بي‌شك آرامش يكي از ضروري‌ترين شاخص‌هاي زندگي سالم است كه بايد براي تحقق آن از همه عوامل و ظرفيت‌ها بهره جست. اين مقاله به بررسي نقش عفت و حيا در پيدايش و بقاي آرامش در زندگي زناشويي مي‌پردازد. هدف اين نوشتار معرفي انواع عفت و حيا، با توجه به پيامدها و آثاري كه به دنبال دارد، و اينكه شاخص عفت و حيا، يكي از پراثرترين عوامل براي رسيدن به آرامش و سكون در زندگي زناشويي است…

نویسنده : علي حسين‌زاده*

چكيده

بي‌شك آرامش يكي از ضروري‌ترين شاخص‌هاي زندگي سالم است كه بايد براي تحقق آن از همه عوامل و ظرفيت‌ها بهره جست. اين مقاله به بررسي نقش عفت و حيا در پيدايش و بقاي آرامش در زندگي زناشويي مي‌پردازد. هدف اين نوشتار معرفي انواع عفت و حيا، با توجه به پيامدها و آثاري كه به دنبال دارد، و اينكه شاخص عفت و حيا، يكي از پراثرترين عوامل براي رسيدن به آرامش و سكون در زندگي زناشويي است. در ميان انواع عفت، به خصوص عفت در روابط جنسي نقشي بي بديل بر آرامش در زندگي دارد. روش اين پژوهش، روش تبيين و تحليل با تكيه بر متون ديني است. اجمالاً، يافته‌هاي پژوهشي نشان مي‌دهد كه عفت و حيا در ايجاد و تثبيت آرامش در زندگي نقش عمده اي دارد. البته براي تحقق اين ويژگي، بايد از مهارت‌هايي بهره جست كه توجه به آنها براي همگان ضروري است.

مقدمه

آنچه در اين تحقيق مورد بررسي و تحليل است، آثار و پيامدهايي است كه بر اساس عفت و حيا در زندگي پديد مي‌آيد. براي دستيابي به اين هدف، لازم است افراد مهارت‌هايي، داشته باشند. اين مسئله به قدري مهم است كه در منابع اسلامي بر ازدواج با زنان عفيف تأكيد فراوان شده است. خداي متعال در مقام تكلم با حضرت آدم†، پس از آنكه سعادت را در گرو تبعيّت از رسول خداˆ معرفي مي‏كند، به آدم† سفارش مي‏كند كه عهد مرا بپذير و آن را جز در اصلاب مردان پاك و ارحام زنان طاهره، طيب و عفيف به وديعت مگذار.
سؤالاتي كه در اين زمينه مطرح است و آن اينكه انواع حيا كدامند؟ كداميك از آنها در سلامت زندگي نقش مثبت دارد. از ميان عوامل مثبت، كداميك از اهميت بيشتري برخوردارند؟ آثار حيا چيست؟ چه مهارتي براي رسيدن به آرامش در زندگي لازم است؟
در اين زمينه، استاد مرتضي مطهري در كتاب مسئله «حجاب» به عفت و حيا اشاره كرده اند. همچنين كريس ال كلينكه در كتاب «مهارت‌هاي زندگي» به مهارت‌هايي براي رسيدن به آرامش اشاره كرده‌اند. اين تحقيق، در صدد بررسي عفت و حيا، انواع و آثار آن و مهارت‌هاي لازم براي تحقق آن است. به طور طبيعي، ابتدا مفهوم آن را مورد بررسي قرار مي‏دهيم:

مفهوم «عفت» و «حيا»

«عفت» در لغت به معناي حفظ نفس از تمايلات و شهوت نفساني آمده است «حيا» نيز به حفظ نفس از ضعف، نقص و دوري از عيب و امور پست معنا شده است. همان طور كه «تمايلات نفساني» به اختلاف اشخاص و موارد متفاوت است، عفت و حفظ نفس از آنها نيز متفاوت خواهد بود. بنابراين، عفّت فقير به اين معنا است كه او به آنچه به دست مي‏آورد، قانع باشد و نفس خود را از تمايلات و شهوات باز دارد، به گونه‏اي كه خلاف آن به فعليّت نرسد. «نفاق شما بايد براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته‏اند و نمي‏توانند به مسافرت بروند و از شدت خويشتنداري، افراد ناآگاه آنان را بي‏نياز مي‏پندارند».( بقره: 273)؛ اما «عفاف در فرد غني و بي‏نياز، به حفظ نفس از شهواتي است كه ممكن است از ثروت او ناشي شود: «هر كس كه بي‏نياز است، خودداري كند و عفّت پيشه سازد.» (نساء: 6)
«تعفّف» در موردي كه فرد از امكان ازدواج برخوردار نيست، به معناي خودداري از شهوت نفس با استفاده از راههاي گوناگون است. «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لايَجِدُونَ نِكاحاً…»؛ (نور: 33) تعفف در زنان سال خورده به حفظ نفس آنان از امور مورد علاقه ايشان همچون آرايش و ظاهر ساختن زينت‏ها است. اينان گرچه مجاز به كشف حجاب، البتّه بدون تبرّج و خود نمايي هستند، ولي باز اگر عفّت پيشه كنند بهتر است.(نور: 33)
در روايات حضرات معصومين‰ نيز علاوه بر تأكيد بر اهميت «عفت» به طور عام، بر خصوص خودداري از شهوت شكم و غريزه جنسي تأكيد ويژه‏اي شده است. به عنوان نمونه، امام باقر† فرمودند: «ما من عبادة افضل عندالله من عفة بطن و فرج» اين امر نشانگر آن است كه بيشترين آسيب پذيري انسان از ناحيه خواسته‏هاي اقتصادي و جنسي او است. چنان كه رسول خداˆ فرمودند: «بيشترين لغزش به سوي آتش، از طريق دو ميان تهي است: يكي شكم و ديگري دامن».
عفت و حيا نقش بسيار مهمي در نيل انسان به رشد و كمال دارد. امير المؤمنين† در وصيّت به فرزندش محمد بن حنفيه مي‏فرمايد: «من لم يعط نفسه شهوتها اصاب رشده؛ كسي كه به خواسته نفسش تن ندهد، موجب رشد آن شده است».
به همين دليل، عفت و حيا در سازگاري همسران مؤثر است، به طوري كه رسول خداˆ يكي از ويژگي‏هاي بهترين زنان را عفت آنان بر شمرده، فرموده‏اند: «بهترين زنان شما، زنان عفيفه‌اند» اين معنا، به تعابير ديگري نيز از معصومان‰ روايت شده است علاوه بر تأكيد عام روايات، كه مرد و زن را در بر مي‏گيرد، تأكيد خاصي در باره عفت و حياي زنان وارد شده است. اينك اين سؤال به ذهن تبادر مي‏شود كه دليل تأكيد ويژه اسلام در خصوص عفت و حياي زن چيست؟

