امامان و پيشوايان معصوم(علیه السلام) انسان هاي كامل و برگزيده اي هستند كه به عنوان الگوهاي رفتاري و مشعل هاي فروزان هدايت جامعه بشري از سوي خدا تعيين شده اند گفتار و رفتار و خوي و منش آنان ترسيم حيات طيبه انساني و وجودشان تبلور تمامي ارزش هاي الهي است. آنان به تعبير امام هادي(علیه السلام) اين چنيند: «معدن الرحمة وخزان العلم ومنتهي الحلم واصول الكرم وقادة الامم واولياء النعم وعناصر الابرار ودعائم الاخيار وساسة العباد واركان البلاد وابواب الايمان وامناء الرحمن وسلالة النبيين وصفوة المرسلين وعترة خيرة رب العالمين ومصابيح الدجي واعلام التقي وذوي النهي واولي الحجي وكهف الوري وورثة الانبياء والمثل الاعلي والدعوة الحسني وحجج الله علي اهل الدنيا والآخرة والاولي»، معدن رحمت، گنجينه داران دانش نهايت برد باري و حلم، بنيان هاي كرامت و ريشه هاي نيكان، عصاره و برگزيده پيامبران، پيشوايان هدايت، چراغ هاي تاريكي ها، پرچم هاي پرهيزگاري، نمونه هاي برتر و حجت هاي خدا بر جهانيان هستند.(مفاتيح الجنان ص 544)


بدون شك، ارتباط با چنين چهره ها و پيروي از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستيابي به كمال انسانيت و سعادت هر دو جهان است. پيشواي دهم(علیه السلام) يكي از پيشتازان دانش و تقوا و كمال است كه وجودش مظهر فضایل اخلاقي و كمالات نفساني و الگوي حق جويان و ستم ستمستيزان است.
امام هادي(علیه السلام) پيوسته تحت نظر حكومت هاي جور بود و سعي مي شد كه آن حضرت با پايگاه هاي مردمي و افراد جامعه تماسي نداشته باشد با اين حال آن مقدار از فضایل اخلاقي كه از او بروز كرده، دانشمندان و شرح حال نويسان و حتي دشمنان اهل بيت(علیه السلام) را به تحسين و تمجيد آن وجود الهي وا داشته است.(ابوعبد الله جنيدي) مي گويد: سوگند به خدا، او بهترين مردم روي زمين و برترين آفريده هاي الهي است.
«ابن حجر» در شرح حال آن حضرت مي نويسد: «وكان وارث ابيه علماً وسخاء» او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.(ائمتنا ج2ص252)
«متوكل» در نامه اي كه براي امام(علیه السلام) مي نويسد: امير المؤمنين عارف به مقام شما است و حق خويشاوندي را نسبت به شما رعايت مي كند و طبق آنچه مصلحت شما و خوانواده تان مي باشد عمل مي كن .
اينك به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق كريمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونه هايي را ياد آور ميشوم.

الف: انس با معبود

پيشوايان معصوم عليهم السلام در بالاترين درجه مقام شناخت حق تعالي قرار داشتند و همين درك و بينش عميق، آنان را به ارتباط و انس هميشگي با خدا واداشته و شعله هاي آتش عشق به معبود و وصال به حق بر جانشان شرر مي افكند و آرامش را از آنان سلب مي كرد.
امام هادي(علیه السلام) شب هنگام به پروردگارش روي مي آورد شب را با حالت خشوع به ركوع و سجده سپري مي كرد و بين پيشاني نورانيش و زمين جز سنگريزه و خاك حایلي وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تكرار مي نمود: الهي مسئ قد ورد وفقير قد فصد لا تخيب مسعاه وارحمه واغفر له خطأه.
بارالها! گنهكاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرارداده و از لغشش در گذر.(ائمتنا ج2 ص257، سيرة الامام العاشر علي الهادي ص55)
پارسايي و انس با پروردگار آنچنان نمودي در زندگي امام نقي عليه السلام داشت كه برخي از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگي ها و صفات والاي آن گرامي به ذكر اين ويژگي پرداخته اند، ابن كثير مي نويسد: كان عابداً زاهدا، او عابدي واراسته و زاهد بود.(الصواعق المحرقة ص207، البداية والنهاية ج11ص15)
يافعي مي گويد: كان متعبداً فقيهاً اماماً … ، او كمر همت به عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.
ابن عباد حنبلي نيز مي گويد: كان فقيهاً اماماً متعبداً … ، او فقيه و امام عابد بود.(تاريخ اجمالي پيشوايان (علیه السلام))

