در اين بخش به راههايي اشاره مى كنيم كه پس از بروز اختلاف و تشديد آن، مورد استفاده قرار مى گيرد و بيشتر جنبه رفع مشكل دارد تا پيشگيرى از آن.

در اين بخش به راههايي اشاره مى كنيم كه پس از بروز اختلاف و تشديد آن، مورد استفاده قرار مى گيرد و بيشتر جنبه رفع مشكل دارد تا پيشگيرى از آن.

1. پذيرش و تعهد نسبت به سلسله مراتب در خانواده: پيش از اين به لزوم سلسله مراتب در خانواده از نظر اسلام اشاره شد. يكى از كاربردهاي مؤثر سلسله مراتب در خانواده، حل مشکل در مواردى است كه اعضاى خانواده پس از بحث و بررسى و ارائه ي دلايل متعدد، به تصميم يكسانى نمى رسند و اختلاف همچنان بر جاي مى ماند. در اين شرايط، در برخى مسائل بايد نظر مرد خانواده، يعنى شوهر، مورد توجه قرار گيرد و به آن عمل شود، براي نمونه، خروج زن از محيط خانه بايد با اجازه و رضايت شوهر باشد. بديهى است اگر بين زن و شوهر در اين مورد اختلافى بروز كند و هيچ يك نتواند ديگري را قانع كند، براى، حل اختلاف از نظر تعاليم اسلام، پيروي زن از شوهر مناسب ترين راه ممكن است. همينطور در مورد كودكان و نيز انتخاب محل سكونت، اگر مشورت به توافق نينجامد، بايد نظر شوهر رعايت شود؛ زيرا اين مسائل متضمن هزينه هاى اقتصادى است كه شوهر متكفل آن است. البته مرد نمى تواند برخلاف عرف و مصلحت، نظرى را بر همسر و فرزندان خود تحميل كند و در صورت پافشاري وي، بايد مراجع بالاتري به حل مشكلات خانواده بپردازند.

با رشد كودكان و رسيدن آنها به مرحله نوجوانى و جوانى، گاه در خانواده ها، اختلافهايى پديد مى آيد كه به عدم رعايت اقتدار والدينى باز مى گردد. در پژوهشهاى روان – تاريخى(1) به الگويى از روابط والدين و فرزندان به عنوان يارى دهنده اشاره شده است كه بر اساس آن، فرزندان، والدين خود را بيشتر خدمتكار و نه داراى اقتدار مى پندارند؛ زيرا آنها بهتر از والدين آگاه اند كه در هر مرحله ي تحول، چه چيز براي آنها مفيد و مطلوب است.(2) همين الگو باعث شده كه فرزندان از روى توقع و طلبكارانه با والدين برخورد كرده و در اختلافها به نظريات آنها وقعى ننهند و مشكلات را تشديد كنند. همان گونه كه در فصل سوم بيان شد، بر اساس تعاليم اسلام، فرزندان در هر مرحله ي سنى يا جايگاه اجتماعى،(3) بايد براى ديدگاه هاي پدر و مادر ارزش قائل شوند و در حد امكان از نظريات آنها پيروي کنند، مگر آنكه اين امر مستلزم تخلف از قوانين دينى(4) و عرفى باشد. فرزندان تا زمانى كه در چهارچوب خانواده ي اصلى زندگى مى كنند، در اختلافات و تشخيص مصالح بايد به نظريات والدين خود اولويت دهند؛ زيرا مسؤليت اداره آنها بر عهده والدين است.(5) – البته همان گونه كه بيان شد – والدين بايد اعضاي خانواده به ويژه نوجوانان و جوانان را در تصميم گيري ها دخالت دهند، تا آنها نظر والدين را با استدلال منطقى و معقول بپذيرند، هرچند اگر مذاكرات به تصميم يكسانى نينجامد، براى حفظ انسجام خانواده پذيرش نظريات والدين ضروري است. والدين نيز نبايد بر خلاف قوانين و عرف مردم چيزي را بر فرزندان تحميل كنند و در چنين فرضى، مراجع بالاتر بايد به رفع اختلاف پرداخته و مصالح فرزندان را تأمين كنند.
2. حل مشكلات عاطفى و جنسى: گاه روابط عاطفى زن و مرد به علت رفتارهاي نامناسب، مانند پرخاشگرى كلامى و غيركلامى و بى اعتنايى نسبت به هم، به سردى مى گرايد. در اين صورت، توجه به توصيه هاي اسلام به هريك از زن و مرد مى تواند تا حدى مشكلات را حل كند. يك توصيه ي اساسى به مرد آن است كه در هر صورت با همسرش مدارا كند. اين اصل كلى، مرد را وا مى دارد كه به صرف يك رفتار نامناسب زن، با واكنشى تند روابط را ناخوشايند نكند. توجه به نكات ديگرى نيز مرد را از رفتار نامناسب باز مى دارد؛ از جمله اينكه زن را در دست خود امانتى بداند كه بدرفتارى و ستم نسبت به او موجب خشم خداوند مى شود. اين نكات، افزون بر توصيه هايى است كه به برقراري روابط عاطفى مثبت با زن تأكيد دارد. از سوي ديگر، به زنان نيز توصيه هايى شده از جمله اينكه بكوشند به هنگام اختلاف سوءتفاهمها در كم ترين زمان ممكن(6) رفع شود. در اين خصوص گفته شده زن سعى كند مسائل اختلافى حتى به روز بعد كشيده نشود و در همان شبانه روز اول خاتمه يابد.(7) افزون بر اين، تلاش كند با مهار خويش در برابر رفتار نامناسب همسر، همه جنبه هاى مثبت روابط يكديگر را زير سوال نبرد.(8) پذيرش معذرت خواهى همسر و گذشت از خطاهاى(9) او، به حل مشكل كمك مى كند. در روابط جنسى، از زن خواسته شده كه كه در حد امكان با مرد همراهى كند و از مخالفت و درگيرى در اين زمينه خودداري نمايد.(10) به مرد نيز توصيه شده كه نياز زن را در نظر گرفته و فقط به فكر ارضاي نيازهاي خود نباشد. با اين توصيه ها، بسياري از اختلافهاى زن و شوهر حل مى شود. گاه اختلافها تشديد شده و به مرحله نشوز مى رسد كه در اين جا به اين موضوع مى پردازيم.