اهميت عفت جنسي زن

در خصوص ريشه اخلاق جنسي زن، از قبيل حيا و عفاف و از آن جمله، تمايل به ستر و پوشش خود از مرد، نظرياتي ابراز شده كه دقيق‏ترين آنها از ديدگاه شهيد مطهري اين است. از نظر وي، حيا، عفاف، ستر و پوشش تدبيري است كه خود زن با يك نوع الهام براي گران‌بها كردن و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش به صورت فطري و با يك حسّ مخصوص دريافته است كه از لحاظ جسمي نمي‏تواند با مرد برابري كند. از سوي ديگر، نقطه اميد خود را در همان نيازي يافته است كه خلقت الهي در وجود مرد نهاده است؛ او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيت و مطلوبيت قرار داده است. وقتي كه زن مقام و موقعيت خود را در برابر مرد يافت و نياز او را در برابر خود دانست، به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد متوسل مي‏شود. استاد شهيد به نقل از ويل دورانت مي‏افزايد:
خودداري از انبساط و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شكار مردان است. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حيا است و بي آن كه بداند، حس مي‏كند كه اين خودداري ظريفانه از يك لطف و رقّت عالي خبر مي‏دهد. … مولوي عارف نازك انديش و دوربين، در باره تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن، در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز، مثلي لطيف مي‏آورد و آنها را به آب و آتش تشبيه مي‏كند و مي‏گويد: مرد همانند آب و زن همانند آتش است. اگر حايل از ميان آب و آتش برداشته شود، آب بر آتش غلبه مي‏كند و آن را خاموش مي‏سازد، اما اگر حايلي ميان آن دو بر قرار شد، مثل اينكه آب را در ديگي قرار دهند و آتش را زير آن روشن كنند، آن وقت است كه آتش آب را تحت تأثير قرار مي‏دهد و اندك اندك آن را گرم مي‏كند و احياناً جوشش و غليان در آن به وجود مي‏آورد تا آنجا كه سراسر وجودش را به بخار تبديل مي‏سازد. از اين رو است كه رسول خداˆ در عين ستايش از صفت حيا براي عموم، آن را براي زنان نيكوتر دانسته و فرموده‏اند: «الحياء حسن لكنّه في النساء احسن» و بدترين زنان را كساني دانسته‏اند كه از اين ويژگي سرمايه كمتري دارند: «شر نسائكم… القليلة الحياء».
ويژگي عفت و حيا عاملي بسيار مؤثر در حفظ و ارتقاي موقعيت و شخصيت زن و نيز گرايش مرد به سوي زن است و اما ناگفته نماند كه حياي زن نسبت به مردان بيگانه ارزشمند است؛ يعني به همان نسبت كه عفّت و حياي اجتماعي زن، موجب ارتقاي سطح سازگاري همسران مي‏شود، وجود حياي احمقانه در ارتباط متقابل ميان زن و شوهر نيز زمينه ناسازگاري آنان مي‏شود. حيايي كه منشأ پيدايش سازگاري است، نوعي خاص است كه از آن به «حياي عاقلانه» تعبير مي‏شود. حيايي برخاسته از دانايي، نه حيايي كه پيامد ناداني است. در بعضي از روايات از اين ويژگي با عنوان «حياي قوّت» ياد شده است. در حقيقت، آنچه موجب مي‏شود يك رفتار نامناسبي انجام نگيرد، نيروي فراوان فرد است كه اجازه بروز رفتار را نمي‏دهد. به همين جهت، آن را «حياي قوّت» ناميده‏اند. اما چنان كه بر اساس ناتواني و سستي، رفتاري حذف شود، حالت موجود را «حياي ضعف» مي‏گويند. در منابع ديني ما از اين نوع حيا تمجيد نشده است.
امام صادق† مي‏فرمايند: «بهترين زنان شما كسي است كه چون با همسرش خلوت كند، جامه حيا از خود بركند و چون بپوشد و همراه او شود، زره حيا را بر تن كند».
حضرت بهترين زن را كسي مي‏داند كه چون جامه بپوشد و از خانه بيرون رود، لباسي از حيا و عفت بر تن كند كه مانند سپر و زره حافظ او باشد؛ يعني چنان با وقار و سنگين راه برود كه تيرهاي نظر جوانان هرزه، اجازه ورود به شخصيت او را نداشته باشد. ولي در خلوت با شوهر، هر گونه ظرافت كاري، طنّازي و عشوه گري براي زن نه تنها جايز، بلكه بهتر است. بهترين زن مسلمان زني است كه در زمان خلوت با شوهرش، خوش زبان و شيرين حركات باشد. چيزي كه زن را در رديف بهترين زنان مسلمان قرار مي‏دهد، همين است كه بتواند اين دو حالت به ظاهر متناقض را در وجود خود حفظ كند. خلاصه آنكه، زن بايد لباس رزم و بزم خود را بشناسد و هر يك را در جاي خود بپوشد.

آشنايي با مظاهر عفت جنسي

با بررسي منابع اسلامي در مي‏يابيم كه عفت و حياي جنسي، داراي نمودهاي فراواني است. در اينجا، برخي از اين نمودها و مظاهر را پي مي‏گيريم:

الف) عفت در روابط جنسي

مهم‏ترين شاخصه عفت، مهار شهوت در روابط جنسي است. در روايات متعددي پس از معرفت خداوند، پاكدامني در اين گونه روابط، برترين فضليت به حساب آمده است.
امام زین العابدین† می‌فرماید: «ما من شي‏ء احبّ الي الله بعد معرفته من عفّة بطن و فرج».
خداي متعال در قرآن كريم، منحصر ساختن برقراري روابط جنسي را به همسر يا كنيز، از جمله ويژگي‏هاي مردان با ايمان ذكر مي‏كند و مي‏فرمايد: «مؤمنان رستگار شدند…، آنان كه دامن خود را از آلوده شدن به بي‏عفّتي حفظ مي‏كنند و تنها با همسران و كنيزان خود آميزش جنسي دارند. پس به بهره‏گيري از آنان ملامت نمي‏شوند». (مؤمنون: 5 و 6) در جاي ديگر، قرآن كريم افرادي را كه شرايط ازدواج برايشان مهيا نيست، به عفّت فرا مي‏خواند و آنان را از آلودگي در روابط جنسي باز مي‏دارد: «و كساني كه امكاني براي ازدواج نمي‏يابند، بايد پاكدامني پيشه كنند».(نور: 33)