ب: سخاوت وجود

امامان معصوم(علیهم السلام) براي مظاهر دنيوي از جمله مال و ثروت ارزش ذاتي قایل نبودند و سعي مي كردند و به حداقل آن كه زندگي معمولي روزانه آنان را تامين كرده اكتفا كنند و آن بزرگواران را در راه انجام وظايف مردمي و اجتماعي ياري رساند بسنده كنند و مازاد آنرا در راه هايي كه موجب خشنودي خداوند بود صرف كنند.
يكي از اين راه ها انفاق به افراد تهيدست و نيازمند مي باشد. اين سياست خدا پسندانه مالي «كه در زندگي همه معصومين(علیه السلام) در سطح گسترده اي به چشم مي خورد» علاوه بر جنبه هاي معنوي و آثار اخروي، عامل مهمي در كاهش فقر و فاصله طبقاتي جامعه اسلامي و تاليف قلوب افراد و حفظ شخصيت و علاقه مند ساختن آنان به مكتب اهل بيت و جلوگيري از ارتباط گرفتن و نزديك شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتوی برخورداري ائمه(علیه السلام) از اين خلق نيكو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه اميد، و خانه شان نه تنها مركز نشر دانش، بلكه پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسان هاي مختلف بويژه آنان كه از راه دور آمده بودند، بود. اين مساله هم براي عموم مردم جا افتاده بود؛ به گونه اي كه وقتي فرد نيازمند و درمانده اي را مي ديدند او را به خانه امامان(علیه السلام) راهنمايي مي كردند، و هم براي خود افراد درمانده، بدين معني كه به محض مواجه شدن با مشكلي مستقيماً سراغ خانه امامت را مي گرفتند.
امام هادي(علیه السلام) همچون پدر بزرگوارش كانون سخاوت و كرم بود و گاهي مقدار انفاق به حدي از فزوني مي رسيد كه«ابن شهر آشوب» در مناقب مي نويسد: ابو عمر وعثمان بن سعيد و احمد بن اسحاق اشعري و علي بن جعفر همداني به نزد علي بن حسن عسكري رفتند احمد ابن اسحاق از وامي كه برگردنش بود نزد حضرت شكايت كرد؛ آنگاه امام به عمرو كه وكيلش بود؛ فرمودند: به او 30 هزار دينار و به علي بن جعفر نيز 30 هزار دينار بپرداز و خود نيز 30 هزار دينار برگير.
دانشمندي مانند ابن شهر آشوب پس از نقل آن مي گويد: اين مقدار انفاق، معجزه اي است كه جز پادشاهان از عهده كسي ساخته نيست و تاكنون اين مقدار انفاق را از كسي نشنيده ام.(مناقب ج4 ص409)
اسحاق جلّاب مي گويد: براي ابوالحسن گوسفندان زيادي خريدم سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد كه من آنجا را نمي شناختم سپس تمامي آن گوسفندان را بين كساني كه آن حضرت دستور مي داد توزيع كردم.(الكافي ج1ص498)
در روايت ديگر زمان خريد و توزيع گوسفندان روز «ترويه» ذكر شده است.(اعيان شيعه ج2ص37)
از اين روايت بر مي آيد كه آن حضرت در مسایل مالي و انفاق هاي جزیي نيز مسایل امنيتي و حفاظتي را رعايت مي كرده و اين بيانگر شدت محدوديت آن حضرت از سوي دستگاه حكومتي است با اين حال امام اين كار را تحت تاثير پوشش قرباني انجام داد تا هر گونه سوءظن را نسبت به خود از بين ببرد.