قرآن و حل اختلافات خانوادگى

در مباحث پيشين بيان شد كه زن و شوهر نسبت به هم حقوق و مسئوليتهايى دارند. معمولا اختلاف وقتى بروز مى كند كه يكى از آنان يا هر دو، از ايفاي وظايف همسري خوددارى مى كند. قرآن از اين امر به نشوز و شقاق(11) تعبير كرده است. قرآن كلمه نشوز را در مورد زن(12) و مرد(13) به كار برده و در هر مورد روش مناسب براى حل مشكل را بيان كرده است. نشوز زن عبارت است از ترك وظايف لازم نسبت به همسركه شامل مواردي از اين قبيل مى شود: خوددارى از برآوردن نيازهاى عاطفى و جنسى مرد، آماده نكردن زمينه مناسب براى روابط عاطفى و جنسى مرد، آماده نكردن زمينه مناسب براي روابط عاطفى لذتبخش مانند رها كردن آرايش، خروج از منزل بدون اجازه همسر، تغيير در گفتار و رفتار مانند واكنش تند و خشونت آميز، چهره درهم كشيدن و بدزبانى. به سخن ديگر ناسازگاري با مرد در امور زندگى نشانه هاى نشوز زن است.(14) البته صرف خوددارى از اداره خانه و فعاليتهاى آن نشوز محسوب نمى شود.(15) قرآن كريم در اين شرايط، براي حل مشكل و جهت دادن زن به سوي زندگى متداول خانوادگى و ايفاى وظايف همسري، شيوه اى سه مرحله اي ارائه كرده است: نصيحت زن، دورى از او در بستر و تنبيه.(16)
روشن است كه در بيشتر موارد، اگر مرد با صميميت و صداقت رفتار كند و در فكر كنار آمدن با همسرش در زندگى باشد، چنين مشكلى از طرف زن بروز نمى كند.(17) اگر با وجود چنين شرايطى، كه مرد در بيشتر جنبه هاى زندگى سعى در خشنود ساختن همسر داشته باشد، ولى باز زن به نشوز رو آورد، اين شيوه حل اختلاف مى تواند در بيشتر موارد مشكل را حل كند. البته از اين راه حل، برداشتهاي نامناسبى در ميان خانواده هاى مسلمان ديده مى شود كه تبيين اين شيوه، نادرستى آن برداشتها را روشن خواهد كرد. پيش از بررسى مراحل سه گانه اين شيوه، به لزوم ترتيب بين اين مراحل مى پردازيم. ديدگاه هاى مختلفى درباره چگونگى به كارگيرى اين سه مرحله از سوى دانشمندان مسلمان، ارائه شده است. با وجود اين، براساس كلمات اهل بيت (ع) و تفاسير قرآن،(18) بيشتر صاحب نظران علوم اسلامى، لزوم رعايت ترتيب در اين امور را مناسب ترين ديدگاه مى دانند و آن را براساس لزوم ترتيب در مراتب نهى از منكر تبيين مى كنند.(19)

اينك، به بررسى اين سه مرحله مى پردازيم.

1. نصيحت: اين مرحله با تعبير «فعظوهن»، در قرآن آمده است. در اين هنگام، مرد از راه ارتباط كلامى كه شامل نصيحتهاى دلسوزانه و راهنمايي مشفقانه است، از زن مى خواهد كه به وظايف خود عمل كند. نصيحت با كلام محبت آميز همراه با هديه يا هر كار تشويق كننده، بسيار مؤثر است. چنانكه بيان شد، زنان به روابط كلامى حساس ترند و بيشتر مايل اند مسائل خود را از طريق روابط كلامى ابراز كنند. استفاده از روابط كلامى در روشن شدن مسائل و حل اختلافات بى ترديد تأثير بيشترى دارد؛ زيرا هر فرد مى فهمد كه طرف مقابل چه توقعاتى از او دارد. براى حل مشكلات، مرد مى تواند با زبانى شيرين و لحنى دل نشين به بيان تأثيرات نامطلوب نشوز بر زندگى و سعادت اخروى زن بپردازد: موعظه كننده بايد ثابت كند كه دلسوز، امين و خيرخواه است و تسليم هواى نفس و اغراض و مقاصد شيطانى نيست.(20) افزون بر اين، كلام خداوند در قرآن، بهترين شيوه هاى موعظه را شامل مى شود كه مرد بايد از آنها استفاده كند. موعظه هاى قرآنى بيشترين تأثير را در افراد بر جاى مى گذارد؛ از جمله اينكه مرد در مقابل رفتار نامناسب زن، به او خوبي كند. اگر در زمان نشوز زن، مرد بتواند رفتار و عواطف خويش را كنترل كند و رفتار نامناسب زن را با خوبى پاسخ دهد، بنابر اصلى كه قرآن ارائه كرده، دشمنى زن به دوستى همراه با صميميت و يكدلى تبديل مى شود، البته وجود صبر، ايمان و تقوا در مرد نقش مهمى در تسهيل اين رفتار ايفا مى كند.(21) از موعظه هاي ديگر، توجه دادن زن به پيمان محكمى(22) است كه بين او و شوهر برقرار شده و تضعيف آن از لحاظ عاطفى و شناختى نامناسب است. بدون ترديد، بيشتر زنان به اين شيوه ظريف و لطيف واكنش نشان مى دهند.(23)
2. دورى کردن در بستر: در صورت سودمند نبودن اين روش، قرآن به مرحله دوم كه دوري از زن در بستر است، اشاره مى كند.(24) پشت كردن در بستر، ترك روابط جنسى، و قطع روابط كلامى و معاشرت، از شيوه هايى است که از آن در اين مرحله استفاده مى شود.(25) البته در برخى روايات تنها بر دوري در بستر تأكيد شده است.(26) بر اساس ظاهر قرآن، اشتراك بستر خواب بايد ادامه داشته باشد،. ولى در بستر با او قهر كند؛ براي مثال، در بستر به او پشت كند، و به نحوي ناخشنودي خود را به او بفهماند.(27) اين جدايى عاطفى تا حدى زن را به تفكر درباره ي رفتار خود وا مى دارد و زمينه اى براي اصلاح رفتار و نوعى تنبيه براي او به شمار مى رود. به نظر مى رسد اين تنبيه نبايد به جدايى بستر و اتاق خواب بينجامد؛ زيرا ممكن است اين رفتار به ناسازگارى و رفتار بدتري كشيده شود. دورى در بستر متضمن تأثيراتى است كه با جدايى بستر و ترک اتاق خواب حاصل نمى شود. اجتماع در بستر، احساس تعلق زناشويى را برمى انگيزد و موجب سكونت و آرامش و از بين رفتن اضطرابى مى شود كه در اثر حوادت قبل پديد آمده است. دورى در بستر زمينه اي است تا احساس تعلق زناشويى و آرامش حاصل از آن، زن را وادارد كه به بررسى علت اختلاف پرداخته و به توافق با همسرش دست يابد. در تحليلى ژرف تر، دورى در بستر به جنبه روان شناختى روابط زن و مرد باز مى گردد. از آن جا كه توجه عاطفى مثبت مرد به زن براى او اهميت اساسى دارد و زن به شيوه هاى متعدد به دنبال جذب همسر خويش است، اگر مرد به بستر برود و در بستر از زن دورى كند، از لحاظ روانى در موضع بالاتر و مقتدرتري قرار مى گيرد و زن در اين حالت وقتى احساس مى كند در جلب توجه مرد ناموفق بوده است، به شكست خود پى مى برد. اين تنبيه روانى در واقع راهى براى بازگشت او است.(28) به نظر مى رسد كه اين جدايي نبايد بيش از سه روز ادامه يابد،(29) و فقط در صورت عدم تأثير آن مى توان به مرحله سوم وارد شد.
3. تنبيه: در اين مرحله، تنبيه بدنى مطرح مى شود. براي روشن شدن ديدگاه اسلام نسبت به اين روش، بايد به مسائل اساسى زير پاسخ دهيم:
1. در چه شرايطى مى توان از تنبيه ياد شده استفاده كرد؟
2. ماهيت اين تنبيه چيست؟
3. شدت و كيفيت اين تنبيه چگونه است؟
4. چه تبيينهايى براى تجويز اين شيوه مى توان ارائه كرد؟
5. شرايط اجتماعى عصر كنونى مقتضى چه ملاحظاتى در مورد اين شيوه است؟