ب) عفت در پوشش

نمود ديگر عفّت، رعايت پوشش كامل است. خداي متعال در آيات متعددي ويژگي‏هاي پوشش كامل زنان مسلمان را برمي‏شمارد. اهميت توجه به پوشش براي بانوان از آنجا روشن مي‏شود كه خداي متعال، پس از آنكه ضرورت پوشش را مطرح مي‌سازد، زنان سال خورده‏اي را كه اميد به ازدواج ندارند، به كشف حجاب (البته بدون تبرّج و خود نمايي) مجاز مي‌سازد. ولی با این حال، مي‌فرمايد: «اگر آنها نيز (با پوشش خود) عفت پيشه كنند، براي خودشان بهتر است».(نور:60)

ج) عفت در خود نمايي

خويشتن داري از تبرّج و خود نمايي مصداق ديگر عفت و حيا است. قرآن كريم، علاوه بر آن كه در آيه 33 سوره احزاب، عموم زنان را از خود نمايي نهي كرد، در آية 60 سوره نور، زنان سال خورده را مجاز به برداشتن لباس‏هاي رويين همچون چادر و روسري مي‌سازد، ولي اين حكم را به پرهيز از آرايش و تبرج منوط مي‌سازد. از اين آيه، شايد بتوان در تحريك جنس مخالف برای تبرّج تأثير بيشتری نسبت به كشف حجاب استفاده كرد.

د) عفت در نگاه

امام سجاد† خويشتن داري و فروبستن از نگاه حرام را از ديگر مصاديق عفت برشمرده‏اند. آن حضرت، در مقام دعا براي همسايگان و دوستان خود عرضه مي‏دارند: «و اجعلني اللهم…؛ خدايا، مرا آن گونه قرار بده كه چشم خود را از آنها، از روي عفّت ببندم».
امير المؤمنين† نيز نشانه ورع و پارسايي فرد را عفت او در نگاه دانسته و فرموده‏اند: «و من ورعه عفة بصره و عفة بطنه؛ از تقواي شخص عفت او در نگاه و شكم است».

ه‍ ) عفت و حيا در راه رفتن

قرآن كريم با ستايش از طرز راه رفتن دختر حضرت شعيب† در معابر عمومي و در برابر نامحرم مي‏فرمايد: «يكي از آن دو دختر به سراغ موسي آمد در حالي كه با نهايت حيا قدم برمي‏داشت».(قصص: 25).
دقت در روايت فوق نشانگر اين نكته است كه پرهيز از اختلاط با نامحرم از ديگر ويژگي‏هاي زنان و مردان با حيا و عفيف محسوب مي‏شود. خداوند متعال در نقل آن فراز از داستان حضرت موسي† كه به دروازه شهر مدين رسيده بود، داستان دو زن را يادآور مي‏شود كه كمي دورتر از مرداني كه براي آب دادن به دام‏هاي خود اطراف چاه حلقه زده بودند و تنها به جمع و جور كردن گوسفندانشان مشغول بودند. وقتي حضرت موسي† داستان آنان را جويا مي‏شود، آنها مي‏گويند: تا زماني كه مردان از دور چاه پراكنده نشوند (و ما نتوانيم بدون اختلاط با مردان گوسفندانمان را سيراب سازيم) به آب كشي نمي‏پردازيم. (قصص: 23) اين آيه مهر تأييدي بر دوري از اختلاط ميان مردان و زنان است.

آثار عفت و حيا در سازگاري همسران

در اينجا آثار جنبه‏هاي گوناگون حيا و عفت را در سازگاري همسران و تحكيم خانواده مورد بررسي قرار مي‌دهيم. اين آثار عبارت‌اند از:

الف) وفاداري به همسر

ويژگي عفت و حيا، همسر را در حفاظي قرار مي‏دهد كه او را از ارتكاب هر عمل زشت منافي با شؤون انساني باز مي‏دارد. چنين همسري هرگز اجازه خيانت به همسر را به خود نمي‏دهد. طبيعتاً امانت‏دار بودن همسر، از عوامل بسيار مؤثر در ايجاد صلح و سازش در نظام خانواده است. همان گونه كه «خيانت» از زمينه‏هاي بسيار تأثيرگذار در فرايند تزلزل بنياد خانواده محسوب مي‏شود. حضرت موسي† در سؤالي از خداوند متعال پرسيد: «خداوندا، پاداش كسي كه به جهت حيا از تو خيانت را رها مي‏كند، چيست؟ خداوند فرمود: پاداش او امنيت در روز قيامت است».
روايت فوق نشانگر آن است كه يكي از آثار حيا، ترك خيانت است.
در روايت ديگري از سلمان نقل شده است: «هر گاه خداوند اراده كند بنده‏اي را هلاك كند، لباس حيا را از تن او مي‏كَند. پس وقتي لباس حيا از او كَنده شد، خيانت مي‌كند و مورد خيانت قرار مي‌گيرد و چون اين گونه شد، امانت از او رخت بر مي‏بندد و وقتي امانت از او برداشته شد، جز خشونت و سنگ دلي از او نمي‏بيني».
اين روايت بي‏حيايي را زمينه‏ساز خيانت، خيانت را ملازم با امانتدار نبودن و امانتدار نبودن را موجب خشونت و درشت خويي دانسته است، هر يك از موارد فوق، خود به تنهايي براي سست كردن بنياد خانواده كافي است.

ب) احساس نياز به همسر

محدوديت‏هايي كه اسلام در زمينه روابط جنسي وضع كرده، زمينه‌ساز اين است كه فرد به همسر خود، به عنوان تنها تأمين كننده نيازهاي جنسي نگاه كند و خود را از وجود او بي‏نياز نبيند. آن گاه كه مرد عفت و حيا را در نگاه، گفتگو و روابط جنسي با نامحرمان مراعات نمي‏كند، در حقيقت بخشي از نياز غريزي خود را از مسير غيرهمسر شرعي تأمين كرده است. اين پديده، علاوه بر آن كه موجب مي‏شود تا فرد احساس نياز كمتري به همسر خود داشته باشد، گاه موجب مي‏شود كه فرد همسر خود را با ديگران از لحاظ زيبايي و ساير جذابيت‏ها مقايسه و از داشتن چنين همسري احساسي ناخوشايند پيدا كند. اما هنگامي كه مرد با مراقبت از خويش، لذت‏ها و كام جويي‏هاي گوناگون جنسي را به همسر خود منحصر ساخت و اجتماع را محل كار و تلاش قرار داد، پس از انجام فعاليت‏هاي روزانه، با شوقي وصف ناپذير در انتظار ملاقات با همسر و تأمين نيازهاي عاطفي و غريزي خويش به آغوش خانواده باز مي‏گردد. چنين زني كه، علاوه بر غرايز مذكور، حس خود نمايي و تبرّج خويش را نيز به همسر شرعي خود منحصر مي‏سازد، در اشتياق بازگشت همسر به منزل لحظه شماري مي‏كند و با آراستگي جنسي و روحي، مهر و محبت همسر را به انحصار خود در مي‏آورد. سازگاري مهم‏ترين مشخصه چنين خانواده‏اي به شمار مي‏رود.
از اين‌رو، رسول اكرمˆ در بيان ويژگي‏هاي بهترين زن به اين خصوصيت اشاره مي‏كند: «زن عفیف، زني است كه در برابر شوهرش با تبرج و زينت و در برابر ديگران پاكدامن و با حيا ظاهر شود». و بدترين زن را كسي مي‏داند كه: «المتبرجه… در مقابل شوهر بي‏ميل و در مقابل ديگران با تبرج و زينت حاضر شود».

