نوشته‌ها

شما دو نفر از خدا معذرت بخواهيد!

 حكيمي همراه با بعضي از دوستانش كه در بين آنها افراد ثروتمند و مسئول نيز بودند، از مسيري مي گذشت. آنها پيرمرد فقير و بيماري را ديدند كه قدرت كاركردن نداشت و در گوشه اي نشسته بود و از رهگذران طلب كمك مي كرد. حكيم به پيرمرد نزديك شد به او سلام كرد و مقداري پول […]