در پاسخ به پرسش اول بايد گفت: بر اساس آيه قرآن، اين روش تنها پس از نصيحت كردن زن و دوري از بستر قابل اجراست. به نظر مى رسد در صورتى كه مرد در رويارويى با مشكل رفتارى همسر از دو شيوه ي اول استفاده كند، مشكل حل خواهد شد و درصد بسيار كمى از زنان به اين شيوه ها پاسخ نداده و كار را به مرحله سوم مى كشانند. در هر صورت، مرد حق ندارد پيش از دو شيوه اول، از تنبيه بدنى استفاده كند. افزون كه اين شيوه تنها در مورد عدم همراهى زن در وظايف همسري، توصيه شده است و در هيچ مشكل ديگر خانوادگى نمى توان از آن استفاده كرد. برخى روايات اسلامى نيز شرايط استفاده از اين روش را محدودتر كرده، تنها در صورت ارتكاب فحشا از سوي زن آن را تجويز نموده اند.(30) شرط ديگر استفاده از اين روش، كارآمد نبودن راه هاي مسالمت آميز ديگر(31) و احتمال تأثيرگذاري آن است. اگر زن در شرايطى(32) قرار گيرد كه خود را در نشوز بر حق بداند، بايد به راه حل نشوز زن و مرد پرداخت كه از آن به شقاق تعبير مى شود.

در مورد ماهيت اين تنبيه(33) در آيه نشوز كه به پاسخ سؤال دوم مربوط مى شود: بايد گفت كه معناي آن، نوعى تنبيه بدنى است. البته همه صاحب نظران مسلمان تنبيه زن را در حدى جايز مى دانند كه هيچ گونه آسيبى مانند جراحت، سياهى، كبودي و حتى قرمزي به بدن زن وارد نشود.(34) بر اين اساس، اين تنبيه، بدنى و در عين حال خفيف و بازدارنده و در واقع تنبه و يادآوري است نه تنبيه و آزاررسانى.
با وجود اين، در مورد اين نوع تنبيه، هر چند خفيف، با توجه به كلمات اولياى دين (ع) و ديدگاه هاي دانشمندان مسلمان، دو برداشت ارائه شده است: برخى معتقدند نوعى كيفر و تنبيه بدنى خفيف است؛ بنابراين، به لحاظ تأثيري كه در جسم ايجاد مى كند، باعث متأثر شدن زن و پذيرش خواسته هاى شوهر مى شود. برداشت دوم، آن را نوعى كيفر و عقوبت روانى نه جسمى در نظر مى گيرد. مرد با اين برخورد مى خواهد ناراحتى خود را نسبت به رفتار زن اعلام كند(35) و به او بفهماند كه علاقه و دلبستگى او نسبت به همسرش در معرض خطر است؛ بر اين اساس، تنبيه نماد واكنش عاطفى منفى و شديد مرد به رفتار زن است. اين برداشت با تفسير و تبيين روايات از آيه نشوز سازگارتر به نظر مى رسد؛ چرا كه معمولا شرط كرده اند تنبيه بدنى آزار دهنده نباشد. بى ترديد چنين برخوردى را نمى توان تنبيه بدنى شمرد؛ زيرا هيچ گونه آزار جسمى ايجاد نمى كند. در هر صورت، با توجه به تفسير اولياي دين (ع)، مقصود قرآن از «ضرب»، تنبيه بدنى به معناى مصطلح نيست، بلكه تنبيه ويژه اي است كه تأثير روانى و عاطفى مى گذارد، نه آسيب جسمى و بدنى.(36) در مجموع به نظر مى رسد، ماهيت اين تنبيه به گونه اى است كه نوعى ضربه عاطفى به زن وارد شود كه شدتش از دوري كردن در بستر، كمى بيشتر است.
در پاسخ به پرسش سوم، بايد گفت لازم است اين تنبيه سبك و خفيف باشد و مرد نبايد به قصد تشفى و انتقام گيري به اين كار روى آورد.(37) قصد اصلاح رفتار زن، از شرطهاي اساسى اين شيوه شمرده شده است.(38) حد ديگرى كه براى تنبيه در قرآن بيان شده، بازگشت زن به روش معمول خويش و انجام وظايف همسرى است. در اين صورت، حتى همين تنبيه خفيف، ستم و تعدي به زن به شمار مى آيد.(39) بنابراين، هرگونه تنبيهى از اين قيود از لحاظ دينى بسيار نامناسب است و مرد در صورت هرگونه آسيب روانى و بدنى به زن، نه تنها مرتكب حرام شده، بلكه بايد به او ديه بپردازد.(40)
در اينجا مناسب است در مورد عواقب هرگونه خشونت نامناسب با زن به آموزه هاى اسلامى اشاره كنيم. پيامبر اسلام (ص) آسيب به زنان را به شدت نهى كرده و مردانى را كه چنين روشى دارند، دور از اخلاق و ديانت دانسته است.(41) آن حضرت در سراسر زندگى، نه تنها همسران، بلكه هيچ گاه خدمتگزار يا هيچ كس ديگر را تنبيه بدنى نكرد.(42) در موردي رسول خدا (ص) توصيه مى كند به خواستگارى مردي كه زن را مى زند جواب منفى بدهيد. برخى سخنان آن حضرت در اين مورد چنين است:

– «چگونه شما مردان، همسرانتان را مى زنيد و سپس او را در آغوش مى گيريد و شرم نمى كنيد».(43)
– «هر مردى كه به زنش اسيب وارد كند، خداوند به نگهبان آتش دستور مى دهد كه بر گونه ي او هفتاد صدمه در آتش دوزخ وارد سازد.»(44)
– «در شگفتم از مردي كه همسرش را كتك زند، در حالى كه خود به كتك خوردن سزاوارتر است…».(45)
– در مورد يكى از حقوق زن بر مرد نيز فرمود: «… به صورت زن آسيب نزنى و زشتش نخوانى».(46)
در مجموع، سيره عملى پيامبر (ص) و اولياى دين (ع) نفى خشونت نسبت به زنان است.

در پاسخ به سؤال چهارم كه به چرايى اين تنبيه مربوط مى شود، دانشمندان مسلمان نظراتى بيان نموده اند. مهم ترين تبيين، آن است كه اين تنبيه ضربه عاطفى محكمى است كه مانند شوكى زن را نسبت به مشل خانوادگى آگاه مى كند، در غير اين صورت ممكن است، زن با بى توجهى، به ناسازگارى ادامه دهد و خانواده را به فروپاشى كشاند. بايد توجه داشت كه در اين مرحله، راه حلهاي پيشين مانند گفتگو و دوري در بستر، تأثيري در زن نداشته است و لازم است براى اصلاح رفتار او قدم بعدي برداشته شود. نكته ديگر، جنبه پيشگيرانه اين روش است. گاه با اعمال اين روش مى توان از منجر شدن مشكل خانواده به محاكم قضايى و علنى شدن پيشگيرى كرد. در غير اين صورت ممكن است مشكلات خانوادگى به سادگى جنبه حقوقى پيداكرده و حتى تشديد شود. همچنين صرف اطلاع زن از برخوردارى مرد از اين حق مى تواند، در مواردي از بروز نشوز پيشگيرى كند.
در مورد اينكه چرا اين شيوه را فقط مرد مى تواند به كارگيرد نيز دلائلى بيان شده است. مهم ترين نكته، لزوم اقتدار مثبت مرد در خانواده است كه در فصل سوم بررسى شد. تجويز به كارگيرى اين شيوه براى مرد، اقتداري را براى او در خانواده تثبيت مى كند كه مى تواند به بسيارى از اختلافات پايان دهد. از طرف ديگر تجويز اين شيوه براى زن به دلائلى مناسب نيست. اول اينكه غالب زنان، توانايى اعمال اين شيوه را ندارند.(47) شايد همين توانايى جسمانى كمتر زنان موجب شده كه در همه كشورهاي دنيا، رقابتهاى ورزشى زن و مرد جدا برگزار شود. دوم اينكه زنان شيوه هاى عاطفى قوي ترى براى اصلاح رفتار مردان و جلب آنها به سوي خود دارند كه گاه بيش از گفتار و هر گونه شيوه ي عملى مؤثر واقع مى شود.(48) سوم اينكه دادن چنين حقى به زنان دركنار مردان، به تشديد اختلافات و تنازعات در خانواده منجر خواهد شد و محيط خانواده را به يك صحنه درگيرى تبديل مى كند كه جز افراد و نهادهاي بيرون از خانواده قادر به حل مشكل آن نخواهند بود.

در پاسخ به سوال پنجم بايد گفت: به طوركلى به كارگيرى اين شيوه الزامى نيست، بلكه راه حلى است كه به عنوان ارشاد و رهنمود از سوى خداوند ارائه شده است.(49) بدين ترتيب، مى توان با توجه به تأثيرگذارى آن، شرايط زماني، موقعيت خاص و شخصيت ويژه هر زن، از آن استفاده كرد. افزون بر اين، رعايت شرايط لازم در اين شيوه ها به ويژه لزوم قصد اصلاح در تنبيه بدنى براى بسيارى از مردان كنونى نيز دشوار است؛ بنابراين، بهتر است مرد در شرايط نشوز زن براي رعايت عدالت و دورى از ستم نسبت به او، مشكلات را با كمك مشاوران و متخصصان خانواده حل كند، و در غير اين صورت، ممكن است به جاي حل مشكل، حقوق همسر خويش را پايمال نمايد.(50)