ج) محبت

ثمرة ديگر حيا، كه به دنبال نتايج قبلي حاصل مي‏شود، ايجاد علاقه و محبت ميان همسران است. از اين رو، امير المؤمنين† پس از ذكر برخي از لوازم حيا، محبت را از ديگر آثار آن بر شمرده و فرموده‏اند: «حياء موجب محبت است»

د) ايجاد و تثبيت احترام و موقعيت

با كَنده‌شدن پوشش حيا، خيانت زندگي را فرا مي‏گيرد و برخوردهاي خشن بر زندگي سايه مي‏افكند. نه تنها انسان با شيطان همراه، بلكه خود نمونة يك شيطان مي‏شود كه قالب و قيافه انساني دارد. چنين همسري با شيطان بزرگ همدست و شريك است. اساساً بر او مهم نيست ديگران دربارة او چه قضاوتي دارند. بي‏مبالاتي زندگي او را فرا مي‏گيرد. تعهد و پايبندي به زندگي براي او معنا و مفهومي ندارد. چنين كسي براي خدا نيز قابل تحمل نيست، چه رسد كه همسرش او را تحمل كند. و براي خود حرمتي باقي نمي‏گذارد. از اين‌رو، خداوند نيز او را محترم نمي‏شمارد.
همسران بايد براي يكديگر از جايگاه عظمت و كرامت ويژه‏اي برخوردار باشند. اين مهم از پاسداري اين خصلت و پايداري آن حاصل مي‏گردد.

عوامل ايجاد و تثبيت حياي همسر

در پايان اين بحث و پس از بيان نقش و اهميت عفت و حيا در روابط ميان همسران، مناسب است به برخي از راه‌كارهايي كه دين به منظور ايجاد و تثبيت حيا ارائه كرده است، اشاره شود:

الف) آراستگي

نظافت و آراستگي همسر از جمله اموري است كه زمينه ساز تحقق حياي همسر است. روايت زير به خوبي اين نقش را تبيين مي‏كند. حسن بن جهم مي‏گويد: «خدمت حضرت كاظم† رسيدم و گفتم: قربانت گردم، آيا خضاب كرده‏اي؟ حضرت فرمود: بله، آمادگي و زينت مرد باعث پاكدامني زن مي‏شود. زن‏ها به دليل اين كه مردانشان زينت نمي‏كنند، عفت خود را از دست مي‏دهند». و نيز در روايت آمده است: گروهي نزد امام باقر آمدند در حالي كه، ايشان را خضاب كرده ديدند. حضرت فرمود: «من زنان خود را دوست دارم و خود را براي آنها آماده مي‏كنم».
حاصل روايات اين است كه پيرايش، آرايش و ارتباط مطلوب از عوامل ايجاد و حفظ عفت همسر و زمينه سازگاري همسران به شمار مي‏رود.

ب) غيرت

«غيرت» به معناي نفرتي طبيعي است كه از بخل مشاركت ديگران در امر مربوط به محبوب فرد ناشي مي‏شود. از جمله محبوب‏ترين افراد بشر براي انسان، خود او و وابستگان نزديك او از جمله همسر و فرزند است. فرد غيور از آنجا كه به خود علاقه‏مند است، اجازه مشاركت به ديگران درباره خود را نمي‏دهد و اين غيرت، او را به عفت رهنمون مي‏سازد. امام علی† می‌فرماید: «ارزش هر كس به اندازه همت او…. و عفتش به اندازه غيرت او است». مرد از آنجا كه به همسر خود علاقه‏مند است، به ديگران اجازه مشاركت در امور مربوط به او را نمي‏دهد. فردي كه به عفت همسر خود اهميت نمي‏دهد، تا جايي كه او به اعمال منافي عفت رو مي‏آورد، بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد. غيرت و توجه به عفت و پاكدامني همسر زمينه ساز حفاظت از آلودگي‏هاي مختلف و موجب سازگاري هر چه بيشتر او خواهد شد.
البته نبايد فراموش كرد كه، به همان ميزان كه غيرت در جايگاه خود در عفت همسر مؤثر است، غيرت نشان دادن در غير جايگاه درست آن، در دوري آنان از عفاف و پاكدامني تأثير گذار خواهد بود. از اين‌رو، امير المؤمنين† در وصيت به امام حسن† آن حضرت را از غيرت در غيرجايگاه خود برحذر داشته، آن را موجب انحراف و بيماري مي‌دانند.

