار گذاشت كاسب از جاي برخاسته تا او را تعقيب كند ولي به بهلول نرسيد(2).

1 مدفوع کردن

2 داستانها و پندها نوشته مصطفي زماني وجداني