در صورتى كه مرد حقوق مادي و روانى زن را ادا نكند و به تعبير قرآن دچار نشوز شود، همسرش بايد از راه نصيحت كردن و مطالبه حقوق خود، مرد را به انجام مسئوليتهاى خانوادگى وا دارد. در مرحله بعد، استفاده از متخصصان خانواده به حل مشكل كمك مى كند و در نهايت، اگر مشكل حل نشد، مراجع قانونى بايد مشكل را حل كرده، مرد را به ايفاي مسئوليتهاي خانوادگى ملزم كنند. در همين شرايط، قرآن به زن و مرد توصيه مى كند كه مصالحه كنند(51) و اين امر به بيان توقعات زن و مرد از يكديگر و تعديل آن مربوط مى شود. البته زن و مرد طبعا به دنبال مزاياي بيشتر. و اعطاي امتيازات کم ترى هستند. در اين شرايط، بهتر است آنان براي حفظ صفا و آرامش در زندگى خانوادگى به تعديل توقعات خويش بپردازند. مرد مناسب است روش احسان و تقوا را در پيش گيرد و به همسر خود ستم نكند و در صورت بى مبالاتى، بايد او را به اين امر توجه دهد، ولى اگر مرد به وظايف خود عمل نكند و راه تعدي در پيش گيرد، بايد مراجع بالاتري او را به انجام وظايف وادارند و حتى با فشار بر او، حقوق زن را از وي استيفا نمايند. در همين باب، حضرت على (ع) در زمان حكومت خود فردي راكه به همسرش تعدي كرده بود، با نصيحت و در نهايت با فشار به انجام وظايف خانوادگى واداشت.(52) گاه مشكلات در روابط جنسى، به ضعف جنسى يا به نوعى بيمارى و اختلال مربوط مى شود كه بايد به درمان آن پرداخت. اولياي دين (ع) براى تقويت رفتار جنسى، معمولا افراد را به خوردن برخى ميوه ها و غذاهايى توصيه مى كردند كه مى توانست به تقويت قواي جنسى آنها بينجامد.(53) بديهى است در عصر حاضر نيز بايد متناسب با پيشرفتهاى علمى، درمان مناسب صورت گيرد. اگر درمان ناتوانى جنسى، موفق نباشد، براساس تعاليم اسلام، هريك از زن و مرد مى توانند براي تأمين نيازهاى عاطفى خود تا سرحد جدايى پيش رفته و حقوق خود را استيفا نمايند. نكته مهم در تعاليم اسلام، تأمين نيازهاى عاطفى هر يك از زن و مرد است كه بر اهميت و ارزشمندي بقاى يك خانواده اولويت دارد.

3-3. مشاوره و حكميت: همان گونه كه اشاره شد، بخشى از مشكلات خانوادگى به مسائل جوامع صنعتى كنونى باز مى گردد كه جامعه ما از آن مستثنا نيست. بزرگ ترين تحول ساختاري در خانواده ايرانى در دهه هاى اخير، تبديل خانواده گسترده به هسته اي است كه اين امر در چگونگى روابط اعضاى خانواده، اهميت عاطفى اعضاي خانواده براى هم، معنا و مفهوم خانواده، اقتصاد خانواده و نقش جنسيتها تغيير اساسى ايجاد كرده و در اثر همين امر، برخى روشهاي جمعى غلبه بر مشكلات خانواده و استفاده از ذخاير عاطفى – تجربى اطرافيان، تاحدى تضعيف شده است. در اين شرايط حل مشكل غالبا بر عهده ي زوجين است. از سوى ديگر، افراد غالبا از ابزار و مهارتهاى ارتباطى كافى براي طرح، تبادل نظر و يافتن راه حلهاي ممكن برخوردار نيستند و در نتيجه به جاى حل مسائل، به انكار آنها مى پردازند كه اين امر پيامدهاى مخرب دراز مدتى مانند از خودبيگانگى، سرخوردگى و تخريب متقابل بر جاى مى گذارد.(54)

با توجه به نكات ياد شده، گاه در اختلافها استفاده از ديگران به ويژه متخصصان خانواده درمانى، ضرورى است. تعاليم اسلام استفاده از نظريات ديگران را در همه امور زندگى تأكيد كرده است. البته مشاور بايد از شرايط و توانايى هاي لازم براي حل مسائل خانواده برخوردار باشد. برخى شرايط عمومى مشاور عبارت اند از: آگاهى لازم در موضوع مورد مشاوره و زمينه هاي آن، توانايى ايجاد ارتباط عاطفى با ديگران، خلوص و خالى بودن از هرگونه سوء نيت، حلم و بردبارى، رازداري، توانايى ادامه مشاوره، الگوى مناسب بودن و تقوا.(55) نكته مهم ديگر توجه به باورها و ارزشهاى زوجين است.
در مسائل خانوادگى – افزون بر شرايط ياد شده – آشنايى با ظرايف توصيه ها و قوانين خانواده در اسلام، ضرورى است، زيرا نقش مهم آموزه هاى اسلام در خانواده هاى ايرانى قابل انكار نيست. توجه به اين واقعيت اهميت دارد كه در جامعه ما، برخى قوانين اسلام در مورد خانواده و ازدواج، از جمله قوانين برخى از انواع ازدواج، به آسانى پذيرفته نمى شود كه آن را در فصل ششم بررسى خواهيم كرد؛ از اين رو، عدم شناخت اين قوانين و استفاده از آنها در موقعيت نامناسب، گاه مشكل خانواده را حل ناشدنى و حتى تشديد مى كند؛ براي نمونه، در اين قسمت به روش استفاده از دو داور منتخب از خانواده هاي زن و شوهر اشاره مى كنيم كه مى تواند در راستاي مشاوره خانواده و حل مسائل آن راهگشا باشد.