مهارت‏هاي برخورداري از حيا

الف) كنترل دروني

افرادي كه مسئوليت وقايعي را كه براي آنها اتفاق مي‏افتد مي‏پذيرند، «دروني‏ها» ناميده مي‏شوند؛ زيرا آنها داراي كانون كنترل دروني هستند. به عكس، كساني كه معتقدند بيشتر مسايلي كه برايشان اتفاق مي‏افتد، خارج از كنترل آنها است، «بيروني‏ها» ناميده مي‏شوند.
بسياري از مشكلاتي كه براي افراد پيش مي‏آيد، به اين دليل است كه براي مصون ماندن از مشكلات، به دنبال كنترل كننده‏هايي از بيرون هستند تا از بروز مشكل جلوگيري كنند و عموماً اين انتظار پاسخ مثبتي را به همراه ندارد. در نتيجه، فرد گرفتار مي‏شود. به عنوان مثال، افرادي كه در سنين ازدواج قرار گرفته‏اند، احساس مي‏كنند ساختار اجتماعي براي يك وصال مطلوب آلوده است و براي مقابله با اين آلودگي بايد توسط كنترل كننده‏هاي بيروني، كه شامل حكومت، قوانين اجتماعي، پدر و مادرها، سنت‏هاي اجتماعي جديد و… مي‏شود، راهي انديشيده شود تا ديگر آلودگي وجود نداشته باشد. چنان چه اين كنترل اجرا نشود، راهي جز تن در دادن به آلودگي نيست. با اين نگاه، طبيعي است كه حياي مطلوب از جامعه رخت بر مي‏بندد؛ چرا كه انتظار مي‌رفت با كنترل‏هاي بيروني، حيا در جامعه راه پيدا كند، اما اين كنترل‏ها توفيق اجرا نيافتند امّا چنان چه انسان از كنترل دروني برخوردار باشد، مسئوليت كارها را خود به عهده مي‏گيرد و از طريق روش مسئله‌گشايي، كه در آينده از آن سخن خواهيم گفت، بر اساس توانايي خود به مقابله با مشكل برمي‏خيزد.
در زواياي مختلفي از زندگي، مي‏توان «دروني‏ها» را با «بيروني‏ها» مقايسه كرد:
الف. «دروني‏ها» از پيشرفت بيشتري برخوردارند؛ زيرا آنها در مقابل شكست‏ها و محروميّت هايشان واكنش كمتري از خود نشان مي‏دهند و از موفقيت‏هايشان نيز احساس رضايت شخصي بيشتري دارند، امّا «بيروني‏ها» به دليل انتظاراتي كه از ديگران دارند و آنها را مسئول شكست‏ها مي‏دانند، واكنش منفي بيشتري نشان مي‏دهند و موفقيّت‏ها را نيز از خودشان نمي‏دانند تا احساس فوق العاده‏اي داشته باشند.
ب. «دروني‏ها» وقتي با رويدادهاي تنش زاي زندگي روبه رو مي‏شوند، براي مقابله با آن، تمايل دارند كه خودشان با روش مسئله گشايي با رويدادهاي تنش زاي در معرض كنترل مقابله كنند. در حالي كه، «بيروني‏ها» عمدتاً حتي نسبت به رويدادهاي قابل كنترل از طريق تخيّل و تفكر آرزومندانه و انتظار از ديگران واكنش نشان مي‏دهند.
ج. «دروني‏ها» بيشتر مستقل هستند و در قبال رويدادهاي زندگي و سلامت جسمي و رواني خود، مسئوليت بيشتري مي‏پذيرند. در حالي كه، «بيروني‏ها» نقش تأمين سلامت را براي ديگران قائل هستند و بر اين اساس، خودشان احساس مسئوليت نمي‏كنند.
د. «دروني‏ها» در ارزيابي اوليه، كه به بررسي رويداد مي‏پردازند، رويدادهاي تنش زا را به عنوان تهديد كننده‏ها نمي‏نگرند، بلكه آنها را مشكلات حل شدني تلقّي مي‏كنند و در ارزيابي ثانويّه، كه به بررسي حلّ مشكل مربوط است، اميد بخش مي‏نگرند؛ چرا كه مي‏دانند مهارت‏هاي مقابله‏اي را خود در اختيار دارند. بر خلاف «بيروني‏ها»، كه رويدادها را به عنوان تهديد مي‏نگرند و در برابر آن واكنش هيجاني (عصبانيت) يا اجتنابي (دوري از روابط) را انتخاب مي‏كنند. آنها به دليل اينكه نسبت به زندگي نگرش مقابله‏اي ندارند، به دشواري مي‏توانند به طور فعّال و با اتّكا به خود، به مشكلات زندگي واكنش نشان دهند.
وقتي «دروني‏ها» را با «بيروني‏ها» در باورهايشان مقايسه مي‏كنيم، مي‏بينيم كه دروني‏ها معقتدند:
ـ سرانجام افراد در دنيا احترامي را كه شايسته آن هستند، به دست مي‏آورند.
ـ موفقيت نتيجه تلاش زياد است و شانس نقش كمتري در موفقيّت افراد دارد.
ـ بدبختي و محروميّت افراد غالباً نتيجه اشتباهات خود آنها است.
ـ ميان تلاش و نتيجة مطلوب رابطه مستقيمي وجود دارد.
ـ كساني كه نمي‏توانند كاري كنند تا ديگران آنها را دوست داشته باشند، نمي‏دانند چگونه با ديگران همراه شوند.
امّا بيروني‏ها بيشتر بر اين باورند كه،
ـ بيشتر اوقات، ارزش فرد هر قدر هم كه تلاش و كوشش كند، ناشناخته مي‏ماند.
ـ به دست آوردن يك شغل خوب، بيشتر به شرايط زماني و مكاني بستگي دارد.
ـ بسياري از رويدادهاي ناخوشايند زندگي مردم به علّت بدشانسي است.
ـ ما هر قدر هم كه سعي كنيم، باز هم ديگران از ما خوششان نمي‏آيد. سعي و تلاش براي راضي كردن مردم چندان فايده‏اي ندارد. اگر قرار است آنها از ما خوششان بيايد، به طور اتفاقي خوششان مي‏آيد.
ممكن است گفته شود، براي برخورداري از حياي مطلوب در امور فردي، خودكنترلي يا به عبارت ديگر، كنترل دروني بسيار مؤثر است. امّا در امور اجتماعي اين نوع كنترل چه نقشي ايفا مي‌كند؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً، مجموعه اين كنترل‌هاي دروني يك جامعه را مي‌سازد؛ زيرا جامعه يك هويت مستقلي از افراد ندارد . ثانياً، هر فردي به اندازه كنترل دروني خود به ظهور و بروز حيا در جامعه كمك مي‌كند. گرچه نمي‌تواند چهرة كلي جامعه را تغيير دهد. ثالثاً، به اين نكته بايد توجه داشت كه نبايد مجموعه واقعيت‏ها را ناديده گرفت. درست است كه ما نسبت به همه رفتارهاي فردي خود مسئول هستيم. اما بالاخره در جهان امروز رويدادهاي اجتماعي فراواني رخ مي‏دهد كه نمي‏توان آنها را كنترل نمود. سرزنش كردن خود به خاطر وقايع، حوادث و اتفاقاتي كه پيرامون ما رخ مي‏دهد، با اين تعبير كه ما شرم مي‏كنيم و اين حوادث را ناكامي خود مي‏دانيم، چندان واقع‏بينانه نيست. چنانكه ما وظايف خود را در محدودة فردي براي جامعه انجام داده باشيم، نبايد خود را سرزنش كنيم. فجايع يا محروميت‏هاي اجتماعي گرچه دلخواه ما نيست و مي‏خواهيم آن را تغيير دهيم، امّا ما مسئول آنها نيستيم و همه چيز، آن گونه كه ما مي‏خواهيم، اتفاق نمي‏افتد. پس بهترين سبك مقابله در چنين موقعيتي اين است كه رويدادهاي اجتماعي خارج از قدرت خويش را به عنوان واقعيّت اجتماعي موجود بپذيريم و با استفاده از كانون كنترل دروني خود، منطبق‏ترين راه را براي سازگاري مطلوب با امري كه دل‌خواه ما نيست، پيدا كنيم.