ج: حلم وبردباري

حلم و بردباري از ويژگی هاي مهمي است كه مردان بزرگ بويژه رهبران الهي كه بيشترين برخورد و اصطكاك را با مردم نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتوی اين خلق نيكو افراد بسياري را به سوي خود جذب كردند.
امام هادي(علیه السلام) همچون نياكان خود در برابر ناملايمات برد بار بود و تا جایي كه مصلحت اسلام ايجاب مي كرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت كنندگان بساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد مي كرد.
«بريحه عباسي» كه از سوي دستگاه خلافت به سمت پيشنمازي مكه و مدينه منصوب شده بود از امام هادي(علیه السلام) نزد متوكل سعايت كرد و براي او نوشت: اگر نيازي به مكه و مدينه داري علي بن محمد را از اين دو شهر بيرون كن زيرا او مردم را به سوي خود خوانده و گروه زيادي از او پيروي كرده اند.
بر اثر سعايت هايي پي در پي «بريحه» متوكل امام را از كنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعيد كرد. هنگامي كه امام(علیه السلام) از مدينه به سمت سامرا در حركت بود «بريحه» نيز او را همراهي كرد.
دربين راه بريحه رو به امام(علیه السلام) كرد و گفت: تو خود مي داني كه عامل تبعيد تو من بودم. با سوگندهاي محكم و استوار سوگند مي خورم كه چنانچه شكايت مرا نزد اميرالمؤمنين يا يكي از درباريان وفرزندان او ببري تمامي درختانت را (در مدينه) آتش مي زنم و محبان و خدمتكارانت را مي كشم و چشمه هاي مزرعه هايت را كور خواهم كرد و بدان كه اين كارها را خواهم كرد.
امام (علیه السلام) متوجه او شد و فرمودند: نزديك ترين راه براي شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خدا بردم و من شكايت از تو را كه بر خدا عرضه كردم نزد غير او از بندگانش نخواهم برد.
بريحه چون اين سخن را از امام ع) شنيد به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و ناله كرد و از او تقاضاي بخشش نمود. امام(علیه السلام) فرمودند: تو را بخشيدم.(اثبات الوصيه ص196و197)

د: هيبت وشكوه

امامان(علیهم السلام) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن كلمات و حكمت ذات مقدس حق و منبع تجليات و انوار خاصه او هستند. بر اين اساس از يك قدرت معنوي فوق العاده و نفوذ و هيبت خاصي برخوردارند. اين هيبت و عظمت خدادادي را در زيارت جامعه از زبان امام هادي(علیه السلام) چنين مي خوانيم:
طاطا كل شريف شريفكم، وبخع كل متكبر لطاعتكم، و خضع كل جبارلفضلكم، و ذل كل شيءٍ لكم
هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بيني به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني كرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.
روي اين جهت بارها اتفاق مي افتاد كه حاكمان جور در غياب امامان عليهم السلام تصميمات خطرناكي نسبت به آنان مي گرفتند ولي به محض روياروشدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، كابوس ترس و وحشت بر دل هايشان سايه مي افكند به گونه اي كه مجبور مي شدند از تصميم خود برگردند.
طبرسي در اعلام الوري به سند خود از امام محمد بن اشتر علوي نقل كرده است كه گفت: به همراه پدرم بر در سراي متوكل بوديم من در آن هنگام كودكي بودم و درميان گروهي از مردم از طالبين و عباسيان و جعفرين ايستاده بودم كه ناگهان ابوالحسن وارد شد. مردم همگي از مركب هاي خويش پايين آمدند تا آن حضرت به درون رفت.
يكي از حاضران از ديگري پرسيد! به خاطر چه كسي بيرون آمديم؟ به خاطر اين بچه، حال آنكه او از نظر سال از ما بزرگ تر و شريف تر نبود. به خدا سوگند ديگر به احترام او از مركوب خويش پايين نخواهم آمد پس ابوهاشم جعفري گفت: به خدا قسم كودكان چون او را مي بينند به احترام او پياده مي شوند هنوز ديري نگذشته بود كه آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را ديدند باز به احترام وي پياده شدند ابوهاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمي گفتيد ديگر به احترام او پياده نمي شويد؟ پاسخ دادند: به خدا قسم احترام خود را از دست داديم و از مركوب هاي خود پياده شديم.
زيد بن موسي چندين بار به «عمر بن فرج» گوشزد كرد و از او خواست كه وي را بر فرزند برادرش «امام هادي(علیه السلام)» مقدم بدارد و مي گفت: او جوان است و من عموي پدر او هستم و عمر سخن او را براي امام هادي(علیه السلام) نقل كرد. امام فرمود: يك بار اين كار را بكن فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان سپس ببين چه خواهد شد.
روز بعد عم” امام هادي(علیه السلام) را دعوت كرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به زيد اجازه ورود داد زيد در برابر امام(علیه السلام) بر زمين نشست.(اعيان الشيعةج7ص128)
چون روز پنج شنبه شد ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و درصدرمجلس بنشيند، سپس از امام خواست تا وارد شود امام(علیه السلام) داخل شد. هنگامي كه چشم زيد به امام(علیه السلام) افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده كرد از جايش برخواست و امام را بر جاي خود نشاند و خود در برابر او نشست.(اعلام الوري ص347)