اگر اختلاف در خانواده شدت گرفت و زن و مرد ناسازگارى، مخالفت و عدم انجام وظايف را در پيش گرفتند، وضعيت دشوار شده و از آن در قرآن به «شقاق» تعبير مى شود(56) كه به معناى قهر كردن و دشمنى زوجين است. اگر وضعيت خانواده به گونه است كه احتمال دشمنى زن و شوهر وجود دارد، دخالت ديگران براى اصلاح بين آنها ضروري است. در اين حالت، توصيه مى شود دو داور از بستگان زن و مرد انتخاب شوند تا به اختلاف آنها رسيدگى كنند. انتخاب داور از بستگان زن و مرد به چند جهت است: نخست، خويشاوندان زوجين از وضعيت روانى و شرايط زندكى آنها آگاه ترند. دوم، وجود داورهاي از خويشاوندان مايه دلگرمى آنهاست؛ زيرا اطمينان دارند كه از حقوق و منافع آنها كاملا حمايت خواهد شد. سوم، ملاحظات روابط خويشاوندي موجب پذيرش نظر دو داور از سوي زوجين خواهد شد. چهارم، خويشاوندان بيش از ديگران به حمايت دو طرف پرداخته و سعى بيشتري در تحكيم روابط و اصلاح بين زوجين دارند و پنجم، خويشاوندان به روش و فنون حل مشكلات زوجين و راههاي جلب محبت آنها و نقاط مورد اتكاي طرفين، آگاهى بيشتري دارند و بهتر مى توانند به راز و سبب نفرت و كراهت طرفين پى ببرند.(57)

مناسب است دو داور افزون بر نيت خير و اصلاح – خردمند، با درايت، و داراي همسر باشند، مسائل خانوادگى را به خوبى درك كنند و با بصيرت و خبرويت به قضاوت بنشينند. در مرحله ي اول، داوران بايد براى ريشه يابى اختلاف با جديت پرسشهايى را طرح كنند و در خلوت از هر يك بخواهند تا حقيقت را بيان كنند. زن و شوهر نيز بايد با صراحت و بي پرده مسائل را در ميان بگذارند.(58) اگر دو داور به راه حلى نرسيدند، نمى توانند بين زن و شوهر به جدايى حكم كنند، بلكه خود زوجين در اين مورد تصميم گيري مي كنند. به نظر مى رسد دو داور به منظور كشف راهى براى حل اختلاف برگزيده مى شوند و بديهى است كه اگر آنها براي اصلاح زن و شوهر به راه حلى نرسند، حل مسئله يا جدايى به تصميم گيري خود زن و شوهر مربوط است. همچنين دو داور نمى توانند زوجين را به ادامه زندگى مشترك ملزم كنند، و همانگونه كه در انعقاد پيمان زناشويى، زن و شوهر بايد آزادي كامل داشته باشند، در آشتى و پايان اختلاف، نيز بايد آزادى كامل داشته باشند و دخالت دو داور به منظور مشاوره و راهنمايى است.(59)

3-4. جدايى زن و شوهر: آخرين شيوه برخورد با مشكلات خانوادگى، جدايى رسمى زان و شوهر يا طلاق است. گاه ادامه زندگى خانوادگى نه تنها موجب نشاط و آرامش و كارايى بيشتر اعضا نمى شود، بلكه به آسيب روانى و بروز رفتار نابهنجار مى انجامد. در شرايطى كه همه راههاي اصلاح و حفظ بنياد خانواده به بن بست مى رسد، جدايى رسمى زن و شوهر، راه حلى براي خاتمه مشكلات و تنيدگى هاى اعضاى خانواده است. از نظر اسلام، جدايى زن و شوهر امري ناخوشايند است و گفته شده كه منفورترين امور نزد خداوند خانه اي است كه به واسطه طلاق و جدايى ويران شود. سخنان اولياى دين (ع) زشتى و فاجعه آميز بودن طلاق را گزارش مى كند تا آن جا كه پيامبر (ص) فرمود: به حدي به من در مورد زن سفارش شد كه گمان كردم طلاق دادن زن جز در صورت ارتكاب زنا از سوي او، سزاوار نيست،(60) ولى در شرايطى كه ادامه زندگى به صورت متعادل با آرامش روانى، ممكن نباشد، ترك طلاق نامناسب(61) و حتى ادامه زندگى مشترك موجب ضرر است.(62) دين اسلام طلاق يعنى جدايى رسمى زن و شوهر را در قوانين خود پذيرفته است؛ زيرا گاه به هر دليل ادامه زندگى مشترك براى زن و شوهر دشوار مى شود، هرچند ممكن است جدايى به دلايل موهوم و مقطعى روى دهد. از سوي ديگر، اسلام حد طلاق را سه بار قرار داده است تا اگر مردى پس از مرتبه سوم بخواهد با همسر مطلقه خود ازدواج كند، لازم باشد پيش از آن، زن با مرد ديگرى ازدواج كند و پس از طلاق، بتواند دوباره به عقد همسر اول(63) درآيد. اين قانون در واقع شيوه اى براي جلوگيرى از طلاقهاى مكرر و بدون دليل است. از آن جا كه طلاق به متلاشي شدن خانواده مى انجامد و عوارض نامطلوبى براي همه اعضاي خانواده در پى دارد، تعاليم اسلام به روشهاى گوناگون سعى كرده است از وقوع طلاق جلوگيري كند؛ از جمله قراردادن شرايط خاص زمانى(64) و وجود شاهدهايى براى انجام آن كه دشوارتر از انجام عقد ازدواج است. افزون بر اينها، پس از طلاق نيز زن و شوهر در شرايط خاص مى توانند در ايام عده بدون عقد ازدواج بلكه با يك لبخند رضايت، زندگى مشترك را از سربگيرند.(65) همچنين لزوم سكونت زن در ايام عده در منزل مرد مطابق قوانين اسلام، مى تواند زمينه اى عاطفى ايجاد كند تا زن و مرد بار ديگر به هم پيوند بخورند و زندگى خانوادگى آنها گسسته نشود. در هر حال، اگر اختلاف زن و شوهر به طلاق كشيد، دين اسلام توصيه مى كند كه طلاق همراه با احسان و نيكى به زن باشد(66) و نبايد به حدى زن تحت فشار قرار گيرد كه ناچار شود باگذشت از همه حقوق خود به طلاق تن دهد.(67) طلاق اگر با احسان و نيكى به زن و پرداخت همه حقوق او بر مبناي صحيح و مقبول همراه باشد، زمينه ازدواج مجدد و شروع زندگى متعادل ترى براي هر يك از زن و مرد بهتر فراهم خواهد شد.
طلاق، به هر دليل آثار روانى مخربى بر اعضاي خانواده دارد. بيماري و رنجوري (68/94%)، خستگى (70%)، بى اعتمادي نسبت به ديگران، كاهش كميت و كيفيت كار، احساس شكست در زندگى (75%)، نگرانى نسبت به فرزندان، ستيزه جويى، خودكشى، انحرافات اجتماعى، نا اميدى نسبت به آينده، اضطراب، دلتنگى، عصبانيت، و احساس گناه و پريشاني افراد، از عوارض روانى طلاق در زن و مرد است كه در برخى موارد به درصد فراوانى آنها در زنان و مردان مطلقه اشاره كرده ايم.(68) پيشگيرى از طلاق با حل مشكلات خانوادگى و راههاى بهينه سازي روابط زوجين، اولين ابزار براى جلوگيري از بروز اين حالات روانى است. حمايت اجتماعى، عاطفى و اقتصادى از اين افراد، به ويژه زنان، مى تواند در رفع عوارض روانى سودمند باشد. گاه واكنش ديگران نسبت به اين افراد شديدترين ضربه ها را بر آنان وارد مى كند. در مقياس سازگاري مجدد، طلاق پس از مرگ همسر، دومين عامل تنيدگى زا در زندگى است و 73 درجه سازگارى مجدد را مى طلبد.(69) بايد به زن و مرد راههاي مقابله با فشارها را آموخت و با مشاوره هاي پى در پى، آنها را در جهت سازگاري مجدد و ازدواج دوباره سوق داد.
فرزندان طلاق نيز با مشكلات عاطفى، اجتماعى و اقتصادي متعددي روبه رو مى شوند. اغلب آنان از تغيير و تحولاتى كه در خانواده روي مى دهد، نا اگاه هستند و والدين احساس مى كنند نمى توانند اعتماد به نفس كافى به فرزند خود بدهند. هدايت فرزندان در جهت برخورد سالم با طلاق، مسئله با اهميتى است كه كوتاهى در آن آثار زيانبارى بر كودكان دارد. نزاعهاي زناشوبى براي همه ي فرزندان سخت و ناگوار است، هر چند براى پسر بچه ها تحمل اين اختلافات دشوارتر است. آنان عصبى مزاج، خودسر و نامنظم بار مى آيند و به اندازه ي دو برابر همسالان پسر گرفتار مراجع انتظامى مى شوند. دختران نيز مضطرب، نگران و منزوي مى شوند يا از آداب اجتماعى لازم بى بهره مى مانند.