ب) مسئله گشايي

كسي كه مي‌خواهد عفت خود را حفظ نمايد، بايد احساس توانمندي و اعتماد به نفس را داشته باشد تا مبادا عفت و حياي خود را نوعي ناتواني يا خجالت منفي قلمداد كند. اگر آن را ضعف خود به حساب آورد، قطعاً حيا و عفت خود را از دست خواهد داد. بالا بودن عزّت نفس، اطمينان به انتخاب مسير صحيح و نگاه جامع فرد عفيف او را كمك مي‌كند كه هيچ‌گاه در حقانيت و مطلوبيت راهش دچار شك و ترديد نشود. مسئله‌گشايي، يك مهارت مقابله‏اي كاربردي است كه موجب اعتماد به نفس مي‏شود. بر اين اساس، در وجود فرد احساس شايستگي و تسلط تقويت مي‏شود.
مسئله‌گشايي داراي پنج مرحله است:

ادراك خويشتن؛
تعريف مسئله؛
فهرست كردن راه حل‏هاي مختلف؛
تصميم‏گيري؛
امتحان‌كردن.
انسان گاهی خواهان به دست آوردن امر ارزشمندی است كه شرایط محیطی چندان با آن همراه نیست و ممكن است در پايبندي به آن ارزش، انسان احساس تنهايي كند و همراه و دوست مناسبي نيز پيدا نكند.
در گام نخست، انسان بايد خودش را خوب بشناسد. حال كه تقويتي از بيرون وجود ندارد، بايد ادراك از خويشتن را پرورش دهد. ارزش‏ها، دارايي‏ها و توانايي‏هاي خود را خوب بشناسد و نبايد خود را در نگاه ديگران ارزيابي كند؛ چرا كه آنها با شاخص‏هاي ارزشي خودشان به قضاوت خواهند نشست و طبيعتاً نمره‏اي كه به او مي‏دهند، مثبت نخواهد بود. مسئله‌گشايي موفّق كسي است كه تفاوت نگاه‏ها و ارزش‏ها را، كه به يك موقعيت مشكل ساز منتهي شده است، بخشي از زندگي تلقّي كند و براي مقابله با آن، برخورد تكانشي و هيجاني نداشته باشد تا بتواند احساس سرخوردگي و تنهايي را از خود دور كند. در وضعيت فعلي، حيامندي به شدّت نيازمند است كه افراد از دريچه شناخت خود به رفتاري كه مي‏خواهند انتخاب كنند، بينديشند و گرنه چنان چه بخواهند شاخص امتياز را از ديگران بگيرند، از انتخاب خود راضي نخواهند بود.
در گام دوم، شما بايد مسئله‏اي كه با آن رو به رو هستيد درست بشناسيد، مشكلات و تعارض‏هاي اساسي را مشخص كنيد و پس از آن، فهرستي از اهداف خود را تهيه نماييد. به عنوان مثال، اگر چه شما براي ادامه تحصيل مي‏خواهيد به دانشگاه برويد و احساس مي‏كنيد در آنجا مشكلاتي خواهيد داشت، مشكلات اساسي را ليست كنيد و اهداف خود از ورود به دانشگاه را نيز فهرست كنيد تا بدانيد كدام يك از مسايل موجود در دانشگاه مشكلي است كه با اهداف شما رو به رو است و شما براي مقابله با آن بايد چه چاره‏اي بينديشيد؟
در گام سوّم، راه حل‏ها را شناسايي كنيد. تمام راه حل‏ها را بررسي و يادداشت كنيد. طرح شما براي حلّ مسئله بايد انعطاف پذير باشد تا شما را محدود نسازد. در پيدا كردن راه حل، سعي كنيد خلاّق باشيد. ممكن است راه حل‏هايي كه از قبل براي شما بازگو كرده‏اند يا خودتان در موقعيّت‏هاي ديگر آزموده‏ايد، براي موقعيت فعلي شما مناسب نباشد. پس، ذهن خودرا به كار بگيريد تا راه حلّي حداقل در شيوه اجرا نو و جديدي را خلق كنيد.
در گام چهارم، با توجّه به تعريف مشكل و بررسي راه حل‏هاي مختلف، راه حلّي را كه عملي‏تر و امكان پذيرتر است، انتخاب كنيد و بدانيد در بيشتر موقعيّت‏ها شيوه‏هاي صحيح فراواني وجود دارد. پس، به يك شيوه بسنده نكنيد. از انتخاب و تصميم گيري، نتايج احتمالي را پيش‌بيني كنيد.
در گام آخر، راه انتخابي را امتحان كنيد. نبايد ارزش‏هاي شما لطمه ببيند. اگر راه كار انتخابي موفقيت‌آميز بود، بر آن باقي بمانيد و گرنه دو باره مسئله را از راه حل‏هاي ديگر پيگري كنيد تا به بهترين شكل با مشكل مقابله نماييد.

ج) حفظ عزت و سربلندی

اگر انسان تمام موفقيّت‏هاي خود را نتيجة خوش شانسي ياكمك ديگران بداند، چه نوع خود پنداره‏اي از خود خواهد داشت؟ ممكن است چنين كسي قدردان باشد، امّا به سختي مي‏تواند احساس عزت نفس كند. عزتمندی وقتي ايجاد مي‏شود كه شما احساس كنيد براي رشد و گسترش مهارت خود و براي رسيدن به موفقيت تلاش كرده‏ايد.
چنان چه انسان به دليل شرايط مساعد محيطي يا خانوادگي به موفقيتي دست يابد، بي‏شك از منافع و آثار مطلوب موفقيّت بهره‏مند مي‏شود. در مقايسه با كساني كه ناموفق بوده‏اند، بسيار متفاوت است. امّا اوّلاً، سطح رضايتمندي چنين فردي با سطح رضايتمندي كسي كه با تلاش بي وقفه و طاقت فرساي خود توفيق را به چنگ آورده است، قابل مقايسه نيست، ثانياً، اعتماد به خويشتن و عزّت نفس چنين فردي با پايداري و استقلال كسي كه از خودش مايه گذاشته تا به نتيجه مطلوب راه پيدا كرده، در دو سطح بسيار متفاوت است. ثالثاً، دست يابي به موفقيّت مقوله‏اي جداي از احساس غرور است. احساس غرور برخاسته از كفايت و لياقت خود شخص است كه نقش اصلي را در تحصيل نتيجه ايفا مي‏كند و حسّي به مراتب قوي‏تر از مسئله موفقيّت در انسان ايجاد مي‏كند. ما براي برخورداري از حيا در همه مراحل زندگيمان به چنين حسّي نيازمنديم تا به راحتي از ارزش‏هايمان دفاع كنيم.