هـ: امام ومشكلات مردم

ائمه(علیهم السلام) نه تنها در زمينه عبادي و بندگي خدا پيشگام بودند و هيچ كس در اين ميدان گوي سبقت را از آنان نربود بلكه در زمينه هاي اجتماعي و رسيدگي به كمبودها و مشكلات مردم و برطرف كردن گرفتاري هاي آنان نيز پيشگام بودند به گونه اي كه كسي از در خانه آنان نااميد باز نمي گشت.
تاريخ نام افرادي زيادي را كه براي حل مشكل و رفع گرفتاري خود به پيشواي دهم(علیه السلام) مراجعه كرد ه و از محضر آن حضرت با خشنودي بازگشته اند، ثبت كرده است. كه در اين مجال به يك نمونه اشاره مي گردد:
محمد بن طلحه نقل مي كند: امام هادي(علیه السلام) روزي براي كار مهمي سامرا را به مقصد دهكده اي در اطراف ترك كرد در اين فاصله عربي سراغ آن حضرت را گرفت به او گفته شد: امام(علیه السلام) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهكده حركت كرد وقتي به محضر امام(علیه السلام) رسيد گفت: من اهل از كوفه و از متمسكان به ولايت جدت امير مؤمنان(علیه السلام) هستم ولي بدهي سنگيني مرا احاطه كرده است چندان كه قدرت تحمل آنرا ندارم. و كسي را جز شما نمي شناسم كه حاجتم را برآورد.
امام(علیه السلام) پرسيد: بدهكاريت چقدر است؟ عرض كرد: حدود 10 هزار درهم.
امام(علیه السلام) او را دلداري داد و فرمود ناراحت نباش مشكلت حل خواهد شد. دستوري به تو مي دهم عمل كن و از اجراي آن سر متاب: اين دستخط را بگير هنگامي كه به سامرا آمدي مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه كن هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در اين باره كوتاهي كني.
پس از بازگشت امام(علیه السلام) به سامرا مرد عرب در حالي كه عده اي از اطرافيان خليفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند وارد شد و ضمن ارایه نوشته امام(علیه السلام) به آن حضرت با اصرار، دين خود را مطالبه كرد.
امام(علیه السلام) با نرمي و ملايمت و عذرخواهي از تاخير آن، از وي مهلت خواست تا در وقت مناسب آنرا پرداخت كند ولي مرد عرب همچنان اصرار مي كرد كه هم اكنون بايد بپردازي.
جريان به متوكل رسيد. دستور داد 30 هزار دينار به امام(علیه السلام) بدهند. امام(علیه السلام) پول ها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پول ها را گرفت و گفت خدا بهتر مي داند كه رسالتش را در چه خانداني قراردهد.(بحارالانوار ج50ص175 الفصول المهمة ص278)

منبع: تارنمای امام هادی(علیه السلام)

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 + = 20