بر اساس مطالعات انجام شده، فرزندان در سال اول جدايى والدين دچار احساس خشم، ترس، افسردگى و احساس شديد گناه مى شوند، و افزون بر اينها، در دراز مدت واكنشهايي از قبيل كم شدن نمره در آزمونهاي پيشرفت و هوش، و فقدان الگوى مناسب براى ايفاى زن يا مرد بودن از خود بروز مى دهند و در نهايت، به مشكلات عاطفى و جنسيتى و دشواري هايى در زندگى زناشويى آينده گرفتار مى شوند.(70) پرداختن به همه اين مشكلات، مجالى مستقل مى طلبد و ما در اين جا تنها به ارائه ي راه حلهايى براى پذيرش طلاق از سوى كودكان مى پردازيم.
در مرتبه اول، فرزندان بايد از پيس با مسئله طلاق و جدايى آشنا شوند، كه در اين صورت، درك و پذيرش همه مراحل آن برايشان بسيار ساده تر خواهد بود. بدين منظور، والدين بايد چند روز قبل از جدايى، آمادگى و فرصت كافى براي درك مسئله به فرزند خود بدهند، و در مرتبه دوم، بايد پس از جدايى برنامه اي منظم براي ديدار با كودك فراهم كنند، به گونه اى كه در هفته اول جدايى – اگر امكان داشته باشد – هر روز به ديدار كودك بروند و سپس، برنامه تماس و ملاقات منظمى با كودك ترتيب دهند. در مورد طلاق بايد براي كودك توضيحاتى ارائه شود. اين در حالى است كه تحقيقات نشان مى دهد به 80 درصد كودكان در مورد طلاق مطلبى گفته نمى شود. مسئله مهم، مطمئن ساختن كودك از ادامه رابطه با پدر و مادر است كه در صورت تحقق آن، احساس ناامنى و ترديد در كودك كم تر خواهد شد.(71)
از ديدگاه اسلامى، اگر والدين به مسئوليتشان نسبت به فرزندان توجه كنند و استمرار اين مسؤليت حتى پس از طلاق و نيز وظايف مالى و عاطفى آنان نسبت به فرزندان به آنها گوشزد شود، مشكلات فرزندان مى تواند تا حدي تقليل يابد. به نظر مى رسد اصل قرآنى «رهاكردن با احسان» حداقل چيزى است كه ميزان و كيفيت رابطه زن و شوهر مطلقه را در نگهدارى و تربيت فرزند، حفظ و تقويت مى كند. 

پي نوشتها:

1. Psychohistory
2. زيمون، مفاهيم تئوري هاي کليدي در خانواده درماني، ص 209.
3. نهج البلاغه، حکمت 399.
4. لقمان، 45.
5. خانه کودک، احکام ما و کودکان، ص 73 – 87.
6. «التى اذا غضب زوجها لم تكتحل بعين حتى يرضى» حرعاملى، وسائل الشيعة، ج 14، ص 15.
7. «خير نسائكم التى ان غضبت او اغضبت قالت لزوجها: يدى فى يدك لا اكتحل بغمض حتى ترضى» همان، ص 22.
8. «ايما امرأة قالت لزوجها: مارايت قط من وجهك خيرا. فقد حبط عملها» همان، ص 115، ح 7.
9. «الا اخبركم بشرار نسائكم.. و لاتقبل منه عذرا و لا تغفر له ذنبا» همان، ص 18.
10. در فصل دوم، روايات و دلايل اسلامى، در مورد اين مرضوع بررسى شد.
11. نساء، 35.
12. نساء، 34.
13. نساء، 128.
14. طبرسي، فضل بن الحسن، مجمع البيان، ص 69.
15. اصفهاني، سيد ابوالحسن، وسيلة النجاة، ص 755؛ نجفي، جواهر الکلام، ج 31، ص 201.
16. «والتي تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن…» نساء، 34.
17. قائمي، نظام حيات خانواده در اسلام، ص 345.
18. طباطبائي،تفسير الميزان، ج 4، ص 546؛ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 69.
19. نجفي، جواهر الکلام، ج 31، ص 203 و 202؛ سبحاني، نظام النکاح، ج 2، 301.
20. بهشتي، احمد، خانواده در قرآن، ص 89.
21. «لا تستوي الحسنة و لا السيئة ادفع بالتي هي أحسن فاذا الذي بينک و بينه عدوة کأنه ولي حميم و ما يلقها الا الذين صبروا و ما يلقها الا ذو حظ عظيم» فصلت، 34 – 35.
22. «و أخذن منکم ميثقا غليظا» نساء، 21.
23. عک، خالد عبدالرحمان، بناء الاسرة المسلمة…، ص 286.
24. «و اهجروهن في المضاجع» نساء، 34.
25. شايد بتوان گفت اين موارد بايد به ترتيب صورت گيرد. و قهر به معناي جدا کردن بستر در آخرين مرحله باشد. بنابراين بايد به حدي اکتفا نمود که مشکل را حل کند و نه بيشتر از آن (جواهر الکلام، ج 31، ص 206).
26. طبرسي، مجمع البيان، ج 2، ص 95.
27. طباطبايي، تفسير الميزان، ج 4، ص 546.
28. عک، بناء الاسرة المسلمة.. ص 288.
29. شاهد بر اين امر رواياتي است که دوري جستن دو نفر مؤمن را بيش از سه روز جايز نمي داند (کليني، کافي، ج 2، ص 345).
30. مهريزي، مهدي، شخصيت و حقوق زن، ص 273.
31. هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج 3، ص 369.
32. حکيم باشي، حسن، «آيه نشوز و ضرب زن از نگاهي ديگر»، پژوهشهاي قرآني، سال هفتم، ش 27-28، ص 127.
33. برخي، اين تنبيه را بر اساس روايتي (نوري،مستدرک الوسائل، ج 14، ص 250، ح 3) به تحت فشار قرار دادن زن در مسائل اقتصادي از قبيل غذا و پوشاک تفسير کرده اند. شيخ مفيد (ره) درباره اين شيوه گفته است: اگر با نصيحت کردن و دوري از بستر، مشکل حل نشد زن را با رفق و مدارا تحت فشار قرار دهيد (مهريزي، شخصيت و حقوق زن، ص 270)، البته ظاهر کلمه «ضرب» در آيه نشوز را نمي توان به مواردي که بيان شد تفسير کرد.
34. اصفهاني، وسيلة النجاة، ص 775؛ نجفي،جواهر الکلام، ج 31، ص 206.
35. شهيد مطهري نيز معتقد است که اين زدن، واقعي نيست، بلکه اظهار تنفر است، نه چيز ديگر (ميرخاني، عزت السادات، رويکردي نوين در روابط خانواده، ص 200).
36. صدر، سيد موسي، «تنبيه بدني زن»، پژوهشهاي قرآني، سال هفتم، ش 27 – 28، ص 92 – 94.
37. اصفهاني، وسيلة النجاة، ص 755؛ نجفي، جواهر الکلام، ج 31، ص 207.
38. همان؛ سبحاني، نظام النکاح، ج 2، ص 302.
39. «فان أطعنکم فلا تبغوا عليهن سبيلا» نساء، 34.
40. اصفهاني، وسيلة النجاة، ص 755؛ نجفي، جواهر الکلام، ج 3، ص 206.
41. «ولن يضرب خيارکم» زحيلي، التفسير المنير، ج 5، ص 57.
42. ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 638.
43. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 8، ص 165.
44. نوري، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 250، ح 4.
45. همان، ص 250، ح 3.
46. مهريزي، شخصيت و حقوق زن، ص 272.
47. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 3، ص 374.
48. علامه طباطبايي تعبير «ان کيد کن عظيم» يوسف، 28 را به شيوه هاي عاطفي و رفتاري بسيار قوي زنان براي جذب مردان و نفوذ عميق در آنها تفسير نموده است. (الميزان، ج 11، ص 225).
49. به نظر مي رسد اين قانون، حقي است که خداوند به مردان داده است. به همين جهت استفاده از اين حق به اختيار خود مرد است (هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج 3، ص 369).
50. بررسي ها نشان مي دهد مردها در موارد متعددي حقوق زنان را با خشونت پايمال کرده اند. (اعزازي، خشونت خانوادگي، ص 100 – 160).
51. نساء 128؛ حرعاملي، وسائل الشيعة، ج 1، ص 90 و 91.
52. مجلسي، بحارالانوار، ج 40، ص 113.
53. همان، ج 62، ص 300؛ جزائري، غياث الدين، اعجاز خوراکي ها، ص 230 – 235.
54. زيمون، مفاهيم و تئوري هاي کليدي در خانواده درماني، ص 25.
55. فقيهي، علي نقي، مشاوره در آينه علم ودين، ص 66 – 71.
56. «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حکما من أهله و حکما من أهلها ان يريدا اصلحا يوفق الله بينهما» نساء، 35.
57. قائمي، نظام حيات خانواده در اسلام، ص 354.
58. احسانبخش، صادق، نقش دين در خانواده، ج 2، ص 371.
59. بهشتي، خانواده در قرآن، ص 106.
60. حرعاملي، وسائل الشيعة، ج 15، ص 267.
61. همان، ص 269.
62. بقره، 299.
63. بقره، 230.
64. از جمله اينکه طلاق هنگامي صحيح است که از زمان پايان آخرين عادت ماهانه، تا زمان وقوع طلاق، آميزشي بين زوجين روي نداده باشد (صفائي و…، مختصر حقوق خانواده، ص 223).
65. همان، ص 353.
66. «سرحوهن بمعروف» و «تسريح باحسن» بقره، 231 و 229.
67. «و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتيتموهن» نساء، 19.
68. فرجاد، آسيب شناسي اجتماعي…، ص 300.
69. ديماتئو، روان شناسي سلامت، ج 2، ص 534.
70. تايبر، بچه هاي طلاق، ص 10 – 40.
71. همان، ص 52 – 58.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

24 − 23 =