د) جرأت ورزي

«جرأت ورزي» يكي از نتايج عزّت نفس است. يكي از مهم‌ترين عواملي، كه بر رفتار اجتماعي ما تأثير مي‌گذارد، احساس كفايت و عزّت نفس است. هر يك از ما تصوري از خود دارد كه به آن خود پنداره مي‌گويند. آن تركيبي از شناخت‌ها و احساساتي است كه فرد نسبت به خود دارد. استعداد و امكانات بالقوه‌اي كه ما داريم، بدان تكيه مي‌كنيم و بر آن اساس اميدواريم به ما عزت نفس مي‌دهد. جايي كه به توان خود اعتماد داريم و حس مي‌كنيم، مي‌توانيم از پس مشكلات برآييم و آنها را حل كنيم. از عزّت نفس برخورداريم. هرگاه فكر مي‌كنيم مي‌توانيم مسائل را تحليل كنيم و با ديد باز با آنها رو به رو شويم، عزت نفس داريم. وقتي فكر مي‌كنيم با استانداردهايي كه ديگران به ارزيابي افراد مي‌پردازند، نزديك هستيم، خود پنداره مثبت داريم و به خود امتياز خوبي مي‌دهيم. وقتي مي‌بينيم خداوند دربارة ارزش انسان بهشت را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد: «به درستي كه خداوند جان و مال مؤمنان را با بهشت خريداري مي‌كند».(توبه: 111) عزت نفس خود را مي‌يابيم. جايي كه ديگران به ما بها مي‌دهند و ارزش خاصي براي ما قائل هستند، احساس عزّت نفس مي‌كنيم.
كسي كه مي‌خواهد عفيف باشد، بايد براي حياي خود توجيه صحيح عقلاني داشته باشد و بتواند عاقلانه از آن دفاع كند. اين بدان معنا است كه انجام يا ترك كاري از باب حيا، به دليل ضعف فرد نباشد، بلكه به دليل قوت نفس فرد باشد. زني كه در برابر نامحرم حريم نگه مي‌دارد و از رابطه با او سرباز مي‌زند، اگر در برابر همسر خود جراتمندانه خود را عرضه كرد و مطالبات خود و همسرش را بسترسازي كند، از حياي عاقلانه برخوردار است. رفتار محتاطانه و آميخته با تكبر در برابر همسر نشانه عفت نيست.
«جرأت‌ورزي» يعني دفاع از حقوق خود و بيان افكار و احساسات خود كه به شيوه مستقيم، صادقانه و مناسب انجام شود. افراد «جرأت ورز» براي خود و ديگران احترام قائل هستند. آنها منفعل نيستند و ضمن اينكه به خواسته‏ها و نيازهاي ديگران احترام مي‏گذارند، امّا اجازه نمي‏دهند ديگران از آنها سوء استفاده كنند و به شيوه قاهرانه با آنان ارتباط برقرار كنند.
براي اينكه از حياي ضعف و به عبارت ديگر، از حياي احمقانه دوري كنيم، بايد جرأت ورزي خود را تكميل كنيم. حياي مثبت يا عاقلانه به اين نيست كه انسان توانايي انجام كاري را نداشته باشد، بلكه به اين است كه توانايي مضاعف داشته باشد؛ يعني هم توانايي انجام كار را داشته باشد و هم در عين حال، توانايي مهار آن را داشته باشد و به خاطر امر معقولي از انجام آن كار خودداري كند.
براي اينكه انسان جرأت ورزي با حياي عاقلانه خود را نشان دهد، بايد با سه مهارت همراه شود:
الف. بيان احساسات: درست است كه شما سخن خود را صريح به ديگران منتقل مي‏كنيد، امّا متوجه باشيد كه ديگران را متّهم نكنيد. با آنها پرخاشگرانه رو به رو نشويد. با به كارگيري واژه‏اي كه احساسات مثبت شما را نشان دهد، به حركت خود و احترامي كه ديگران براي شما قائل هستند، بيفزاييد.
ب. همدلي با ديگران: سعي كنيد نيازهاي ديگران را درك كنيد. اگر نيازهاي آنان را درك كنيد و بپذيريد، آنها شما را بهتر خواهند پذيرفت. اين بدان معنا نيست كه آن چه را كه آنان مي‏خواهند، قبول كنيد، بلكه شما مي‏توانيد با خواسته آنان مخالفت كنيد، اما نشان دهيد كه احساس آنها را درك مي‏كنيد.
ج. كارداني: از ميان راه‏هاي مختلفي كه وجود دارد و همه آنها شما را به خواسته خودتان مي‏رساند، با تدبير بهترين راه را انتخاب كنيد. براي رسيدن به مطلوب، هميشه يك راه حل وجود ندارد. شما مي‏توانيد از جرأت ورزي با چندين شيوه بهره بگيريد. امّا شيوه‏اي را انتخاب كنيد كه احساسات ديگران جريحه‏دار نشود.
پس نه پرخاشگرانه برخورد كنيد كه نوعي بي‏حيايي است، نه از روي بي‏جرأتي تسليم خواسته‏هاي ديگران شويد كه شما را مؤدّب و با حيا بخوانند كه حياي احمقانه است، بلكه با جرأت ورزي همراه با بيان احساسات، همدلي و كارداني، حياي عاقلانه را از خود نشان دهيد.
نمونه‏هايي از جرأت ورزي، بي جرأتي و پرخاشگري را به شكل زير مي‏توان نشان داد:
1. فروشنده‏اي مي‏خواهد شما را مجبور كند كه از او چيزي بخريد و به شما مي‏گويد: اجازه مي‏دهيد كه جنس را برايتان كادو كنم؟
پاسخ همراه با بي جرأتي: بله، اگر جنس خوبي است ايرادي ندارد.
پاسخ پرخاشگرانه: اين قدر مجبورم نكنيد. من چيزي را از شما نمي‏خرم.
پاسخ همراه با جرأت ورزي: متأسفم، من آمادگي خريد ندارم.
2. فردي در صف خريد مي‏خواهد خود را جلو شما جا بزند و مي‏گويد: اجازه مي‏دهيد زودتر از شما خريد كنم؟ من عجله دارم.
پاسخ همراه با بي جرأتي: خيلي خوب!
پاسخ پرخاشگرانه: آهاي، مي‏خواهي چي كار كني، برو آخر صف بايست.
پاسخ همراه با جرأت ورزي: متأسفم، نمي‏توانم، من هم عجله دارم.
بنابراين، براي اينكه به حياي احمقانه دچار نشويم، بايد به مهارت جرأت‌ورزي رو آوريم.

ه‍) شوخ طبعي

انسان به نشاط و شادابي به شدت نيازمند است. اگر يك نواختي و روز مرگي بر زندگي حاكم شود، انسان به افسردگي مبتلا مي‌شود. كساني كه از چندان حياي مطلوب برخوردار نيستند، از مظاهر شادابي و نشاط فراواني برخوردارند. خود را به ديگران عرضه مي‌كنند، از استعدادهاي خود براي پذيرفته شدن در جامعه بهره مي‌گيرند و در ارتباط كلامي با ديگران، در حد بالايي خود را ارضا مي‌كنند. اما افراد با حيا چگونه مي‌خواهند نياز خود را ارضا كنند؟ آنها از چه ساز و كاري بهره بگيرند تا نياز به نشاط خود را تأمين كنند و به افسردگي دچار نشوند؟ طبيعي است كه يكي از بهترين راه‌ها رو آوردن به شوخي‌هاي صحيح است. حال كه زنان ما به دليل عفت خود در ملأ عام، در مقابل نامحرمان و… شوخي نمي‌كنند، اگر قرار باشد با هم جنس و همسر خود هم شوخي نكنند و از حس شوخ طبعي به دور باشند، قطعاً به خمودي روي مي‌آورند. براي اينكه بي ارتباطي با نامحرم را جبران كنيم، بايد به شوخ طبعي در فضاي سالم رو آورد.
فرويد شوخ طبعي را بهترين مكانيسم دفاعي بدن مي‏داند. از ديدگاه او، شوخ طبعي يك استعداد استثنايي و نادر است كه به ما اجازه مي‏دهد در مواجهه با تنش به خودمان بگوييم: «نگاه كن اين است معناي دنيايي كه ظاهراً خطرناك ناميده مي‏شود. مثل بازي بچه‏ها است كه خيلي خنده دار است».
شوخ طبعي با فرايند زير به ما كمك مي‏كند تا بتوانيم با موقعيت‏هاي تنش زا به خوبي رو به رو شويم:
اوّل اينكه، احساس كارآمدي ما را بالا مي‏برد و موجب مي‏شود به جاي اينكه ترس و دست پاچگي مسير ما را در مقابل تنش روشن سازد، ما به آساني و بدون ناراحتي با رويدادها مقابله كنيم. اين مهارت در واقع نوعي تأييد خويشتن است.
دوم اينكه، به ما كمك مي‏كند تا از مشكل فاصله بگيريم و با اين برخورد، فرصتي پيدا كنيم تا راه حل‏هايي را بيابيم و براي مقابله عميق‏تر با مشكل از آن استفاده كنيم.
سوم اينكه، ما در هر پايگاهي باشيم به حمايت ديگران نيازمنديم. اساساً حمايت ديگران هر چه عميق‏تر باشد، احساس رضايتمندي ما نيز بيشتر است. مردمي كه حاميان ما هستند و در مواقع خطر واكنش مناسب نشان مي‌دهند، مايل‌اند در كنار افرادي باشند كه شاد، سر حال و شوخ طبع باشند.
چهارم اينكه، شوخ طبعي به معناي بي‏غيرتي يا بي‏تفاوتي نيست. واقعيت اين است كه يك شخص نمي‏تواند در يك زمان هم غمگين باشد هم واقعا بخندد و شاد باشد. بله مي‏تواند به ظاهر غم را بروز ندهد و با رفتار خود فرصتي را پيدا كند تا از عوارض منفي تنش دور بماند.

نتيجه‌گيري

انسان نيازهايي دارد كه يكي از آشكارترين آنها، نياز به روابط با ديگران است. در اين روابط، بخشي به رابطه جنسي مربوط است. براي مصون ماندن از آفات در روابط جنسي لازم است مظاهر عفت جنسي شناسايي شود. عفت در پوشش آن قدر مطلوب است كه خداوند متعال حتي به زنان سالخورده كه اميد به ازدواج آنها نيست، توصيه به حجاب مي‌كند.
عفت در خودنمايي كه خويشتن داري از تبرّج و خود نمايي از بارزترين مصاديق آن است، عفت در نگاه كه براي همسايگان و دوستان، عفت در راه رفتن و عفت در اختلاط با نامحرم ا ز عمده‌ترين مظاهر حيا است.
اين مظاهر عفت آثاري دارد كه عمدتاً در سلامت زندگي زناشويي خود را نشان مي‌دهد مهم‌ترين اين آثار عبارت‌اند از: وفاداري به همسر كه او را از ارتكاب هر عمل زشت منافي با شؤون انساني باز مي‏دارد، احساس نياز به همسر، محبت و احترام، دوري از زشتي و پليدي و پيدايش زندگي حقيقي. براي رسيدن به عفت مهارت‌هايي وجود دارد كه مي‌توان به شناخت حياي عاقلانه، مسئله گشايي، عزت نفس، جرأت‌ورزي و داشتن حس شوخ طبعي در برابر همسر اشاره كرد.

منابع

نهج‌البلاغه، شرح عبد الحميد ابن ابى الحديد معتزلى، قم، كتابخانه آيت‌اللّه مرعشى، 1404.
حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسايل الشيعه، مؤسسه آل‌البيت، قم، 1409، باب وجود العفة.
حرّانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين، 1404 ق.
ديلمى، حسن، اعلام الدين، مؤسسة آل البيت، قم، 1408 ق.
طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، بيروت، اسلامي1985م.
كريس. ال.كلينكه، مهارت‏هاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، اسپند هنر، تهران، 1383، ج 1، ص 102.
كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365 ق.
مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق
مصطفوى، سيدجواد، بهشت خانواده، قم، دار الفكر، چ بيستم، 1382.
مصطفوي، تبريزي حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
مطهرى، مرتضى، مسئله حجاب، قم، صدرا، 1368.
نورى، حسين، مستدرك الوسايل، قم، مؤسسة آل‌البيت، 1408 ق.
ورام، ابن ابى فراس، مجموعة ورام، قم، مكتبة الفقه، 1376 ق.

برگرفته از : معرفت اخلاقی شماره 1

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

− 3 = 2